۱۳ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۹:۱۸
کد خبر: ۵۲۰۹
اینکه افراد «چه چیزی» را و «چگونه» و به «چه میزان» مصرف می‌کنند ارتباط وثیقی با سبک زندگی آنان دارد. به همین دلیل است که برخی می‌گویند: «به من بگو چه مصرف می‌کنی تا به تو بگویم که هستی.» در حقیقت، افراد با مصرف کالا، «هویت» (Identity) خود را به نمایش می‌گذارند.
می‌توان گفت جامعه‌ی مصرفی نوع خاصی از «سبک زندگی» را نیز به ‌وجود می‌آورد. اگرچه به گفته‌ی سوبل، «تقریباً هیچ توافق تجربی یا مفهومی درباره‌ی اینکه چه چیز سازنده‌ی سبک زندگی است وجود ندارد؛» اما در تعریف مفهوم سبک زندگی، می‌توان دو دسته نظریه را از یکدیگر تمیز داد: نظریاتی که به سبک زندگی به مثابه‌ی مجموعه‌ای از رفتارهای عملی و اجتماعی افراد که نمود عینی دارد نگاه می‌کنند و نظریاتی که «ارزش»‌ها و «نگرش‌«ها را نیز در زمره‌ی سبک زندگی تلقی می‌کنند. اما در یک تعریف مختصر از سبک زندگی، مطابق آنچه «محمد فاضلی» نوشته است، می‌توان گفت که «ﺳﺒﮏ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ‌ی رﻓﺘﺎری در ﺣﻮزه‌ی ﻣﺼﺮف ﻓﺮهنگی و ﻣﺎدی زﻧﺪﮔﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻋﺮﺻﻪ‌ی ﻋﻤﻞ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪه و ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎهده اﺳﺖ.»

بنابراین می‌توان گفت که اگرچه ارزش‌ها و هنجارها در ساخت نوع سبک زندگی مهم و تأثیرگذارند، اما از آنجا که امری «ذهنی» (Subjective) هستند نه «عینی» (objective)، جزئی از اجزای سبک زندگی محسوب نمی‌شوند.

 ارتباط دیالکتیک «مصرف» و «سبک زندگی»

بر اساس تعریف فوق، می‌توان گفت که سبک زندگی ارتباط تامّ و تمامی با مقوله‌ی «مصرف» دارد. اینکه افراد «چه چیزی» را و «چگونه» و به «چه میزان» مصرف می‌کنند ارتباط وثیقی با سبک زندگی آنان دارد. به همین دلیل است که برخی می‌گویند: «به من بگو چه مصرف می‌کنی تا به تو بگویم که هستی.» در حقیقت افراد با مصرف کالا، «هویت» (Identity) خود را به نمایش می‌گذارند. از این بالاتر حتی می‌توان از نحوه‌ی مصرف افراد، تا اندازه‌ی زیادی، به ارزش‌ها و هنجارهای اخلاقی و اجتماعی آن‌ها نیز پی برد. از همین روی، بوردیو معتقد است طبقات مختلف، کالاهای خاصی را مصرف می‌کنند تا جایگاه اجتماعی خود را در ساخت اجتماعی نشان دهند. به دیگر سخن، طبقات اجتماعی در رقابت با یکدیگرند و کالاهای مصرفی نیز اسلحه‌های این رقابت. به همین دلیل، برخی جامعه‌شناسان معتقدند که در جامعه‌ی مصرفی، «خود» (Self) تبدیل به «خودِ کالایی» (Commodity self) شده است.

از این حیث، با تأمل و دقت در نوع مصرف کالاهای یک طبقه یا جامعه می‌توان به «دغدغه»ها و «آرزو»های آنان پی برد. برای مثال، طبق آمار موجود، میزان مصرف لوازم آرایشی و بهداشتی در ایران بسیار بالاست؛ به‌ طوری که در سطح جهانی، ایران رتبه‌ی هفتم را به لحاظ مصرف لوازم آرایشی به خود اختصاص داده است. همچنین ایران بعد از عربستان، بیشترین میزان مصرف لوازم آرایشی را در خاورمیانه دارد و آمار ۲۹درصدی مواد آرایشی مصرفی در منطقه‌ی خاورمیانه متعلق به ایران است. ۱۴ میلیون زن ایرانی در برابر ۱۴۰ میلیون نفر زن در خاورمیانه به میزان ۱/۲ میلیارد دلار از بازار ۲/۷ میلیارد دلاری بازار فروش لوازم آرایشی در خاورمیانه را به خود اختصاص داده‌اند و به عبارتی خریدار یک سوم لوازم آرایشی در بازار خاورمیانه محسوب می‌شوند.(۲)

 همچنین بر اساس تحقیقی که در مؤسسه‌ی تحقیقاتی «TMBA» انجام شده است، حدود ۱۴ میلیون دختر و زن بین ۱۵ تا ۴۵ سال ساکن شهرهای بزرگ ایران، به‌ طور متوسط، ماهانه ۷/۵ یورو برای خرید لوازم آرایشی هزینه می‌کنند و این در حالی است که متوسط حقوق بین ۴۹۰ تا ۵۷۰ یورو است. این ارقام نشان‌دهنده‌ی آن است که هر زن ایرانی در سال ۱۵۰ دلار و هر زن در خاورمیانه تقریباً ۳۶ دلار، لوازم آرایشی مصرف می‌کند. ضمن آنکه زنان ایرانی اغلب از اجناس چینی استفاده می‌کنند و در این زمینه شاید حجم بیشتری از لوازم آرایشی را مصرف کنند. سهم برندهای معتبر اروپایی و آمریکایی که دارای کیفیت و ترکیبات قابل اعتمادتری هستند، به دلیل قیمت‌های بالایی که در ایران دارند، کمتر از یک درصد بازار تخمین زده می‌شود.(۳)

در مثالی دیگر، می‌توان به ﭘﮋوهشی ﺑﺎ ﻋﻨﻮان «روﻧﺪ ﺗﺠﻤﻞ‌ﮔﺮاﻳﻲ در اﻳﺮان ﺑﯿﻦ ﺳﺎل‌های ۱۳۶۲ – ۱۳۷۵» اشاره کرد. ﭘﮋوهشگر ﭘﺲ از ﺑﺮرﺳﻲ ۸ ﮔﺮوه ﮐﺎﻻ در ﺳﻄﺢ ﻣﻨﺎطﻖ شهری و روﺳﺘﺎﻳﻲ، ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رﺳﯿﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ سهم کالاهای ﺗﺠﻤﻠﻲ در طول ﺟﻨﮓ، روﻧﺪ ﻧﺰوﻟﻲ داﺷﺘﻪ، وﻟﻲ ﭘﺲ از ﭘﺎﻳﺎن ﺟﻨﮓ، ﺑﻪ ﺷﺪت ﺳﯿﺮ ﺻﻌﻮدی ﻳﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ؛ ﻳﻌﻨﻲ روﻧﺪ سهم ﻣﺼﺮف ﮐﺎﻻهای ﺗﺠﻤﻠﻲ از ﮐﻞ ﻣﺼﺮف ﺧﺎﻧﻮارها ﻧﺸﺎن می‌دهد ﮐﻪ ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ ﻣﺼﺮف ﮐﺎﻻهای ﻟﻮﮐﺲ ﺑﻪ ﺷﺪت اﻓﺰاﻳﺶ ﻳﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ.(۴)

بر همین اساس است که ﺑﻮدرﻳﺎر در ﮐﺘﺎب «ﻧﻈﺎم اﺷﯿﺎء» ﺑﯿﺎن ﻣﻲﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺼﺮف ﺑﻪ تنهایی ارﺿﺎی ﻳﮏ دﺳﺘﻪ از ﻧﯿﺎزهای زﻳﺴﺘﻲ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺘﻀﻤﻦﻧﺸﺎﻧﻪ‌ها و ﻧﻤﺎدهاﺳﺖ. او ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ: «ﻣﺼﺮف را ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان روﻧﺪی ﺗﻠﻘﻲ ﮐﺮد ﮐﻪ در آن ﺧﺮﻳﺪار ﻳﮏ ﻗﻠﻢ ﮐﺎﻻ از طﺮﻳﻖ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﮔﺬاﺷﺘﻦ ﮐﺎﻻهای ﺧﺮﻳﺪاری‌ﺷﺪه، ﺑﻪ طور ﻓﻌﺎﻟﻲ ﻣﺸﻐﻮل ﺗﻼش ﺑﺮای ﺧﻠﻖ و ﺣﻔﻆ ﻳﮏ ﺣﺲ هویت اﺳﺖ.» ﺑﻪ ﻋﺒﺎرﺗﻲ دﻳﮕﺮ، «ﻣﺮدم ﺣﺲ هویت ﭼﻪ ﮐﺴﻲ ﺑﻮدن را از طﺮﻳﻖ آﻧﭽﻪ ﻣﺼﺮف ﻣﻲﮐﻨﻨﺪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﻲ‌ﮐﻨﻨﺪ.»(۵)

 مقوله‌ی «مصرف» در دهه‌های اخیر آن ‌قدر اهمیت یافته است که حتی برای آن می‌توان از عنوانی به نام «جامعه‌شناسی مصرف» نیز استفاده کرد. به‌ طور کلی، در جامعه‌شناسی مصرف، پرسش‌های زیر مورد بررسی و مداقه قرار می‌گیرد:

۱٫ چه ارتباطی بین «طبقه» (به معنای اجتماعی آن) با مصرف کالاها وجود دارد؟

۲٫ طبقات مختلف اجتماعی چه کالاهایی را مصرف می‌کنند؟

۳٫ گروه‌ها و طبقات اجتماعی چگونه و به چه نحوی مصرف می‌کنند؟

۴٫ مصرف کالا به چه صورت در میان طبقات اجتماعی توزیع شده است؟

۵٫ ارزش‌ها و هنجارهای افراد چه تأثیری بر مصرف کالاها دارند؟

۶٫ طبقات اجتماعی به چه دلیل و با چه هدفی مصرف می‌کنند؟

۷٫ مصرف کالا چه تأثیرات اجتماعی‌فرهنگی به دنبال دارد؟

۸٫ مصرف کالا چگونه منجر به افزایش یا کاهش شکاف‌های اجتماعی خواهد شد؟

موضوع دیگری که در ارتباط با جامعه‌ی مصرفی و سبک زندگی مدرن مطرح است، مقوله‌ی «مد» (Mode) است. مدها الگوهای خاص رفتاری و اجتماعی هستند که تحت تأثیر علل و عوامل داخلی یا خارجی در دوره‌هایی از تاریخ در جامعه‌ای شکل می‌گیرند و البته پس از مدتی نیز فراموش می‌شوند. فرد «مدگرا» کسی است که رفتار و گفتار او متمایز از عرف عمومی جامعه است. در حقیقت وی برای آنکه از عموم جامعه «تمایز» داشته باشد، از مد خاصی پیروی می‌کند. بر این اساس، برخی نظریه‌پردازان معتقدند اساساً موضوعی به نام «مد» نیز معلول سیاست‌های نظام سرمایه‌داری و بنگاه‌های اقتصادی است. به سخن دیگر، نظام سرمایه‌داری برای آنکه بتواند به سود حداکثر دست پیدا کند، هرازگاهی با ساخت و تبلیغ نوع خاصی از مد، افراد جامعه را وادار به خرید و مصرف کالاهای جدید می‌کند. برخی جامعه‌شناسان نظیر گئورک زیمل نیز معتقدند که مدسازی ریشه در نابرابری‌های اجتماعی دارد و البته در این میان، نظام سرمایه‌داری نیز، که منفعت را در این تضاد می‌بیند، به آن دامن می‌زند و از آن به نفع خود استفاده می‌کند.

در این میان، «رسانه»ها نیز به کمک نظام سرمایه‌داری آمده و با پخش تبلیغات اغواکننده، افراد را به مصرف کالاهای جدید وادار می‌سازند. در حقیقت رسانه‌ها بازوی اصلی نظام سرمایه‌داری هستند. رسانه‌ها افراد را برای مصرف بیشتر تشویق می‌کنند. پیام‌ها و آگهی‌های تبلیغاتی در افکار عمومی، تولید «نیاز کاذب» می‌کنند و به مخاطبین خود چنین القا می‌کنند که چه چیزی را بخرند و مصرف کنند تا نیازهایشان برطرف شود.

 در این میان، «رسانه»ها نیز به کمک نظام سرمایه‌داری آمده و با پخش تبلیغات اغواکننده، افراد را به مصرف کالاهای جدید وادار می‌سازند. در حقیقت رسانه‌ها بازوی اصلی نظام سرمایه‌داری هستند. رسانه‌ها افراد را برای مصرف بیشتر تشویق می‌کنند. پیام‌ها و آگهی‌های تبلیغاتی در افکار عمومی، تولید «نیاز کاذب» می‌کنند و به مخاطبین خود چنین القا می‌کنند که چه چیزی را بخرند و مصرف کنند تا نیازهایشان برطرف شود. رسانه‌ برای آنکه تیزرها و شوهای تبلیغاتی‌اش به نحو بیشتری در مخاطب تأثیر بگذارد، در پیام‌های خود از «سوپراستار»ها و «مانکن»ها و «لژیونر»ها استفاده می‌کند؛ کسانی که در عصر مدرن و در سایه‌ی نظام سرمایه‌داری، جایگزین اندیشمندان و فرهیختگان و عالمان شده‌اند و حال، نقش «گروه‌های مرجع» را برای جامعه ایفا می‌کنند.

این‌چنین است که به تعبیر بودریار، در دوران مدرن، انسان‌ها بیش از آنکه با یکدیگر ارتباط داشته باشند، با اشیاء و کالاها در ارتباط‌‌اند. در حقیقت این انسان‌ها هستند که گرفتار و اسیر دست کالاها شده‌اند.

 پیامدهای جامعه‌ی مصرفی

پیامدهای منفی و بحران‌های ناشی از «جامعه‌ی مصرفی» در دهه‌های اخیر آن‌ قدر شدید بود و آثار تخریبی فراوانی به دنبال داشت که موجب واکنش شدید بسیاری از نظریه‌پردازان و اندیشمندان شد. افراد و حلقه‌های فکری چون «مکتب فرانکفورت» در آلمان، با اشخاصی چون تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، «مکتب بیرمنگام» یا آن چیزی که امروزه از آن به «مطالعات فرهنگی» یاد می‌شود در انگلیس، در فرانسه پست‌مدرن‌هایی چون لویی آلتوسر، پی‌یر بوردیو، ژان بودریار، در ایتالیا آنتونیو گرامشی، در آمریکا هربرت مارکوزه و بسیاری از اندیشمندان دیگری که وابسته به این حلقه‌ها و تفکرات پسامدرنیستی هستند، پیرامون بحران‌ها و عوارض ناشی از جامعه‌ی مدرن و به تبع آن، جامعه‌ی مصرفی، اندیشه‌ورزی کرده‌اند.

 جامعه‌ی مصرفی می‌تواند عوارض و پیامدهای جبران‌ناپذیری بر جای بگذارد. ذکر و شرح همه‌ی این پیامدها شاید از حوصله‌ی این مجال خارج باشد، اما به‌ صورت تیتروار می‌توان پیامدهای منفی آن را این‌ گونه برشمرد:

۱٫ افزایش شکاف‌های اجتماعی بین طبقات مختلف جامعه و در نتیجه، از بین رفتن هم‌گرایی و هم‌بستگی اجتماعی.

۲٫ به‌ وجود آمدن روحیه‌ی «تجمل‌گرایی» و لوکس‌گرایی و گرایش به خریدن کالاهای گران‌قیمت و جدید.

۳٫ بروز آشفتگی‌های روانی و اختلافات خانوادگی در نتیجه‌ی چشم و هم‌چشم‌های مرسوم.

۴٫ اتلاف و هدر دادن سرمایه‌های ملی و خروج مقادیر معتنابهی ارز از کشور و بی‌توجهی به تولیدات ملی.

۵٫ ظهور سبک‌های جدید زندگی و فراموشی هویت بومی و ملی

گذار از «جامعه‌ی انقلابی» به «جامعه‌ی مصرفی»

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل شرایط خاصی که «جامعه‌ی انقلابی» ایران داشت، شاهد جامعه‌ای قناعت‌پیشه و ساده‌زیست بودیم. شکاف طبقاتی و اجتماعی در دهه‌ی نخستین انقلاب بسیار کم بود و افراد سعی می‌کردند «عدالت»، «ایثار» و «گذشت» را سرلوحه‌ی اعمال خود قرار دهند و بر همین مبنا با سایر افراد جامعه رفتار کنند. شروع جنگ تحمیلی علیه انقلاب نوپای ایران موجب ایجاد هم‌بستگی و انسجام بیشتر اجتماعی شد و کماکان قناعت، ساده‌زیستی و ایثار در جامعه‌ی انقلابی ایران نمود عینی‌تری یافت. شاید بر همین اساس بود که آن «روح‌ خدا»، بر خلاف همه‌ی دیدگاه‌های مرسوم، جنگ را برای انقلاب و جامعه‌ی ایران، یک «نعمت» تلقی می‌کرد.

بعد از پایان جنگ و با روی کار آمدن دولت سازندگی، که رویکرد خود را بر مبنای مدرنیزه کردن ایران بنا نهاده بود، بسیاری از موضوعات فوق‌الذکر به‌ دست فراموشی سپرده شد. «عدالت» به باب «تفعیل» رفت و «تعدیل» نام گرفت و به بهانه‌ی «تعدیل اقتصادی»، شد هر آنچه نباید می‌شد. «ژاپنیزه کردن» ایران گویا منتهای ‌آمال سیاست‌های دولت سازندگی بود و «سردار سازندگی»، که حالا دیگر خود را «امیرکبیر» جدید ایران می‌دانست، با توجیه سازندگی ایران بعد از جنگ، مسابقه‌ی بی‌پایان کسب رفاه و ثروت و قدرت را در جامعه و بین طبقات اجتماعی کلید زد. تشویق سیاست‌های کاهش جمعیت با شعار «دو تا بچه کافیه» از یک ‌سو و ترغیب و تبلیغ مردم برای مصرف بیشتر به جهت چرخیدن چرخ‌های دولت سرمایه‌سالار شبه‌دینی، از دیگر سو، کم‌کم موجب تبدیل جامعه‌ی انقلابی به جامعه‌ی مصرفی شد.

شاید راه‌اندازی «فروشگاه‌های زنجیره‌ای رفاه» را بتوان نماد تبدیل جامعه‌ی انقلابی به جامعه‌ی مصرفی دانست. سیاست‌های معطوف به مصرف‌گرایی البته محدود به دولت سازندگی نشد و در دولت اصلاحات و خدمتگزار نیز همچنان ادامه یافت؛ به‌ گونه‌ای که بر اساس آمارهای داخلی و بین‌المللی، می‌توان گفت که جامعه‌ی ایران جزء پرمصرف‌ترین جوامع جهانی است. جالب آنکه دولت نهم و دهم، که با اجرای سیاست‌های هدفمندی یارانه‌ها می‌خواست از بار مصرف‌گرایی موجود در جامعه بکاهد، به دلیل اجرای ناقص آن و بروز نقدینگی حدود ۴۵۰ هزار میلیارد تومانی در جامعه، خود عاملی شد در جهت مصرف‌گرایی بیشتر!

بعد از پایان جنگ و با روی کار آمدن دولت سازندگی، که رویکرد خود را بر مبنای مدرنیزه کردن ایران بنا نهاده بود، بسیاری از موضوعات فوق‌الذکر به‌ دست فراموشی سپرده شد. «عدالت» به باب «تفعیل» رفت و «تعدیل» نام گرفت و به بهانه‌ی «تعدیل اقتصادی»، شد هر آنچه نباید می‌شد. «ژاپنیزه کردن» ایران گویا منتهای ‌آمال سیاست‌های دولت سازندگی بود و «سردار سازندگی»، که حالا دیگر خود را «امیرکبیر» جدید ایران می‌دانست، با توجیه سازندگی ایران بعد از جنگ، مسابقه‌ی بی‌پایان کسب رفاه و ثروت و قدرت را در جامعه و بین طبقات اجتماعی کلید زد.

 استراتژی رهبر انقلاب در مصاف با «جامعه‌ی مصرفی»

در طول همه‌ی این سال‌ها اما ناخدای بصیر انقلاب و خلف صالح روح ‌خدا، همواره مسئولین و مردم را به پرهیز از اسراف و مصرف بیش از حد رهنمون ساخت. دغدغه‌ی عدم عدول ایران از جامعه‌ی انقلابی و میل به جامعه‌ی مصرفی، از نخستین روزهای رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، در ایشان وجود داشت. در اوج دولت سازندگی، که بسیاری از مسئولین، مبهوت اقدامات سردار سازندگی بودند و آن را به تمام‌قد می‌ستودند، رهبر انقلاب در پیام نوروزی سال ۷۲ بر «عدالت اجتماعی»، سال ۷۳ بر «صرفه‌جویی» و در سال ۷۴ بر «وجدان کاری، انضباط اجتماعی، انضباط اقتصادی» تأکید کردند و هشدار دادند:

«توصیه‌ى دوم که آن هم براى جامعه‌ى ما بسیار مهم است، انضباط اقتصادى و مالى است. من این را از آحاد ملت و مسئولین کشور و مأمورین دولت، امسال تقاضا دارم. انضباط اقتصادى و مالى یعنى مقابله با ریخت‌وپاش، زیاده‌روى و اسراف. ریخت‌وپاش مالى و زیاده‌روى در خرج کردن و زیاده‌روى در مصرف، به هیچ‌ وجه صفت خوبى نیست. نه اسمش جود و سخاست و نه کرم و بزرگ‌منشى است. فقط اسمش بى‌انضباطى اقتصادى و مالى است. کسانى که بى‌خود خرج مى‌کنند؛ زیادى خرج مى‌کنند و زیادى براى خودشان مصرف مى‌کنند و رعایت موجودى جامعه را از لحاظ امکانات اقتصادى نمى‌کنند، انسان‌هایى هستند که از نظر من بى‌انضباط از لحاظ امکانات اقتصادى و مالى هستند. اگر چنین وضعیتى ادامه پیدا کند، این ملت کارش مشکل خواهد شد.»(۶)

ایشان به صراحت به پدیده‌هایی چون «تنوع‌طلبی» افسارگسیخته و «مدگرایی» اشاره کرده‌اند و معتقدند پیامد فرهنگی‌اجتماعی آن بروز شکاف و فاصله‌ی طبقاتی است:

«یکى از عواملى که نمى‌گذارد دست کسانى که توانایى کمک دارند، به یارى فقرا دراز شود، روحیه‌ى مصرف‌گرایى و تجمل در جامعه است. براى جامعه بلاى بزرگى است که میل به مصرف، روزبه‌روز در آن زیاد شود و همه به بیشتر مصرف کردن، بیشتر خوردن، متنوع‌تر خوردن، متنوع‌تر پوشیدن و دنبال نشانه‌هاى مد و هر چیز تازه براى وسایل زندگى و تجملات آن رفتن، تشویق شوند. چه ثروت‌ها و پول‌هایى که در این راه‌ها هدر مى‌رود و از مصرف شدن در جایى که موجب رضاى خدا و رفع مشکلات جمعى از مردم است، بازمى‌ماند! مصرف‌گرایى براى جامعه بلاى بزرگى است. اسراف، روزبه‌روز شکاف‌هاى طبقاتى و شکاف بین فقیر و غنى را بیشتر و عمیق‌تر مى‌کند.»(۷)

این هشدارها و انذارها اما گویا افاقه نکرد و نه مسئولین وقت توانستند سیاست‌ها و تصمیماتی را در جهت کاهش مصرف به ‌صورت منسجم و عملیاتی طرح‌ریزی کنند و نه جامعه‌ای که حالا دیگر به دلیل اجرای سیاست‌های اشتباه، از جامعه‌ی انقلابی سال‌های نخستین خود فاصله گرفته بود. بنابراین در سال‌های اخیر و به‌ طور خاص از سال ۸۸ به بعد، شاهد آن هستیم همه‌ی عنوان‌هایی که رهبر انقلاب برای نام‌گذاری سال‌ها انتخاب می‌کنند به نوعی در ارتباط با مقوله‌ی «مصرف» و مسائل مرتبط با آن است. بر همین اساس، ایشان سال ۸۸ را سال «اصلاح الگوی مصرف»، سال ۸۹ را سال «همت مضاعف، کار مضاعف»، سال ۹۰ را سال «جهاد اقتصادی»، سال ۹۱ را سال «تولید ملى و حمایت از کار و سرمایه‌ ایرانى» و سال ۹۲ را سال «حماسه‌ی سیاسی و حماسه‌ی اقتصادی» نام نهادند.

به نظر می‌رسد علت اصلی رهبر انقلاب برای برگزیدن این عناوین، ترسیم و ساخت رابطه‌ای درست و عقلانی بین دو موضوع «مصرف» و «تولید» است. به باور ایشان، همواره تولید جامعه باید بیشتر از مصرف جامعه باشد تا آن جامعه به رشد، شکوفایی و پیشرفت دست پیدا کند؛ چنان‌ که ایشان در این ‌باره می‌گویند:

«وضع جامعه‏ى ما از لحاظ مصرف، وضع خوبى نیست. این را من عرض می‌کنم؛ ما باید اعتراف کنیم به این مسئله. عادت‌هاى ما، سنت‌هاى ما، روش‌هاى غلطى که از این و آن یاد گرفته‏ایم، ما را سوق داده است به زیاده‏روى در مصرف به نحو اسراف. یک نسبتى باید در جامعه میان تولید و مصرف وجود داشته باشد؛ یک نسبت شایسته‏اى به سود تولید؛ یعنى تولید جامعه همیشه باید بر مصرف جامعه افزایش داشته باشد. جامعه از تولید موجود کشور استفاده کند؛ آنچه که زیادى هست، صرف اعتلاى کشور شود. امروز در کشور ما این‌ جورى نیست. مصرف ما به نسبت، از تولیدمان بیشتر است؛ این، کشور را به عقب می‌رساند؛ این، ضررهاى مهم اقتصادى بر ما وارد می‌کند؛ جامعه دچار مشکلات اقتصادى می‌شود. در آیات شریفه‏ى قرآن بارها راجع به پرهیز از اسراف در امور اقتصادى تأکید شده؛ این به خاطر همین است. اسراف، هم لطمه‏ى اقتصادى می‌زند، هم لطمه‏ى فرهنگى می‌زند. وقتى جامعه‏اى دچار بیمارى اسراف شد، از لحاظ فرهنگى هم بر روى او تأثیرهاى منفى می‌گذارد.»(۸)

به نظر می‌رسد برای آنکه مسئولین و تصمیم‌گیران بتوانند راهکارها و راهبردهای درستی در زمینه‌ی کاهش از مخاطرات جامعه‌ی مصرفی اتخاذ کنند و کشور را از بلایی که دامن‌گیر آن شده برهانند، محتاج یک نگاه کلان‌نگر، همه‌جانبه و سیستماتیک هستند؛ نگاهی که همه‌ی ابعاد و زوایای این موضوع را تحت پوشش قرار دهد. متأسفانه عمده‌ی مسئولین و مدیران تصور می‌کنند که مقوله‌ای به نام «مصرف» موضوعی صرفاً اقتصادی است و برای حل آن نیز باید از راهکارهای اقتصادی استفاده کرد؛ در حالی که مصرف، چنان ‌که در این مطلب و مطلب پیشین ذکر شد، دارای پیامدهای فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی است که به مراتب مهم‌تر از وجوه اقتصادی آن است. بنابراین می‌بایست برای اصلاح آن، سیاست‌هایی سیستمی و همه‌شمول اتخاذ کرد. در غیر این‌ صورت، به همان بلایی دچار خواهیم شد که ناخدای انقلاب آن را بارها هشدار دادند.

 

 

برهان


گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر