«مبانی» جمع مبنا، از ریشه "بنی"، به معنای پایه و هر چه که بر آن و با تکیه بر آن بر رویش چیزی می گذارند.[1] و «موازین» جمع میزان از ریشه "وزن"، به معنای وسیله سنجش به کار می رود تا اندازه و ارزش چیزی معلوم شود.[2]
اما آنچه که از استعمال این دو کلمه به دست می آید این است که کلمه مبانی و موازین گرچه گاهی به معنای هم هستند، اما به طور کلی و در اکثر موارد میزان پس از مبنا است؛ یعنی هر کس چیزی را مبنا قرار داده، پس از مبنا قرار دادن، همان میزان برای او قرار می گیرد؛ مثلاً در این جمله که: "امام علی (ع) میزان است"؛ اگر کسی مبنای او این باشد که میزان باید از طرف خداوند باشد، پس از پذیرش این مبنا، علی (ع) میزان برای او خواهد بود.
در یک نگاه دقیق می توان گفت که مبانی آن دسته از عناصر و رهنمودها ی دینی است که به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه مىباشند و جنبه زیر بنا براى بقیه عناصر دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین مىکنند. این عناصر از قبیل قضایاى «باید» مىباشند و جنبه اعتبارى دارند و در واقع نتایج جهانبینى اسلامى هستند.
توضیح این که «اسلام به عنوان دین خاتم، کاملترین دین مُرسَل و در بردارنده تمام آنچه را که باید از دین نفس الامرى از راه وحى بیان گردد، مىباشد. از این رو، ما در هر حوزه از حیات انسان، خواه فردى و خواه اجتماعى، توقع داریم شاهد موضعگیرى اسلام و ارائه رهنمود باشیم. این رهنمودها که در واقع عناصر تشکیل دهنده دین مىباشند، به دو دسته قابل تقسیم هستند:
1- عناصر دینىاى که نُمُود جهانبینى اسلام در یک حوزه خاص، مانند سیاست یا اقتصاد، مىباشد و نسبت بین آنها و جهانبینى اسلامى، همان نسبت جزئى به کلى، یا صغرا به کبرا است. این گونه عناصر از قبیل قضایاى «هست» مىباشند و رنگ کلامى - فلسفى دارند، مانند بررسى سلطه تکوینى خداوند در حوزه مباحث سیاسى یا مطالعه رازقیّت او در زمینه اقتصاد. ما از این عناصر به عنوان«فلسفه» یاد مىکنیم. پس «فلسفه سیاسى اسلام» مجموعه عناصرى از اسلام در حوزه سیاست است که نُمُود جهانبینى و از جزئیات آن محسوب مىشود.
2- عناصر دینىاى که نتایج جهانبینى اسلامى و به خصوص فلسفه آن -یعنى عناصر دسته اول- هستند. این عناصر از قبیل قضایاى «باید» مىباشند و جنبه اعتبارى دارند و به نوبه خود به دو گروه تقسیم مىشوند:
برخى از این عناصر جنبه زیر بنا براى بقیه دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین مىکنند. این عناصر یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه مىباشند که از آن به «مبانى» یاد مىکنیم. و یا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص مىنماید که به آن «اهداف» مىگوییم. مجموعه این مبانى و اهداف، «مکتب» را تشکیل مىدهند.»[3]
در مورد واژه "موازین" باید بگوییم قرآن کریم این واژه را در بیان حالات و مراحل قیامت بکار برده است. «موازین» جمع "میزان" به معنى وسیله سنجش است، این واژه نخست در مورد وسایل سنجش وزن هاى مادى به کار رفته، سپس در موازین و مقیاس هاى معنوى نیز استعمال شده است.[4]
در این که مقصود از موازین در قیامت چیست بین مفسرین اختلاف است بعضى معتقدند که اعمال انسان در آن روز به صورت موجودات جسمانى و قابل وزن در مىآید، و راستى و درستی آنها را با ترازوهاى سنجش اعمال مىسنجند.
این احتمال نیز داده شده که خود نامه اعمال را وزن مىکنند اگر اعمال صالحى در آن نوشته شده است سنگین است و گرنه سبک وزن، یا بى وزن است.[5]
درتفسیر نمونه چنین آمده که میزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى که داراى کفههاى مخصوص است نمىباشد، بلکه به هر گونه وسیله سنجش اطلاق مىشود، چنان که در حدیثى مىخوانیم: " امیر مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند"[6]
و در حدیثى از امام صادق ع آمده است که وقتى از معنى "میزان" سؤال کردند. در پاسخ فرمود: المیزان العدل!:" ترازوى سنجش همان عدلاست"[7]
به این ترتیب وجود اولیاء اللَّه یا قوانین عدل الهى مقیاس هایى هستند که انسان ها و اعمالشان را بر آنها عرضه مىکنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند وزن شان است».[8]
علامه طباطبایی معتقد است منظور از میزان و "وزن" سنگینى اعمال است. مقیاس سنجش اعمال و سنگینى آن، چیزی است که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطورى که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده مىشود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمىشود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینى که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسى هست که ما آن را واحد ثقل مىنامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکى از دو کفه و کالا را در کفه دیگرى گذاشته مىسنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، و گرنه آن متاع را برداشته متاع دیگرى بجایش مىگذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینى و سبکى آن را بیان مىکند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگرى را با آن تطبیق مىدهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسى باشد که با آن عمل آدمى سنجیده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقى و تمام عیار است، و براى زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنین براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن کلامى است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلى در آن راه نیافته باشد، هم چنان که آیه" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ"[9] به آن اشاره دارد.
بنا بر این، آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مىشود همانا "حق" است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست، پس خداى سبحان در قیامت اعمال را با "حق" مىسنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است که در آن است.
اینکه معناى وزن اعمال در روز قیامت تطبیق اعمال است بر حق، به این معنا که هر شخصى پاداش نیکش به مقدار حقى است که عمل او مشتمل بر آن است، در نتیجه اگر اعمال شخصى، به هیچ مقدارى از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاکت و عقاب بهره و ثمره عایدش نمىشود، [10]
[1] المفردات فی غریب القرآن، ص 147.
[2] همان، ص 868.
[3] هادوی تهرانی، مهدی، ولایت و دیانت، ص50، مؤسسه فرهنگی خانه خرد(بیت الحکمة)، چاپ سوم، 1381.
[4] تفسیر نمونه، ج27، ص: 265
[5] . تفسیر نمونه، ج27، ص: 265
[6] بحار الانوار" جلد 7 صفحه 251. ان امیر المؤمنین و الأئمة من ذریته (ع) هم الموازین
[7] . بحار الانوار جلد 7 صفحه 251 (طبع جدید).
[8]. تفسیر نمونه، ج27، ص: 265
[9] آل عمران، 102
[10] ترجمه المیزان، ج8، ص: 19