به روش های مرسوم و کلاسیک برای درک یک مفهوم نیاز به یافتن و ایجاد تعریفی دقیق و واضح از آن جدی مینماید .
اتفاقاتی چون "عدم تقارن " در مقولاتی فرا گفتمانی مانند " جنگ "،حتی اگرچه که به عمد و حتی سهوا رخ داده باشد به شدت و مطمعنا جذابیتی در تیپ و ظاهر درگیری از خود به نمایش خواهد گذاشت و باعث تغییراتی استاتیکی و دینامیکی در جنگ نو خواهد شد.
خود مقوله ی "عدم تقارن"، به تنهایی ناقض رفتاری کلاسیک؛ چه در گفتمانها و تاکتیک های جاری نظامی و حتی در جوهر نوشتار فلسفی جنگ و مخاصمه از خود به جای خواهد گذاشت که این رخ داد اجتناب ناپذیر خواهد بود.
(That’s cannot be avoided)
معمولا همگان برای شرح این نمونه از تجلی هنر بشری که به نظمی نامتعارف متوسل میشود؛ به روشهای ممتازی که با تکیه بر توان فردی برای اداره ی جنگ که در نمونه های رایج چریکی و پارتیزانی به به دفعات به کار گرفته شده و میشود اشاره میکنند ،که البته این نمونه ی بسیار خوب، با ارائه ی ترفندها و فنون جنگی نمایشی در برابر نیروهای دشمن به شکلی عملی الهام بخش تعریف جنگ به روش نامتشابه خواهد بود.
در مبحث زیر سعی دیگری بر شرح این نمونه ی عالی و متمایز از روش و هنر درگیری شده است.
اگر چه به منظور درک مفهوم «جنگ نامتقارن» لزوم داشتن تعریفی روشن از این مفهوم ،که بتواند تا حدودی در ادبیات اصطلاحات نظامی رواج داشته باشد بسیار کاربردی خواهد بود؛ ولی همچنان درک واژه پردازانه از این مفهوم برای رایانیدن این گفتمان بشدت راه گشاست.
مشخصه ی بارز تقارن ،بخصوص در معماری ،«تناسب صحیح» است. به این ترتیب ،تقارن مستلزم دست کم دو عنصر قابل مقایسه است .
عدم تقارن همانا فقدان ارادی یا غیر ارادی تشابه است که در نهایت منجر به تولید بی قرینگی خواهد شد، که در معماری های عادی عموما به واسطه ی خطا رخ می نماید.
به این ترتیب به نظر میرسد که نامتقارن به مراتب قاطع تر و عمدی تر از بی قرینگی (غیر متقارن) باشد زیرا «تناسب صحیح » در آن دیده نمی شود و قابل اصلاح نیست.
لازم می نماید که بررسی ای کوتاه نیز بر ریشه شناسی واژه ی "نامتقارن" و بنیان این لغت در گفتاری کوتاه صورت پذیرد تا مفهوم آن روشن گردد.
و همچنان بدیهـی است که داشتـن درک و تصـور هرچه دقیقتر و صحیحتر از یک واژه، مساوی با شناخت هرچه بهتـر و دقیقتر آن خواهد بود.
ریشه کلمة نامتقارن در زبان عربی از فعل ثلاثی مجرد «قَرَنَ» بر وزن فَعَلَ است که به معنی «نزدیک شد»، میباشد و «تقارن» باب تفاعل «قَرَنَ» است.
از خصوصیات عملکردی این باب در زبان عربی این است که دو شیء با یکدیگر به صورت متقابل(+.-(در تعامل هستند؛ بنابراین در سادهترین بیان میتوان تقارن(symmetry) را به معنای قرینه بودن دو چیز با یکدیگر تعریف کرد.
با این تعریف متقارن اسم فاعل تقارن ونیزنامتقارن به عنوان ضد آن به کار گرفته خواهد شد.
در بررسی ادبیات لاتین و بهویژه ادبیات نظامی که اخیراً باب آن باز شده، در این خصوص به جای سه واژه عربی (مصطلح در زبان فارسی) تقارن، عدم تقارن و نامتقارن چهار واژه با تناظر زیر به چشم میخورد:
تقارن:symmetry
عدم تقارن:asymmetry
نامتقارن:Asymmetric ،Dissymmetric
در نگاه اول اینگونه به نظر میرسـد که بین دو واژه اخیر که اتفاقاً هر دو به معنای نامتقارن هستنـد تفاوتی وجود ندارد و صرفاًناشی از قواعد گرامری زبان انگلیسـی و یا فرانسه هستند که با قرار دادنA و یاDe بر سر اسم آنهـا،آنها را متضاد میکند. مطالعه در مفاد مقالات و کتب نگاشته شـده در این زمینه ما را به نتایجی که در زیر آورده شده میرساند:
در حالت وجود تقارن بین دو شیء در واقع آن دو عین یکدیگرند اما وقتی حالت عدم تقارن برقرار می شود یکی از این دو شیء کاملاً متفاوت از دیگری است، این تفاوت میتواند از نظر شکل ظاهری، حجم، وزن، زیبایی، ارزش و قیمت و یا ترکیبی از همه ی اینها باشد.
بنابراین و از آنجایی که در حالت عدم تقارن، دو شیء کاملاً متفاوت؛ از ابعاد مختلف،رو به روی یکدیگر قرار میگیرند هریک به نامی جداگانه نیاز دارند تا از یکدیگر کاملاً متمایز شوند.
متأسفانه در زبان فارسی هنوز این واژهسازی براساس مفهوم ذکر شده ی فوق صورت نگرفته است و لذا هنگامی که از هر دو شیء با عنوان نا متقارن(asymmetric) یاد میکنیم شنونده قادر به تشخیص شیء واقعی نخواهد بود.
گفته شد که در حالت عدم تقارن در هرحال یکی از دو شیءنسبت به دیگری بزرگتر، سنگینتر، زیباتر و ... است. این شیء را در زبان لاتین با واژةdissymmetric و شیء کوچکتر، سبکتر، کمزیباتر و ... را با واژهasymmetricمشخص کردهاند.
در حوزة نظامی نیز این مرزبندی کاملاً رعایت شده و اقدام نظامی را که نیروی ظاهراً ضعیفتر علیه نیروی بزرگتر انجام میدهد جنگ نامتقارن(جنگ ضعفا)(asymmetric warfare) و اقدام و جنگ یک نیروی کاملاً بزرگترعلیه کوچکتر را(جنگ قدرت های بزرگ(dissymmetric warfare) (نام نهادهاند که البته در متون نظامی فارسی از آن به عنوان «جنگ غیرمتقارن» یاد شده است .
البته همچنان پایبندی و التزام برای بکارگیری این مفاهیم واژه ها در زبان فارسی و در متون علمی این حوزه ، جایگاهی کاربردی نداشته است و احتمالا هم در این متن هم باز به طور دقیق رعایت نخواهد شد.
خاستگاه اسطوره ای عدم تقارن در جنگ
خاستگاه اسطوره ای عدم تقارن را می توان به داستان دوره ی جوانی حضرت داود(ع) در کتاب تورات نسبت داد که در حومه ی بیت المقدس توانست بر جالوت پیروز شود.
این چوپان جوان در برابر یک غول مجهز به سلاحی سنگین و قوی با استفاده از نبوغ و استعداد خود(و مطمعنا یاری خدا) از مبارزه تن به تن اجتناب نموده و با یک قلاب سنگ ساده(فلاخن)،دشمن خود را تا سرحد مرگ مضروب ساخت.
رابطه و نسبت این دو نیرو به لحاظ فیزیکی و زیست شناسی کاملا نابرابر و نامتوازن بود ،با این وجود،طرف ضعیف تر پیروز شد.
از آن پس ،مومنان دریافتند که اگر هدفی که از آن دفاع میکنند بر حق باشد مهم نیست که چه ابزارهایی در اختیار دارند و آنها با پیروزی بر دشمنان شان به اهداف خود نایل خواهند شد.
برای کسب امارت دنیا،دست کم از منظر معیارهای سنتی ،دیگر نیاز به قدرت حد اکثری اقتصادی و جمع آوری همه چیز در یک جغرافیا نخواهد بود . تنها هوش و ذکاوت و شایستگی و انتخاب ابزار مناسب و بهینه و بکارگیری بهینه از همه ی اینها در مکان و زمان مناسب خواهد توانستبرای پیروزی بر هر دشمنی مهم و ارزشمند باشد.
که البته این میتواند جذابیت دوران نو باشد .
مفهوم جنگ نامتقارن در نزد تمدن شرق دور یک تفکر راهبردی واقعی بسط یافته است، که مفهوم «جنگ نامتقارن» را به عنوان راهکار جنگ پیشنهاد می کند .
در برهه ای که چین در دوره تاریکی از تاریخ این سرزمین معروف به «سرزمین پادشاهان جنگجو»را داشت پشت سر می گذاشت "سان وو "تزو""(sun Tzu)به اتخاذ تدابیر و حیله های جنگی روی آورد که امکان کاهش خسارات و لطمات نیروهای خودی را فراهم می ساخت،در حالی که خسارات و لطمات، وارد شده به دشمن حتی بسیار قوی تر را چند برابر می کرد.
اندیشه ی وی در سراسر تاریخ شرق آسیا و سپس به تدریج در سایر نقاط جهان گسترش یافت و هدف از آن قبولاندن این امر به دشمن بود که ما میتوانیمبه گونه ای بر اوضاع تسلط یابیم که این کار برای توبه این آسانی مقدور نخواهد بود که بر همین اوضاع مسلط شوی و برای دست یابی به این مهم وی پیشنهاداتی از جمله: ارتکاب به حقه های نظامی را گرفته تا آشنایی به زمین خود و حریف را ارائه میکند.
عدم تقارن در امور نظامی معاصر
شناسایی عدم تقارن های نظامی کنونی اکثر با نابرابری در جنگ افزار و در واقع؛ تفاوت وزنی بین طرفهای مخاصمه ای(hostilities) مشخص میشود ،و این امر به مئلفه ی غالب و اتفاق عمومی درگیریهای مسلحانه ی معاصر تبدیل شده است و این گونه عدم تقارنها اگرچه پدیدهای جدید در عرصه نبرد و رزم نیستند، امّا دیگر امری اتفاقی هم در درگیریهای مسلحانه این دوران نخواهد بود.
عدم تقارن در درگیری توانسته مفهوم "ضرورت نظامی" را که به خوبی به منظور توجیه میزان زور لازم برای "تضمین شکست نظامی دشمن" تفهیم و درک شده است، با منظومهای که در آن یک طرف از حیث نظامی از همان ابتدا هیچ شانسی برای پیروز شدن در درگیری ندارد، آشتی و تطبیق دهد.
علاوه بر این، عدم توازن قوای نظامی ناشی از این گستره، آشکارا انگیزههایی برای طرف ضعیف ایجاد کرده، تا وی با طولانی کردن و اندیشیدن به روشهای کار آمدتر درگیری مسلحانه، برتری طرف مقابل را تقلیل دهد.
تقارن ،عدم تقارن؛ و تفکر راهبردی
از منظر نظامی و راهبردی(strategic)،تقارن به معنی مبارزه با سلاح های برابر تصور شده است و غیر متقارن به معنای تلاش یکی از طرفهای متخاصم برای دست یابی به برتری کیفی یا کمی در جنگ است .
البته باید توجه داشت که "جنگ نامتقارن "مربوط به عکس این اقدام است ،یعنی بهره گیری از حد اکثر نبوغ نظامی از تمام نقاط ضعف دشمن برای آسیب رساندن بیشتر به وی.
در واقع، در "جنگ نامتقارن" ما با کشف نقاط ثقل برج جنگی حریف فقط چند میلی گرم مواد منفجره در آنجاها کار خواهیم گذاشته و با زدن فقط یک سوپرسویچ 2 میلی متری اثر هنری خود را در دومینو ای عامه پست به نظاره خواهیم نشت بدونه اینکه خونریزی بیش از حد ما را بی همتا و شهره ی عام و خاص کرده باشد.
جنگ نامتقارن و غیر متقارن می تواند نوعی ابراز و حتی اراده برای استقرار یک راهبرد کلی باشد که در صدد تحمیل برتریو در واقع ابزاری برای نیل به اهداف برتر نظامی باشد.
این اراده عموما انگیزه ی اصلی کنش حکومتهاست زیرا تعقیب جنگ غیر متقارن را می توان به یک تصمیم سیاسی تشبیه نمود.(This is demarche way for gurre)
برتری نیروها نه فقط مستلزم عدم تقارن ابزارهای نظامی ،بلکه نیازمند هماهنگی های سنتی بهتر در ارتباطات، کنترل و کیفیت دستورات جنگی(c3) چه در ارائه و حتما پی گیری خوب اجرا شدن آنهاست.
به طور کلی ،راهبرد غیر متقارن در صورتی میتواند ظفرمندانه باشد که یکی از طرفین متخاصم آماده تر و نیز دارای نیروهای ورزیده تر باشد و اگر هم بشود از ابزارهای کارآمدتری نسبت به طرف مقابل استفاده کند باز هم به اصول سنتی c3 نیازی اجتناب ناپذیر خواهد داشت تا بتواند با حفظ نظمی نامتقارن در خود در دشمن شکاف ایجاد کرده و ولیاز اهداف نظامی خود دور نشود و در نهایت طرف درگیر را مستعسل کند و بر جای نشانده و به عقب رانددر عینی که دچار کمترین سردرگمی و محافظه کاری تدافعی شده است.
اهمیت قابلیت های فکری(نبوغ نظامی) در راهبردهای درگیری:
از نظر "کارل فون کلازویتس"«Karl von Clausewitz» نبوغ نظامی جایگاه مهمی در هدایت عملیاتهای نظامی دارد و این موضوع نیز با خود تعریف جنگ همخوانی دارد و در رساله " در باب جنگ " تاکیدی به جد بر نبوغ نظامی گری شده است.
بنابر این لازم است که هر یک از ویژگی ها و قابلیتهاای را که ترکیب آنها باهم می تواند درشکل گیری و انسجام و انجام یک اقدام نظامی، ماثر باشد، در معلمان جنگ جستجو کرد، چرا که جوهر اصلی این صفات و قابلیت ها را می توان نبوغ نظامی قلمداد نمود و مسلما جنگ بدونه کمک اینان نمی تواند به انجامی سالم و صحیح برسد.
نبوغ نظامی شامل ترکیب هماهنگ از قابلیت ها و ویژگیهای گوناگون است که وقتی به طور کامل با هم تلفیق شوند موجب برتری و انسجام عظیمی در نیروهای بکارگیرنده می شوند.
قابلیت های فکری به تنهایی نقش مهمی در جنگ و نبوغ نظامی دارند.جنگ عرصه ی وقایع غیر منتظره و پیش بینی نشده است .
اکثر(بیش از نصف(عواملی که شکل دهنده ی مبنای هر اقدام نظامی هستند به جد و شدیدا و جدی از عدم قطعیت شدید و بالا برخوردارند و از این روست که جنگ فقط باید از سوی دولتها پی گیری شود چرا که اقدام مسلحانه نیاز به انسجام و پیگری و تغییر مزاج کم و در نهایت رهبری واحد دارد واین خود نمایان گر نیاز دولت ها به معلمین جنگ با نبوغ نظامی بالا و آموزش های مستمر و با کیفیت به آنهاست.
به منظور مقابله با هر گونه واقعه ی غیر منتظره درمحیط درگیری،عزم و اراده و«نظر اجمالی و سریع » برای تسلط بر اوضاع میتواند موجب تقویت موضع(اوضاع)نبوغ نظامی در اتخاذ تصمیم سریع و دقیق شود،یعنی حتی میتواند انقدر ماثر باشد که شناخت زمان مناسب برای تهاجم را در بهترین حالت قرار دهد.
به همین طریق و راحت تر،انسانهای دارای هوش کمترو با تعدد کمتر الگوهای ذهنی در امور درگیری(به واقع فاقد نبوغ نظامی) میتوانند بدونه تامل و تعمق اقدام کرده و نتایجی با امکان بازگشت کمتر به حالت خوب، را پیش رو قرار داده و در نهایت ظفرمندی را به حریف به عنوان کادوی شب تولد اهداء کنند.
(اژدر:1386.جنگ نامتقارن)
البته که گاها هم ،نبوغ نظامی(معلم جنگ) که موظف به انتخاب بهترین است و نه عالیترین؛ بدونه اجتناب، از اقدامی حمایت خواهد کرد که ؛ بدون درنگ است و در حالت شک و تردید برای کسب نتایج رضایت بخش صورت گرفته و حتی ممکن است منجر به نتایجی شبه فجایع و حتی خود فجایع شود که باز نباید به محافظه کاری و عقب گردی و حتی جلو گیری از ادامه ی تهاجم و یا بیرون آمدن از محاصره گردد چرا که درست مانند فرد مهندسی که در حال بستن مدار جدیدی است، که طراحی کرده می ماند؛ که چون امیتر ترانزیستوری و یا گیتی در یک آیسی(chip)مدار وی سوخته ،از ادامه ی کار و آزمایش، در جلو و کنار(beside of)جمعی که به وی اعتماد کرده اند منصرف میشود و آنها را تنها می گذارد.
این تیم با رهبری وی وارد شده اند، چه در ذهنشان خواهد گشت.
حال فکر کنید جای این مدار در جمع پژوهش گران، آبرو و خاک یک مردمان در جنگی تلف گردد.
هدایت خوب عملیات برای فرمانده ایجاب می کند که با داشتن تسلط بر قوای تنی ،ذهنی و تیپیک خود درحین نبردقطعی چهبرده و حتی باخته،افراد تحت امرش را به غایت ممکنه ،هدایت(command)نظارت(supervision)و کنترل((controlکند.(C.S.C)
قصور و ضعف فرماندهی در موقعیت های دشوار و در مواجهه با خطر غریب الوقوع بر قوای جسمانی و روحی سربازان تاثیر شگرف خواهد گذاشت ؛همانطور که ایستادگی و شجاعت وی، بلعکس نرم افزاری با عملکرد عکس مورد قبل را بر operation system سربازان installو نصب خواهد کرد.
پس باید "فرمانده جنگاور" مسلط بر سربازان ، فردی با تجارب مفید و درک کرده ی عدم قطعیت های شدید و عمیق باشد تا حداقل در اکثر مواقع بهت زده و مضطرب و حتی خجالت زده نشود.
و سربازان هم باید آنچنان آموزش دیده باشند وتامین شده باشند، که بتوانند خود آگاه یا غیر خود آگاه با خیالی آسوده طی دریافت دستورات به شدت و جدی و قطعی مورد اصابت قرار داده یا مورد اصابت قرار گیرند.(سرباز حرفه ای)
مسلما حتی بهترین لجستیک نرم و سخت چه سبک و حتیسنگین، در اختیار سربازان و فرماندهان فاقد مشخصات فوق الذکر ؛کارایی پایینی از همان تجهیزات را به نمایش خواهد گذاشت و چیزی جز لوازم و وزن اضافه نخواهد بود.
در گویشی ساده تر اینگونه میتوان نگاشت که بهترین ابزار در اختیار ذهن های غیر آماده و نامناسب یا تضعیف شده پایین ترین کارایی را خواهد داشت ،که چه بسا منجر به خود نابودی ها(self- terminate) در سپاهیان خواهد شد که اگر به سیستم زیستی نرسد در ذهن و نهادشان نابود شده و بازنده خواهند بود .
در واقع با بازی با قاعده ی مذکور قابلیت شکست را در نیروهای خودی و نیز با برنامه ریزی دقیق در طرف مقابل درگیری می تواند به حداکثر ممکن یوجود آورد.
این سربازان و جنگاوران بازنده خواند بود ،فقط و فقط به این دلیل که ذهنشان برای این درگیری آماده و غنی نشده و از این نبرد اطلاعات درستی در دست نداشته اند.
البته و قطعا که فرمانده و امیر و یا حتی معلم جنگی که در خود تناسب و هماهنگی برای درگیری در نوع جنگ جاری ،که برپاست نمی بیند باید هر چه سریع تر جای خود را در مدارعوض کرده و به محل تخصصی خود مراجعه کند و حتما برای نبرد بعدی با تجارب قبلی برنامه ریزی دقیق ترکند تا برنامه ی جدید و یا جایگزین را به چرخه اضافه کرده و آمادگی های نرم افزارانه و سخت افزارانه ی لجستیکی را برای فرصت (های) بعدی فراهم کند.
این چرخش در مدار فرماندهان و معلمان جنگ(مولدان و مستعدان نبوغ نظامی گری) باید به شدت و جدی و سریع در حین نبرد پی گیری شود که باید به این امر به عنوان یک ذخیره سازی برای نبوغ نظامی گری(back up of military intelligent) نگاه شود تا هرگز این چرخه ی انتقال تجارب نظامی گری متوقف نگشته و صحنه درگیری نگندیده و کنترلش از دست ما به عنوان خواستار پیروزی وظفر خارج نگردد.
در نهایت این بخش پر از تاکید باید گفت که اهمیت راهبرد اذهان آماده و قابلیت های فکری در مقابل نیروی نظامی خام و خشن به کرات در طول تاریخ به اثبات رسیده است.
در دوران معاصر هم در جنگ عراق به وضوح قابل مشاهده بود.
اندیشکده روابط بین الملل