آنچه در خبرهای روز شنبه ۸ آذر ۹۳ شنیده شد، چندان دور از انتظار نبود:
تبرئۀ حسنی مبارک از اتهام قتل و سایر اتهامات، و احتمال آزادی قریبالوقوع
وی! امری کاملاً قابل پیشبینی که روند تحولات مصر از شروع انقلاب در سال
۱۳۸۹ (۲۰۱۱) تا کنون آن را ممکن میساخت. پیروزی مردم مصر در به زیر کشیدن
حسنی مبارک از اریکۀ قدرت، که به نام و کام اخوانالمسلمین مصر تمام شد،
سبب شد تا نامزد مورد حمایت این گروه، محمد مرسی به ریاست جمهوری مصر دست
یابد؛ این اولین اشتباه انقلابیون بود که پیشبینی امروز مصر را میسّر
میساخت. مدیریت ضعیف و جنجالی مرسی در دوران یک ساله ریاستش بر مصر نشان
داد که اخوانالمسلمین، که توسط «احمد حسنالبنا» بیش از نیم قرن قبل
پیریزی شده بود، عملاً جز طبلی تو خالی نبوده و هیچ برنامهای برای مدیریت
کشور، طی نزدیک به ۷۰ سال، طراحی نکرده است.
دومین اشتباه انقلابیون مصر این بود که تمام بنیۀ سیاسی خود را بر پایه تفکر اخوانالمسلمین گذاشتند. نزدیک شدن مرسی به آمریکا و اسرائیل و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و به ویژه سه کشور عربستان، قطر و البته ترکیه، عملاً تیر خلاصی بود که بر پیکره انقلاب مصر نواخته شد و فقط مانده بود تا صدای شلیک آن برخیزد که در ۸ آذر ۹۳ برخاست!
تحلیل شرایط دیروز و امروز مصر هدف این مقاله نیست، بلکه آنچه سبب شد تا این متن به رشته تحریر درآید، دل نگرانی از آینده انقلاب مصر و شباهت امروز مصر به سیر شکلگیری انقلاب اسلامی ایران در سالهای ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ است؛ دورهای که میتواند تنها الگو را برای ادامه انقلاب مصر ارائه دهد.
همانطور که همه میدانند مبارزات امام خمینی(ره) در سال ۱۳۴۱ کاملاً آشکار شد و ایشان علناً اقدام به موضعگیری در مقابل حاکمان وقت ایران نمودند. این مبارزات، آتش انقلاب را در دل ایرانیان روشن ساخت و سبب تحرک گسترده مردم شد. امّا طی سالهای ۴۲ و ۴۳ برنامههایی از سوی رژیم حاکم اجرا شد که میرفت تا موجی از افسردگی سیاسی[۱] را در میان انقلابیون ایران به وجود آورد و ادامه مبارزه را به شکست بیانجاماند؛ واقعیتی که باید وقوع آن را در مردم مصر همزمان با اعلام حکم تبرئه حسنی مبارک منتظر بود. اما سیر حوادث در ایران سالهای ۴۲ و ۴۳ چه بود؟
در آن دوره، با کشتار مردم در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و زندانی شدن امام خمینی(ره) به مدت دو ماه و سپس حصر ایشان برای هشت ماه، مسیر انقلاب کاملاً عوض شد. از طرفی تمام توان مبارزان علیه رژیم پهلوی، با قتلعام وحشیانهی مردم در ۱۵ خرداد تحلیل رفته بود و اندک توانی هم اگر باقی بود، صرف پیگیری برای آزادی امام میشد. اکنون شاید دیگر کسی گمان هم نمیبرد که روزی انقلاب اسلامی به پیروزی برسد.
این یأس و نومیدی با تبعید ناگهانی امام در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ عملاً تبدیل به موج گستردهای از افسردگی سیاسی در میان انقلابیون شد؛ موجی که میرفت تا انقلاب را برای همیشه یا مدتی بسیار طولانی به تعویق بیندازد؛ نظیر موجی که از ۸ آذر در مصر شروع شده و میرود تا بیداری اسلامی را در مصر و صد البته در سایر نقاط جهان اسلام با شکست و یا تعویق بسیار طولانی مدت مواجه سازد. امّا این موج افسردگی سیاسی در ایران، درمان شد و جلوی شکست کامل قیام را گرفت.
سعید امانیدر خاطرات خود نقل میکند «بعد از ۱۵ خرداد، دوران فترت پیش آمد. امامدر زندان بود و از کسی هم نفس در نمیآمد. بالاخره هیئت مؤتلفه با یک حرکت قابل توجه، شور انقلابی را مجدداً در مردم زنده کرد: شاخۀ نظامی هیئت مؤتلفه، حسنعلی منصور، نخستوزیر شاهرا به هلاکت رساند.»[۲] اعدام انقلابی حسنعلی منصور در بهمن ۱۳۴۳ و تنها ۷۸ روز پس از تبعید امام روحیه مبارزه را به انقلابیون باز گرداند.
شهید مطهری در این دوره میگوید «لازم است چند نفر از این طاغوتیها، به زمین بیفتند تا روحیۀ مردم بازسازی شود.»[۳] و عملاً روحیه مردم با این اعدام انقلابی بازسازی شد. این رویداد که چند روز بعد با اعلام خبر مرگ منصور، که تا آن هنگام کتمان میگردید، همراه شد، موج شادی و نشاط سیاسی را در میان مردم ایجاد کرد. «بعد از نیمه ماه رمضان آن سال (۱۳۴۳) حادثه بسیار مهمی اتفاق افتاد. این حادثه… خشم و عصبانیت و ناراحتی شدیدی را که برای همه طلبهها و طرفداران امامبه وجود آمده بود، تا حدّی بر طرف کرد و نشاطی را در صحنه مبارزه ایجاد کرد… ترور منصور، نشاط عجیبی برای حوزه به ارمغان آورد.»
البته باید گفت که طراحان نقشۀ اعدام انقلابی منصوردر ابتدا قصد ترور شخص اول مملکت یعنی محمّدرضا شاهرا داشتند که «سه چهار بار به دنبال او رفتند تا حدود ۶۰ روز از تبعید امامگذشت. اینان با خود اندیشیده بودند که مردم رو به یأس میروند؛ زیرا شصت روز از تبعید امام گذشته و کاری انجام نشده…»[۵] اکنون افسردگی سیاسی در ایرانِ سال ۴۳ میرفت تا درمان شود و مردم را به ادامۀ مبارزه امیدوار و انقلابیون را آماده سازد.
چند روز بعد از اعدام انقلابی منصور، با رحلت مرحوم آیتالله شیخ جواد حائری فومنی در ۷ بهمن همان سال، فرصتی پیش آمد تا یکبار دیگر انقلابیون حضور آرام اما پر معنایی در کف خیابانها داشته باشند. «در این میان، موج خبر قتل نخستوزیر رژیم، حسنعلی منصور،فضای سیاسی کشور را دگرگون ساخت و جوّی تازه پدید آورد که گویی، آمیزهای بود از شادی، غرور، بهت، نگرانی، ابهام و نیز خشم و خشونت جنونآسا؛ در همین فضای نوین، بر حسب تصادف، نیروهای وفادار نهضت را فرصت نمایشی با شکوه فراهم شد که بهانهاش تجلیل از عالمی کهنسال و شیفتۀ نهضت و حضرت امام(ره) بود.خیل عظیم هواداران نهضت در تهران، در حالی به مراسم تشییع جنازه آیتالله فومنیشتافتند که زخم نخست وزیر تیرخوردۀ رژیم، دلهای جریحهدارشان را مرحمی شده و در جرقهای آشنا، روزنهای را چشم دوخته بودند که آیندهای روشن را در نگاه مینشاند.»[۶] این تشییع جنازه به عنوان دومین گام در درمان افسردگی سیاسی ناشی از قتلعام مردم در قیام ۱۵ خرداد و تبعید امام، رفتهرفته نشاط از دست رفته را به مبارزان انقلابی باز میگرداند. تنها یک تیر خلاص بر پیکر نیمهجان افسردگی سیاسیای که توسط رژیم بر انقلابیون و مردم عارض شده بود لازم بود، تا انقلاب به راه مبارک خود، تا پیروزی کامل ادامه دهد.
این تیر خلاص را شهید رضا شمسآبادی تنها دو ماه پس از اعدام انقلابی منصور شلیک کرد و صدای نواخته شدنش را همۀ کسانی که ۲۱ فرودین ماه سال ۱۳۴۴ در اطراف کاخ مرمر حضور داشتند، شنیدند. «رژیم شاه… هنوز از ضربه ترور منصور،پشت راست نکرده بود و محاکمه فرمایشی گروه محمّد بخاراییپایان نیافته بود که، صدای رگبار مسلسل قهرمان مسلمان، رضا شمسآبادی، در ۲۱ فروردین ۴۴ کاخ مرمر را به زلزله در آورد…»[۷] هر چند این اعدام انقلابی در ظاهر موفق نبود و در پایان نتوانست به نتیجه برسد و شهید رضا شمسآبادیکه یکّه و تنها دست به این اقدام شهادتطلبانه زده بود و نواختِ گلولههایش، شاهرا به زیر میزِ کارش رمانده بود، به شهادت رسید، اما باید اذعان داشت که «حمله به شاه،آن هم در کاخ مرمر و توسط سربازی که مأمور حفاظت کاخ بود، تأثیری خوب و امیدبخش در حوزه و جامعه بر جای گذاشت و با استقبال پر شور انقلابیون مواجه شد؛ زیرا همه دریافتند که راه نهضت میتواند ادامه یابد.»[۸] با این وصف، نهضت اسلامی مردم ایران که میرفت تا به شکست بیانجامد با اقدام به موقع انقلابیون، دوباره مسیر اصلی خود را باز یافت و سببساز پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ شد.
اکنون افسردگی سیاسی، مسئلۀ اصلی جامعه مصر ۲۰۱۵ است. انقلابی با چندصد شهید و مجروح، میرود که با شکست کامل مواجه شود؛ شکستی که اگر به وقوع بپیوندد معلوم نیست آثار آن تا چه زمانی دامنگیر مردم مسلمان مصر باشد. بر اثر این افسردگی سیاسی میتوان سه سناریو را برای آینده مصر پیشبینی نمود:سناریوی یکم، رادیکالیزه شدن حرکتهای انقلابیون و جریانات مخالف حاکمیت مصر است که به دلیل نزدیکی تفکر اخوانی به تفکر سلفیـتکفیری، احتمال کشیده شدن پای گروههایی همچون داعش به مصر را به شدت افزایش میدهد و این خود بهانۀ لازم برای سرکوب کامل انقلاب مصر را به دست ضد انقلاب و به خصوص حاکمیت فعلی مصر خواهد داد.
سناریوی دوم، وقوع یک گوشهنشینی و انزوای سیاسی گسترده در مصر است. انقلابیون در اثر شکست، دیگر تمایلی به ادامه روند مبارزه نخواهند داشت و بر اثر دلخوری از روند حوادث و البته هزینه بالای ادامه مبارزه، دچار انزوای کامل سیاسی خواهند شد و این بهترین وضعیت برای ضد انقلاب داخلی و خارجی مصر میباشد. به هر حال با وقوع هر یک از این دو سناریو، منفعت اصلی، از آنِ آمریکا و اسرائیل و همپیمانانشان خواهد بود و مضرّت اصلی، دامنگیر مردم مظلوم مصر.
سناریوی سوم، همان راهی است که مردم ایران از آن بهره بردند و چند روز دیگر (۳ بهمن) پنجاهمین سالگرد آن است: به نظر میرسد یک اعدام انقلابی در مصر، محرّک انقلاب نا تمام این کشور باشد. شاید اعدام انقلابی فرعون مصر! توسط یک خالد اسلامبولی[۹] دیگر.در آینده مشخص میشود که کدام یک از این سناریوهای سهگانه، عاقبت خیزش مردمی و انقلاب مصر را رقم میزند؛ بقای یأس و افسردگی سیاسی موجود یا رسیدن به نشاط سیاسی انقلابی.
ایرنا