موضوع یارانهها و چگونگی ادامهی هدفمندی یارانهها، مسکن مهر و سایر برنامههای اقتصادی نیز از بحثهای اصلی نامزدهای محترم در چند روز گذشته بوده است. چند تن از نامزدهای محترم حتی کتاب برنامههای خود را چاپ و از آن رونمایی کردهاند؛ در حالی که نه در کتابهای رونماییشده و نه در سخنرانیها و برنامههای تلویزیونی، ما اثری از برنامهها و سیاستهای فرهنگی دولت آینده نمیبینیم.
لزوم شفافسازی تیم فرهنگی نامزدها
فراموشی برنامههای فرهنگی در سایهی توجه به مسائل اقتصادی و سیاست خارجی، هرچند به خودی خود رخدادی نامطلوب است، اما اگر به پیامدهای آن توجه کنیم، به مراتب عمق فاجعه نمایانتر میشود. هر فردی که به عنوان رئیسجمهور آینده انتخاب میشود، ایدههایی در حوزههای مختلف فرهنگ و هنر دارد و از آن مهمتر، افراد و تیمهای فرهنگی مشخصی را برای تصدیگری حوزهی فرهنگ، اعم از وزارت فرهنگ، وزارتهای آموزشی، سازمان میراث فرهنگی و… در نظر دارد که ممکن است با آنچه در سخنان عمومی وی یا سوابق گذشتهی او دیدهایم، متفاوت باشد.
به طور مثال، آقای احمدینژاد، با نشان دادن خود به عنوان فردی عدالتخواه و معتقد به آرمانهای امام خمینی و با مطرح کردن وصیتنامهی الهیسیاسی امام خمینی، توانست طیف معتقد به آرمانهای نظام را با خود همراه کند و دو دورهی متوالی، به عنوان رئیسجمهور انتخاب شود؛ در حالی که از لحاظ تفکرات فرهنگی، هم خودش و هم اطرافیانش، به نوعی اعتقاداتی داشتند که باب میل بخش اعظمی از رأیدهندگان به ایشان نبود.
اگر هنگام تبلیغات در سال ۸۴، ایشان تیم فرهنگی و تفکرات فرهنگی خودش را معرفی میکرد، دو حالت متفاوت ممکن بود رخ دهد که هر دو حالت به مراتب از آنچه تا کنون رخ داده است مطلوبتر بود. اگر با رونمایی از ماهیت برنامههای فرهنگی، باز هم بخش زیادی از مردم آقای احمدینژاد را انتخاب میکردند، دیگر اتهام انحراف از اندیشههای سال ۸۴ به وی زده نمیشد و اگر به واسطهی این تفکرات، بخشی از طرفدارانش را از دست میداد و موفق به کسب رأی نمیشد، باز آنچه در چند سال گذشته، به واسطهی حضور تیمی فرهنگی با تفکرات خاص، برای وی رخ داد، بدین شکل روی نمیداد و به مراتب، اوضاع فرهنگی و رسانهای جامعه بهتر از این بود.
همان گونه که در قانون اساسی نیز آمده است، افرادی که به عنوان رجل سیاسی شناخته میشوند، حق نامزدی در انتخابات را دارند. بر همین اساس نیز معمولاً افرادی که در حوزهی سیاست شناختهشده هستند وارد این عرصه میشوند. این نامزدها ممکن است در حوزهی فرهنگ نیز صاحب ایده باشند، اما وجه غالب آنها وجههی سیاسی است.
لزوم توجه به مبانی اسلام ناب در سیاستگذاری فرهنگی
یکی از مهمترین مسائلی که در سالهای گذشته، در حوزهی فرهنگ وجود داشته است، عدم درک سیاستگذاران فرهنگی از فرهنگ اسلامی و عمق اندیشهی اسلامی است. دو طیف مهم در سالهای گذشته، در دولتهای مختلف، تصدیگری امر فرهنگ و هنر را بر عهده داشتهاند؛ طیف اول طیف لیبرال هستند که در زمان دولت هاشمی، با وزارت سید محمد خاتمی و در دولت خاتمی، با وزارت مهاجرانی، ظهور و بروز یافتند. طیف سکولار همان تعریفی را که تمدن غربی از هنر و فرهنگ دارد، اساس سیاستگذاری خود قرار داد و نتیجهی فعالیت این تیم فرهنگی، در طی چند دوره، رشد و قدرت گرفتن طیف سکولار و هنرمندان و مدیران غربگرا در حوزههای مختلف هنری بود؛ به طوری که در عرصهی سینما، تئاتر، موسیقی، رمان، هنرهای تجسمی و… چربش طیف روشنفکر و غربگرا به نسل هنرمند انقلاب، چه در بدنهی هنرمندان و چه در میان مدیران پاییندستی هنری، کاملاً مشخص است.
ماجرای خانهی سینما و فعالیتهای سیاسی و فرهنگیاش، به خصوص برخی فعالیتهای سیاسی آن در فتنهی ۸۸، نتیجهی قدرت گرفتن طیف سکولار در بدنهی سینماست که برآیند دو دهه مسئولیت طیف تکنوکرات و سکولار در وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی بود.
طیف دوم نیز طیف معتقد و انقلابی و مشخصاً دو وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت احمدینژاد بودند. هر دو وزیر دولت نهم و دهم از نیروهای معتقد به نظام و اسلام بودند، لکن در دورهی مدیریتی این دو تن نیز نه تنها اوضاع فرهنگ و هنر به سمت اسلامی شدن پیش نرفت، بلکه وقایع تلخی مثل تولید چندین فیلم با موضوع خیانت در یک سال (در دولت دهم) و گسترش موسیقی زیرزمینی و مجوز دادن به کنسرتها و آلبومهای موسیقی مبتذل (در دولت نهم) در این زمان اتفاق افتاد.
مشخصهی اصلی نگاه فرهنگی در این دوره، نگاه تکنوکراتوار به فرهنگ و هنر است. طیف مدیران انقلابی، هنر را به عنوان تکنیک و ابزار و امری جدای از اسلام در نظر میگیرند و آنها هم به تبعیت از طیف سکولار، تعریفشان از هنر همان تعریف غرب است و سعی دارند تا با نگاه موضوعمحور، این امر غیردینی را به دین (که حقیقتی ماورایی است) بچسبانند و در مواقعی هم که احساس میکنند جامعه به نوع خاصی از هنر اقبال نشان میدهند، به نفع هنر، از ارزشهای دینی عقبنشینی میکنند.
یکی از واضحترین نمونههای فعالیت وزارت فرهنگ دولت نهم در عرصهی موسیقی، اجرای چندین سمفونی بزرگ، با موضوعات دینی و انقلابی، با هزینههای میلیاردی بود که مسئولین حوزهی موسیقی آن روزها، حضور رئیسجمهور ایران برای اولین بار در این محافل موسیقی را به عنوان یک دستاورد بزرگ مطرح میکردند. باید گفت اجرای اثر موسیقایی با موضوع دینی، در حالی که موسیقی زیرزمینی به صورت غدههای سرطانی در حال رشد است و زبان و محتوای آثار دارای مجوز در حوزهی پاپ هر روز بیشتر به سمت ابتذال میرود، هیچ اتفاق خوشایند و قابل افتخاری نبود.
از آنجا که طیف سکولار حداقل به ارزشهای صرفاً هنری معتقد بودند، بر روی کیفیت هنری و ارزشهای روشنفکری اثر حساس بودند، ولی در دورهی اخیر، آثار بسیار مبتذلتری تولید و به بازار عرضه شدند.
حلقهی گمشدهی مدیریت فرهنگی و هنری در کشور، توجه به این نکته است که اسلام و اندیشهی اسلام، به خودی خود، جذاب و زیباست. مدیران فرهنگی در ظاهر دینمدار، معتقدند که تکنیکهای هنری که برای جذابیت به کمک اعتقادات میآیند، بالذات و همان گونه که غرب میگوید جذابیتزا هستند و اگر این تکنیکها به داد اندیشهی دینی نرسند، دین در محاق ناپسندی و غیرجذاب بودن میماند.
از طرف دیگر، این طیف بر این باور بودند که ارزشهای غربی نیز نسبت به ارزشهای اسلامی جذابتر هستند. لذا سعی داشتند با ترکیب برخی ارزشهای فرهنگی غرب با ارزشهای دینی، به مکتبی التقاطی برسند که به زعم آنها، جذابیتی در مقابل فرهنگ غرب داشت، فارغ از اینکه مکتب التقاطی نمیتواند جامعه را در مقابل اصل اندیشهی غربی، که به مراتب تکیهی بیشتری به غرایض دارد، واکسینه کند.
مسئولین فرهنگی، در سالهای گذشته، فراموش کردهاند که مکتب اسلام ناب محمدی آن قدر جذابیت در مقابل فرهنگ غرب دارد که توانسته است در دل اروپا، به سرعت رشد کند و بخش مهمی از جوانان و روشنفکران غربی را به خود جلب کند. اگر اندیشهی اسلامی میتواند جوانی را که در معرض کاملترین بمباران فکری و هنری غرب و در معرض همهگونه جذابیتهای جنسی روزمرهی غرب قرار دارد، به خود جلب کند، پس نه تنها از اندیشهی غرب جذابیت کمتری ندارد، بلکه به مراتب از جذابیت بالقوهی بیشتری برخوردار است.
از طرف دیگر، این همه هجمه و حمله به ایران و اندیشهی حکومتی و فرهنگی حاکم در ایران امروز، نشاندهندهی این است که این اندیشه، خطر بزرگی برای غرب به حساب میآید و احتمال جذب مخاطبان اندیشهی غرب، از طرف سیاستگذاران فرهنگ غرب جدی گرفته میشود. پس فرض قرار دادن جذابیت فرهنگ غرب برای سیاستگذاری فرهنگی، خبطی بزرگ است.
به نظر میرسد کاندیداهای محترم ریاستجمهوری میبایست تکلیف خود را با سیاستگذاری فرهنگی خود مشخص نمایند و تیمی را مشخص کنند که بر اساس فرهنگ اسلامی و سبک زندگی ایرانی، به برنامهریزی و اجرای فعالیتهای فرهنگی اهتمام بورزند. برای این کار میبایست برنامهها و اندیشههای فرهنگی نامزدها در دورهی تبلیغات به چالش کشیده شود تا تکلیف رأیدهندگان و بخشهای نظارتی، مانند مجلس شورای اسلامی، در حوزهی مطالبهگری، با رئیسجمهور آینده مشخص شود.
برهان