۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۹
کد خبر: ۲۵۵۲۷
با رجوع به حافظه تاریخی درباره رخدادهای منطقه خاورمیانه یا همان منطقه غرب آسیا در پنج قرن اخیر، ملاحظه می‌شود این منطقه حساس و کلیدی در معادلات جهانی، محل ورود و خروج قدرت‌های وقت اروپایی از پرتغال گرفته، تا فرانسه و انگلیس بوده است.
با رجوع به حافظه تاریخی درباره رخدادهای منطقه خاورمیانه یا همان منطقه غرب آسیا در پنج قرن اخیر، ملاحظه می‌شود این منطقه حساس و کلیدی در معادلات جهانی، محل ورود و خروج قدرت‌های وقت اروپایی از پرتغال گرفته، تا فرانسه و انگلیس بوده است.
 
هرچند بعدها این انگلیس بود که با کنارزدن رقبا به حضور و دخالت نامشروع و بدخیم خود در منطقه استمرار بخشید، اما با افول قدرت استعمارگر پیر بعد از جنگ جهانی دوم نوبت به آمریکا رسید تا به عنوان قدرت برتر، خلأ افول قدرت انگلیس در منطقه را پر کند. البته این به مفهوم پایان دخالت‌های گاه و بیگاه لندن در منطقه  و به ویژه حوزه خلیج‌فارس نبود.  از دهه هفتاد قرن بیستم، آمریکا به علت مشکلات ناشی از جنگ ویتنام به سیاست ژاندارمی منطقه روی آورد و با دکترین نیکسون- کیسینجر، ایران و عربستان، با سیاست دو ستونی، امنیت منطقه را در چارچوب منافع آمریکا به عهده گرفتند و در تمام این سال‌ها، لندن دنباله‌رو سیاست‌های واشنگتن بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حاکم شدن فضای جدید در منطقه، آمریکا در چارچوب دکترین کارتر، با تشکیل نیروهای واکنش سریع و تعیین بحرین به عنوان مقر پایگاه پنجم ناوگان دریایی خود، مستقیماً در خلیج‌فارس دخالت کرد. در این مقطع، تاچر، نخست‌وزیر وقت انگلیس، در همراهی نزدیک با ریگان، نه تنها از صدام علیه ایران حمایت می‌کرد که حتی در اواخر جنگ تحمیلی که آمریکا مستقیماً با ایران وارد نبرد نظامی شد، از واشنگتن حمایت کرد.
 
 آن دوران با رشادت‌های رزمندگان ارتش و سپاه، بسیج و ایستادگی ملت ایران سپری شد و در سال‌های پس از جنگ، با وجود تحریم‌ها و سنگ‌اندازی‌های آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای خلیج‌فارس، به ویژه عربستان، ایران نه‌تنها ضعیف نشد که روز به روز نیرومندتر نیز شد. در این فاصله، با توجه به راهبرد واشنگتن که جسته‌گریخته رسانه‌ای شده است، به نظر می‌رسد آمریکا با توجه به تحولات بین‌المللی، به دنبال انتقال مرکز ثقل قدرت خود از غرب آسیا و خلیج‌فارس به حوزه اقیانوس آرام است و این را، از شاخ و شانه کشیدن‌های زودهنگام ترامپ با چین می‌توان حدس زد. در چنین حال و هوایی، به نظر می‌رسد خانم ترزا می، نخست‌وزیر انگلیس دچار توهم شده و می‌خواهد جای آمریکا در منطقه را پیشاپیش پر کند. اظهارات مداخله‌جویانه و ضدایرانی نخست‌وزیر انگلیس در سفر آذرماه امسال به کشورهای حوزه خلیج‌فارس و اکنون، سخنان وی در آمریکا، مبنی بر ضرورت جلوگیری از قدرت‌یابی ایران از تهران تا مدیترانه، علائمی دال بر این فرض هستند که ترزا می، به دنبال تکرار تاریخ است. شاید با اغماض، بین ترامپ و ریگان به خاطر این‌که یکی از دنیای تجارت و دیگری از دنیای هنر پا به عرصه سیاست گذاشت و همین‌طور تندروی در سیاست‌هایشان، بتوان شباهتی قائل شد، اما بدون شک ترزامی هرگز با تاچر یا به تعبیر ژورنالیست‌ها، بانوی آهنین، قابل قیاس نیست، ضمن آن که انگلیس هم انگلیس آن سال‌ها نیست، چون این روزها به علت برگزیت، یعنی سیاست خروج از اتحادیه اروپا و استقلال‌خواهی اسکاتلند، با چالش‌های عدیده‌ای روبه‌روست که جایگاه لندن را در معادلات قدرت، به شدت تنزل داده است.
 
از همه مهم‌تر این‌که ایران نیز، ایران سه دهه پیش نیست. ایران امروز، به اعتراف مراکز تحقیقاتی غرب و شرق، نه تنها قدرتمندترین و موثرترین کشور منطقه محسوب می‌شود که به گزارش پایگاه امریکن اینترست، هفتمین کشور قدرتمند جهان در سال 2017 به شمار می‌رود. با این مختصات، بهتر است خانم ترزامی از سیاست دوره‌گردی و جاروجنجال برای ایران‌هراسی و سودای بازگشت به جایگاه قبلی خود در خلیج‌فارس دست بکشد و به جای توهم تکرار تاریخ، نگاه واقع‌بینانه به جایگاه ایران، تحولات منطقه و جهان داشته باشد.
روزنامه خراسان

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر