به گزارش پایداری ملی، انسان به تنفس زنده است و شریان حیات به دم و بازدم و چه نیکبخت هستند کسانیکه هر صبح ششهایشان را از پاکترین هواها در مجاورت جنگلهای انبوه و سبز پر میکنند.
شاید از نزدیکانمان شنیده باشیم که قدیمیها بخصوص آنها که در روستاها و در طبیعت بکر زندگی کردهاند هم عمرشان طولانی تر است و هم از اینهمه دردهای جور واجوری که اکنون یقه ساکنین شهرها را گرفته است، سهم کمتری دارند.
تصورش نیز زیبا و دل انگیز است.انبوه درختان سرسبز که شانه به شانه هم در نظمی مثال زدنی ریشههایشان را به خاک سپرده و در مجاورت آسمان نیلگون سربه فلک نهادهاند. جویبارها از پایشان روان و تشنگی برایشان در مجاورت این گوارای وجود معنایی ندارد. جرعه ای از این آب کافی است تا روح انسان را سیقل دهد چه برسد به این درختان جاندار که زندگی انسان و موجودات زنده به فتوسنتز آنها بستگی دارد.
برخی از مردم آذربایجان به نوعی ریشههایشان به منطقه ارسباران برمیگردد.شاید بسیاری از ما بخصوص از زمانیکه استفاده از فضای مجازی مرسوم شده است، هر وقت تصویری از طبیعت بکر اروپا را دیدهایم آب از دهانم سرازیر شده است و آرزو داشتهایم ای کاش آنجا بودهایم.
اما شاید از این زیبای بیکران با کل وسعتی در حدود ۸۰ هزار و ۴۲۷متر گسترده شده در کناره جنوبی رود ارس ، این بهشت بکر ایران کمتر سراغ گرفتهایم و تعطیلات عیدمان را ترجیح دادهایم در شمال بگذرانیم تا این منطقه.
این فراموشی و این نادیده گرفتنها از عروس سرسبز ایران مدت زمانی است که به طریقی ناخوشایند نامش را سر زبانها انداخته است که چه بسا اگر نامش ورد زبانمان بود و مدام از آن مینوشتیم و فرصت یافتنی کوله بار سفر میبستیم و در مجاورتش زمان میگذراندیم بیشتر پای درد و دلش مینشستیم..
جنگلهای ارسباران در شمال استان آذربایجانشرقی چون نگینی سبز میدرخشد و یکی از زیباترین مناطق شمال غرب کشور بهحساب میآید. در گذشته ارسباران بهمحدوده وسیعی از رود ارس حدفاصل جلفا تا مغان و کوههای سبلان، بزقوش و سهند گفته میشد، اما در حال حاضر بنابر دلایل مختلف مثل تخریب جنگل و موارد این چنینی، جنگل مذکور در مرزهای شهرستان کلبیر، ورزقان و اهر محدود شده است.
پدر ومادرم اهل این سامانند و در منطقه دیزمار غربی روستایی به نام "نمنق" چشم گشوده و بعدها از آنجا به تهران و تبریز نقل مکان کرده اند. چه کسانی بهتر از آنها که در مورد وضعیت گذشته جنگلهای آنجا صحبت کنند.
منطقه ارسباران بهدلیل شکنندگی و چشماندازهای بکر در سال ۱۳۵۰ و ۱۳۵۲ بهعنوان منطقه ممنوعه و سپس منطقه حفاظتشده، تحت حفاظت و نظارت اعلام شد.
به مادرم قضیه قطع درختان را شرح میدهم و حتی عکس کامیونی را نشان میدهم که انبوهی از درختان بریده شده را بار کرده و میبرد و او مستقیم میرود سر اصل مطلب.
-مگر آن زمانها کسی حق داشت درخت تری را ببرد ، دمار از روزگارش در میآوردند یادم هست اگر ماموران کسی را در هنگام قطع درختان دستگیر میکردند به دلیل اینکه در روستای ما پاسگاهی وجود نداشت؛ به روستای اوشتبین میبردند و آنجا در طویله چند روزی در سختترین شرایط زندانی میکردند. این سختگیریها در اوایل انقلاب نیز صورت میگرفت و مردم روستاهای مجاور به جز شاخهها و درختان خشک که اغلب برای سوخت در بخاری خانهها از آن استفاده میکردند، حق بریدن درخت را نداشتند.
مادرم در ادامه به خاطره جالبی اشاره میکند.گویا در روستا زن جوانی بوده که مشکل ناشنوایی داشته و بیشتر وقتش را در جنگل به جمع کردن تمشک و گیاهان کوهی میگذرانده است. او روزی درخت جوانی را با تبر قطع میکند. چند نفر از مردان روستا او را در هنگام قطع درخت میبینند و برای اینکه بترساندنش میگویند که از «اوشتبین» مامورها آمدهاند و تو را دستگیر خواهند کرد.
مادرم میگوید: زن بیچاره یک هفته گم و گور شد و مردم روستا برای یافتنش بسیج شدند. اما از آنجا که جنگل را عین کف دستش میشناخت در تنه یکی از درختان کهنسال که مانند اتاقکی شده بود، قایم شده بود و از ترسش به روستا برنمیگشت.
مردم ساکن در هریک از روستاهای ارسباران از قدیم دارای چنین تفکری بودند. اینکه درخت و منابع طبیعی ارزشمند است و در صورت دست درازی به آن باید در برابر خدا و قانون جوابگو باشی.
از کل وسعت 12/3 میلیون هکتار جنگلهای ایران، 85درصد به صورت جنگلهای تنگ و غیرمتراکم و فقط 15 درصد از آن در نواحی ارسباران به صورت انبوه وجود دارد که از تنوع گونهای مناسب از جمله درختان بلوط برخوردار است.
اگر هریک از ما همین امروز یک بذر بلوط (میوه بلوط ) در خاک بکاریم، بعد
از مدتی جوانه میزند. اما این جوانه بعد از چهار پنج سال به اندازه 70
سانت رشد میکند و 40 سال طول می کشد تا بتواند بلوط بدهد.
شاید
بارها در اخبار شنیده باشید که بر اثر آتش سوزی و بیتوجهی گردشگران بخشی
از جنگلهای ایران طعمه حریق می شود.همه ما از این خبر بینهایت آزرده خاطر
میشویم اما اگر بشنوید شخص یا اشخاصی به عمد تیشه برداشته و از ریشه
درختان سرسبز جنگلهای ارسباران را قلع و قمع میکنند چه احساسی به شما دست
میدهد؟
دلایل متعددی را در اخبار خواندیم اما هیچ کدام نمی
تواند توجیحی برای قلع و قمع درختان باشد.زنگ خطر بی آبی چند سالی است که
در ایران به صدا درآمده است.بیشتر دریاچهها و تالابهای معروف و پرآب در
گوشه و کنار ایران به ویژه در بغل گوشمان(دریاچه ارومیه)کم آب و یا خشک
شدهاند.آیا اینها به تنهایی برای مرگ آرام منابع طبیعی ایران کافی نیست که
حالا به جان جنگلها افتادهاند؟