اصطلاح انقلاب مخملي يا رنگي در سالهاي بعد از فروپاشي شوروي، خصوصاً در اوايل قرن بيست و يكم به يكي از كليد واژههاي تحولات سياسي در عرصه جهاني تبديل شد. فروپاشي نظام دو قطبي و تجزيه كشورهاي چند مليتي از قبيل اتحاد شوروي و يوگسلاوي زمينه را براي تغييراتي در ساختار سياسي كشورهاي به جا مانده از نظامهاي اقتدار طلب پيشين فراهم كرد. با توجه به اينكه اكثر كشورهاي تازه استقلال يافته ميراث دار نظام كمونيستي سابق بودند، در اكثر موارد همان نخبگان سياسي دوران كمونيسم به قدرت ميرسيدند. در اين بين، مخالفان وضع موجود كه نيروهاي طرفدار غرب بودند با استفاده از نارضايتي مردم و ايجاد ارتباط با مراكز سياسي و تحقيقاتي كشورهاي غربي، خصوصاً آمريكا اقدام به بسيج سياسي مردم در جهت اهداف و برنامههاي سياسي خود ميكردند و توانستند در تعدادي از كشورهاي بازمانده از بلوك كمونيست به قدرت برسند.
از جمله اين كشورها ميتوان به اوكراين، گرجستان، قرقيزستان و صربستان اشاره كرد كه انقلابهاي رنگي در آنها اتفاق افتاد و نيروهاي طرفدار غرب در آنها به قدرت رسيدند.
در سالهاي اخير تحت تاثير تحولات مهمي كه به ويژه در حوزه شوروي سابق به وقوع پيوسته استتعاريف و تعابير جديدي وارد ادبيات سياسي مدرن شده است.
انقلاب مخملي يا رنگي از جمله مهمترين آنهاست به نحوي كه بخش عمده اي از تحولات سياسي سالهاي اخير در حوزه شوروي سابق و از جمله در آسياي مركزي و قفقاز مي بايست در چارچوب همين مفاهيم و و آثار و پيامدهاي آن مورد توجه و بررسي قرار گيرد. در واقع تبيين دقيق مسايل اين مناطق بدون توجه به تاثير پديده انقلابهاي مخملي اساساً امكان پذير نيست.
انقلاب هاي رنگي بستري را براي دگرگوني در ساخت سياسي جوامع فراهم ميسازند و به تغيير وضع موجود منجر مي شوند . از اين رو ابزاري برايتحول بنيادين سياسي محسوب ميشوند.
نكته اي كه موجبات توجه مضاعف به موضوع انقلاب هاي رنگي را فراهم ساخته است مربوط به تلاش ياست كه براي تبديل آن به الگوي تغيير سياسي در كشورهاي در حال گذار صورت مي گيرد . در نظام بين الملل كشورهايي هستند كه پس از چند دهه تجربه تحولات سياسي خاص ، در حال تغيير و و رود به شرايط سياسي جديدي هستند. تحقق انقلابهاي رنگي در اين كشورها مي تواند تحول سياسي در اين جوامع را در مسيري خاص كه عمدتاً مبتني و متكي بر ارزشهاي ليبرال و نظامهاي دمكراسي غربي است هدايت كند.
در باب تعريف انقلابهاي رنگي هنوز اجماع قاطعي ميان تحليلگران و صاحبنظران ايجاد نشده است.
اختلاف در ارائه تعريفي واحد از اين پديده هم ناشي از بديع بودن پديده انقلاب رنگي به عنوان سازوكاري براي تغيير در ساخت سياسي است و هم متاثر از تركيب پيچيدهاي از شباهتها و عدم شباهت هاي آن با اشكال و تعاريف كلاسيك انقلاب است كه درباره آن در سطور بعدي توضيحات بيشتري ارائه خواهد شد.
تعاريف انقلاب رنگي
تعريف 1: تغيير در ساختارهاي سياسي كشورها از طريق تظاهرات مسالمتآميز كه نوعي پيوستگي و همگوني در علل و شكل تحولات مذكور قابل مشاهده است.
تعريف 2: مقاومتي بدون خشونت در برابر يك حكومت اقتدارگرا كه منجر به تغيير حكومت ميشود.
تعريف 3: حركتهاي مردمي كه در آن بدون خشونت و خونريزي به يك حكومت خود كامه اعتراض ميكنند و هدف آن نشان دادن ارزشهاي دموكراسي، آزادي و تغيير رژيم است. در اين گونه انقلابها مردم رنگي را بر ميگزينند و پوششهاي خود مانند كلاه و لباس و شال گردن و روسري را از آن رنگ به تن ميكنند يا نشانههاي كشورشان را با آن رنگ به صورت تابلوهاي بزرگ در راهپيماييها به دست ميگيرند.
تعريف 4: حركتي كه براي تغيير حكومت موجود با استفاده از عناصر داخلياي كه روابط مشكوكي با آمريكا دارند و با حمايت سفارت آمريكا و آموزش ديدن توسط عوامل و بنيادهاي آمريكايي كه با سمبل قراردادن يك رنگ خاص صورت ميگيرد.
اما به هر حال برخي تحليلگران انقلاب هاي رنگي را نوعي دگرگوني بدون خشونت و خونريزي ميدانند كه در پي ايجاد تغييرات سياسي در جامعه است خواه اينكه اين تغييرات صرفاً محدود به حوزه نخبگان سياسي حاكم باشد يا ساختار نظام سياسي به طور عام را هدف گيرد.
كه از مخالفان نظام سياسي چكسلواكي بود در « واسلاو هاول » لازم به ذكر است كه براي اولين بارسال 1989 واژه انقلاب مخملي را وارد ادبيات سياسي كرد.
به طور كلي و در مقام تعريف بايد اظهار داشت كه انقلاب هاي رنگي به يك رشته از تحركات مرتبط باهم اطلاق مي شود كه در جوامع پسا كمونيستي در اروپاي شرقي، مركزي و آسياي مركزي توسعه يافت .
برخي ناظران از آن به عنوان موجي انقلابي ياد مي كنند. در واقع انقلاب رنگي به تغيير و تحولاتي اطلاق مي شود كه تاكنون در كشورهاي باقيمانده از بلوك سابق شرق اتفاق افتاده و هيأت حاكمه اين كشورها جاي در دوره شش « انقلاب مخملي » خود را به حكومت هاي يكسره طرفدار غرب داده اند. اين تحولات با وقوع هفته اي 17 نوامبر تا 29 دسامبر 1989 در چكسلواكي آن زمان آغاز مي شود و با وقوع تحولات مشابهي به شكل زنجيره اي در صربستان (دو مرحله 1997 و 2000 )، گرجستان ( 2003 )، اوكراين ( 2004 ) وقرقيزستان ( 2005 ) ادامه م ييابد.
پس از پايان جنگ سرد و فروپاشي بلوك شرق، كشورهاي بلوك مذكور با خروج از سيطره كمونيسم اين بار در دام اقتدارگرايي گرفتار شدند، چنين كشورهايي اولين هدف انقلاب هاي رنگي بودند، هدف اصلي اين انقلاب ها در اصل مقابله با دو مانع بزرگ هژموني آمريكا بر جهان يعني چين و روسيه بود .
به اعتقادبرخي كارشناسان اين تلا ش ها در غالب يك جنگ سرد غير ايدئولوژيك همچنان در جريان است و هنوز نتيجه نهايي خود را آشكار نساخته است.
تمامي دگرگوني هاي سياسي كه از آنها با نام انقلاب هاي رنگين ياد مي شود، واجد ويژگي هاي پيوسته وهمگون در علل و شكل تحولات م يباشند، كه ذيلاً به آنها اشاره مي شود:
1. تمامي آ نها بدون استفاده از ابزارهاي خشونت آميز و طي راهپيمايي خياباني پيروز شدند.
2. تمامي اين تحركات با شعارهايي مبتني بر دموكراسي خواهي و ليبراليسم انجام گرفتند.
3. نقش دانشجويان و نهادهاي غيردولتي در بروز آنها پر رنگ بود.
4. دليل اصلي وقوع انقلاب وجود خصوصياتي چون اقتدارگرايي، فقدان چرخش نخبگان، ناكارآمدي درحل مشكلات عمومي و عدم مقبوليت عمومي حكومت وقت بود و جرقه انقلاب به دنبال بروز خطايي ازسوي حكومت، نظير تقلب در انتخابات روشن شده بود.
5. تحركات انقلابي به طور مستقيم يا غير مستقيم مورد حمايت آمريكا و اروپاي غربي بود.
تفاوت انقلابهاي رنگي با انقلابهاي كلاسيك
انقلاب پروسه اي است كه طي آن قدرت با اعمال خشونت از يك گروه به گروه ديگر منتقل مي شود وقدرت به طور كامل تغيير جايگاه پيدا مي كند. در انقلاب هاي كلاسيك ساختار سياسي و حاكمان به طورحتم و كامل تغيير مي كنند و نهادهاي جديد سياسي، اقتصادي و اجتماعي پديد مي آيند
. اعمال خشونت هزينه هاي تغيير را بالا مي برد و باعث ايجاد هرج و مرج در جامعه، حتي به طور موقت مي گردد. اما در سال1989 يك نوع تئوري جديد براي ايجاد تغييرات در نظام هاي استبدادي ارائه گرديد كه به انقلاب مخملي ياانقلاب زرد يا رنگي مشهور شد . انقلاب مخملين در دهه ي گذشته توانايي آن را داشت تا نظام هاي كمونيستي و سوسياليستي را تغيير دهد.
در انقلاب هاي مخملي يا رنگي حركت هاي مسالمت آميز براي تغييرات سياسي تكيه مي گردد . انقلاب هاي مخملي بيشتر در هنگام روي مي دهد و در واقع مقطع انتخابات از مقاطع اساسي براي بروز انقلاب رنگي است . به اين « معني كه گروه هاي مخالف هيأت حاكمه در موقع انتخابات كه فضاي آزاد بيشتري به وجود مي آيد با همديگرمتحد مي شوند و با برپايي تجمعات مسالمت آميز و اعتراضات گسترده با استفاده از قدرت رسانه اي داخلي وخارجي، به نحوه عملكرد گروه حاكم در برگزاري انتخابات اعتراض مي كنند و در مواردي باعث انفعال طرفداران نظام حاكم مي شوند. تداوم و گسترش اعتراضات بعضا تا مرحله برگزاري مجدد انتخابات به پيش ميرود كه در اين مرحله تحت تاثير شرايط سياسي موجود معمولا گروههاي اپوزيسيون موفق به پيروزي درانتخابات ميشوند كه در نتيجه آن حزب حاكم از قدرت بركنار مي شود . بدين ترتيب بدون توسل به خشونت، نظام سياسي به نفع گروه اپوزيسيون تغيير مي يابد. اين فرايند همان انقلاب مخملي يا رنگي ناميده مي شود.
در انقلاب هاي رنگي مخالفان نظام حاكم با تجمع در مقابل نهادهاي حاكميتي مثل پارلمان، كميسيون انتخابات، پليس و غيره اجازه تحرك و عكس العمل را از اين نهادها مي گيرند و مانع ورود نمايندگان پارلمان يا مسئولين پليس به ساختمان مي شوند و عملاً مشروعيت را از نهادهاي حاكميتي مي گيرند.
به عنوان مثال در كشورهاي اوكراين و گرجستان مخالفان نظام كمونيستي چند شبانه روز در خيابان ها و ميادين اصلي تجمع كردند و در قرقيزستان مخالفان مقابل پارلمان و نهاد رياست جمهوري تجمع كرده و حاكميت را واداربه تسليم كردند.
وقوع انقلاب رنگي متاثر از نقش آفريني مجموعه اي از عوامل داخلي و خارجي است. تبليغات منفي وبزرگنمايي مشكلات داخلي از سوي نيروهاي خارجي از جمله مهمترين اين عوامل است.
با اين حال نظامهاي سياسي مي بايست نسبت به رفع كمبودها و نارساييهاي داخلي اهتمام خاصي داشته باشند تا زمينه براي بروز انقلاب رنگي فراهم نگردد. چرا كه انقلاب مخملي در كشورهايي صورت مي گيرد كه فقر و بيكاري درجامعه حاكم باشد، هويت ملي كمرنگ شده باشد و اختلافات طبقاتي در آن زياد باشد .
در چنين جوامعي احتمال بروز انقلاب مخملي زياد است. عدم تأمين مطالبات مردم توسط حاكميت و افزايش فاصله حاكمان بامردم امكان وقوع اين قبيل انقلا بها را بيشتر فراهم مي نمايد.
به طور كلي ضعف دمكراسي، انحصارگرايي، فقر اقتصادي، بي هويتي ملي، فساد اداري و تبعيض از عوامل موثر در بروز انقلاب هاي مخملي هستند، زيرا رسانه هاي ديجيتالي داخلي و خارجي اطلاع رساني كرده وباعث اتحاد جنبش هاي مردمي و دانشجويي مي شوند.
يك تفاوت مهم ديگر انقلاب هاي مخملين با انقلاب هاي كلاسيك در اين است كه در انقلاب مخملين پس از وقوع انقلاب، تغييراتي در قوانين از طريق سازوكارهايي نظير انتخابات يا رفراندوم صورت مي گيرد .
همانطور كه اشاره شد در اينگونه انقلابها سطح خشونت پايين است و معمولا حاكمان سابق قتل عام نمي شوند. به عنوان مثال: در آفريقاي جنوبي پس از پيروزي مخالفان نظام ديكتاتوري، حتي يك نفر زنداني يا قتل عام نشد ولي در انقلاب هاي كلاسيك مثل روماني پس از پيروزي انقلابيون، تسويه حساب ها وانتقا مجوييها شروع شد و افراد زيادي اعدام و قتل عام شدند.
برخي كارشناسان اعتقاد دارند كه انقلابهاي مخملي در معناي عام خود علاوه بر اروپايي شرقي و آسياي ميانه در تمام نقاط دنيا با توجه به شرايط هر كشور اتفاق افتاده است.
انقلاب هاي رنگين و مخملين، جنگ سرد جديد و غير ايدئولوژيكي بود كه در راستاي راهبرد جهاني امريكا براي پر كردن خلاء قدرت شوروي سابق در اروپاي مركزي و شرقي، آسيا مركزي و قفقاز و از ميان برداشتن موانع هژموني امريكا عملياتي گرديد.
به طور كلي اهداف امريكا از ساماندهي انقلاب هاي رنگين در كشور هاي هدف را در چارچوب حوزه هاي زير مي توان بررسي كرد:
- تسلط بر مناطق ژئو پلتيكي و ژئو استرا تژيكي
- كنترل شريان انتقال انرژي و جلوگيري ازتسليحاتي شدن آن.
- حذف و يا مهار نظامهاي چالشگر و موانع نظم هژمونيك امريكا.
- ممانعت از ايجاد اتحاديه هاي نظامي و امنيتي در آسيا، خاورميانه و آسياي مركزي.
- همسو نمودن كشورهاي هدف با سياست هاي آمريكا.
- فرصت سازي اقتصادي براي آمريكا.
انقلا بهاي رنگين در حوزه شوروي سابق
با فروپاشي شوروي سابق و نفوذ آمريكا و ناتو به حلقه اول اروپاي شرقي وسپر دفاعي هارتلند، توسعه نفوذ در حلقه دوم (آسياي مركزي و قفقاز) سپر مذكور در دستور كار آمريكا قرار گرفت و در اين ميان نفوذ در گرجستان به عنوان منطقه خارج نزديك روسيه در اولويت قرار گرفت.
بر اين اساس ايالات متحده امريكا و متحدان اروپايي آن از طريق بنياد سوروس و موسسات به ظاهر غير دولتي با ساماندهي انقلاب رنگي،گسترش ناتو به حيات خلوت روسيه در قفقاز را زمينه سازي نمودند.
در انتخابات پارلماني نوامبر 2003 در گرجستان ائتلاف براي گرجستان نو به رهبري ادوارد شوارد نادزه از يك سو و ائتلاف تروئيكاي گرجستان شامل ميخائيل ساكاشويلي، زوراب ژواينا (رئيس قبلي پارلمان گرجستان) و نينو يورجا نادزه (رئيس پارلمان) از سوي ديگر، با هم به رقابت پرداختند.
در كوران رقابت انتخاباتي، بنياد سوروس كه مسئوليت پشتيباني از انقلاب مخملين در گرجستان راعهده دار بود، از طريق انستيتو جامعه باز و با استفاده افكار سنجي، پيروزي ائتلاف تروئيكا را پيشاپيش اعلام نمود. اما پس از انتخابات، نتايج شمارش آراء، بر پيروزي ائتلاف براي گرجستان نو دلالت مي كرد .
با اعلام نتايج اوليه انتخابات ائتلاف تروئيكاي گرجستان به نتيجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب درانتخابات كرد.
ائتلاف تروئيكاي گرجستان كه از طريق رسانه هاي امريكايي و اروپايي حمايت مي شدند هواداران خود را به مبارزه منفي و نافرماني مدني فرا خواندند جنبش كامارا توانست پانزده هزار نفر را در پايتخت سازماندهي نمايد آنان چند روز در مقابل ساختمان هاي دولتي از جمله رياست جمهوري تجمع نمودند و به پليس وارتش گرجستان شاخه هاي گل رز اهداء مي كردند.
در روز افتتاح پارلمان اين كشور و در حالي كه شواردنادزه مشغول سخنراني بود، مخالفان به رهبري ساكاشويلي، بدون مقاومت پليس وارد پارلمان شده و مانع از تثبيت ائتلاف براي گرجستان نو در قدرت شدند.
سرانجام با موافقت مقامات روسي، شوارد نادزه مجبور به استعفا شد و انقلاب به اصطلاح گل رز به پيروزي رسيد.
به طور كلي فرآيند عملياتي شدن انقلاب گل رز در گرجستان موارد زير را شامل مي گردد:
-1 تزريق كمك هاي مالي امريكا و غرب به مخالفان حكومت گرجستان
-2 حمايت تبليغاتي وسيع امريكا و غرب از ائتلاف تروئيكاي گرجستان و جابجايي افكار عمومي
-3 متهم نمودن نظام حاكم در گرجستان به فساد مالي، سياسي و ناكارآمدي
-4 افزايش انتظارات و مطالبات عمومي در جريان مبارزات انتخاباتي
-5 متهم نمودن دولت گرجستان به تقلب در انتخابات
-6 از پيش برنده اعلام نمودن جريان هاي متمايل به امريكا و غرب
-7 درخواست باز شماري آراء و به رسميت شناختن پيروزي مخالفان از طرف دولت
-8 فراخوان مخالفان به مبارزه منفي و نافرماني مدني
-9 تصرف پارلمان و اماكن دولتي و به تعطيلي كشانيدن ادارات.
اوكراين بعد از فدراسيون روسيه بزرگترين كشور اروپايي است و در عرصه ژئوپلتيكي از موقعيتي منحصربه فرد برخوردار مي باشد.
اين كشور داراي موقعيت كليدي در ميان چند منطقه مهم يعني اروپايي شرقي،قفقاز و خاورميانه است و نفوذ امريكا در اين كشور، از يك سو حلقه محاصره روسيه را تنگتر مي نمود و ازسوي ديگر دستيابي امريكا به بازار منابع نفت و گاز منطقه را تسهيل مي كرد.
كاخ سفيد براي ساماندهي انقلاب رنگي در اوكراين تلاش مضاعفي را انجام داد به طوري كه پس ازوقوع انقلاب نارنجي در اين كشور، نيويورك تايمز فاش ساخت؛ بوش دست كم 65 ميليارد د لار براي اين انقلاب سازماندهي شده خرج كرد.
در سال 2004 و در جريان انتخابات رياست جمهوري اوكراين، هيچ يك از نامزدهاي انتخاباتي نتوانستند حد نصاب لازم را در مرحله اول كسب نمايند. يانوكويچ نخست وزير وقت و هوادار روسيه در دور 39 درصد آرا را به دست آوردند؛ / 39 درصد و ويكتور يوشچنكو نامزد مورد حمايت امريكا و غرب 22 / اول در نتيجه انتخابات به دور دوم كشيده شد.
در مرحله دوم بنا بر اعلام غير رسمي، يانوكويچ پيروز شد. اما اين نتيجه از سوي يوشچنكو و طرفدارانش مورد قبول قرارنگرفت و آنان دولت يانوكويچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند.
با اعلام نتيجه انتخابات جنبش پارا كه از مدت ها قبل با حمايت مالي و تبليغاتي امريكا سازماندهي شده بود با حضور در خيابان هاي كيف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند . متحصنين كه تي شرت، بازو بند،كمربند و هد بند نارنجي بر تن داشتند و با خود پرچم هاي نارنجي حمل مي كردند خواستار اعلام پيروزي
يوشچنكو از سوي كميسيون انتخابات شدند. اما كميسيون انتخابات پيروزي يانوكويچ را رسما اعلام نمود و بااصرار اين كميسيون پارلمان اوكراين نيز نتيجه انتخابات را به تصويب رسانيد.
با اعلام نتيجه انتخابات از سوي پارلمان اوكراين، تظاهركنندگان مانع ورود يانوكويچ به دفتر نخست وزيري شدند و كشور در شرايطي جنگ داخلي و تجزيه به دو بخش شرقي (طرفداران يانوكويچ ) و بخش غربي (به هواداري يوشچنكو) قرار گرفت.
با فوق العاده شدن وضعيت كشور، پارلمان اوكراين در ر أي خودتجديد نظر كرد و اعلام نمود كه در انتخابات تقلب صورت پذيرفته است و از رئيس جمهور كوچما درخواست كرد تا كميسيون انتخابات را منحل كند.
با جانبداري وزير دفاع از يوشچنكو، شرايط به سود غرب گرايان و افراد مورد حمايت امريكا تغيير كرد
در نتيجه دادگاه عالي اوكراين سرانجام در 7 دسامبر نتيجه انتخابات را باطل و تاريخ 26 دسامبر را براي برگزاري انتخابات مجدد اعلام نمود.
انتخابات مجدد در تاريخ
26 دسامبر و با حضور 12000 ناظر بين المللي برگزار گرديد و يوشچنكو با52
درصد آرا را كسب نمود ورئيس جمهور اين كشور شد.
فرآيند انقلاب نارنجي در اوكراين
-1 تزريق كمك هاي مالي امريكا و غرب به مخالفان دولت اوكراين
-2 انجام عمليات مشروعيت قهقرايي با متهم نمودن دولت اوكراين به خشونت، ترور مخالفان، فسادمالي، اداري و سياسي
-3 القاء ناكارآمدي دولت
-4 تصويرسازي مطلوب از يوشچنكو و مخدوش نمودن چهره يانوكويچ توسط رسانه هاي امريكايي وغربي
-5 جابجايي افكار عمومي از طريق پخش شايعه مسموم كردن يوشنچكو توسط دولت يانوكويچ
-6 القاء تقلب در انتخابات توسط دولت
-7 مخالفت با اعلام نتيجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرماني مدني و مبارزه منفي
-8 انعكاس گسترده تحولات اوكراين توسط سي ان ان، بي بي سي و يورو نيوز و هدايت افكار عمومي در اين كشور
-9 بر هم زدن نظم و امنيت عمومي و اشغال اماكن دولتي.
قرقيزستان اگر چه داراي منابع طبيعي نفت و گاز نمي باشد، اما به دليل هم مرز بودن با چين و روسيه،داراي جايگاه و اهميت استراتژيك است. حادثه يازده سپتامبر، قرقيزستان را بيش از پيش در كانون توجهات امريكا قرار داد. از اين رو كاخ سفيد درصدد جابجايي قدرت در اين كشور و تثبيت موقعيت خود در قرقيزستان برآمد. در سال 2005 با رد صلاحيت نامزد هاي مخالف دولت در پارلمان جرقه هاي انقلابمخملي در اين كشور زده شد.
پس از برگزاري دو مرحله انتخابات پارلماني و اعلام نتيجه آن، دو مخالف عسگر آقايف، يعني كولوف وزير پيشين امنيت قرقيزستان از اهالي شمالي به همراه باقي اف نماينده بر كنار شده پارلمان از اهاليجنوب با يكديگر متحد گرديدند.
با پيوستن خانم اتو نبايا نامزد رد صلاحيت شده انتخابات پارلماني به صفوف مخالفان آقايف، شرايط براي انقلاب مخملي در اين كشور فراهم گرديد.
در چنين شرايطي اولين گام هاي انقلاب رنگي يا انقلاب گلي توسط جنبش مقاومت جوانان برداشته شد و در مناطق جنوبي قرقيزستان، معترضان سازماندهي شده تحت حمايت امريكا، با تجمع در ميدان اصلي شهر اوش، فرودگاه و اماكن دولتي را به محاصره خود در آوردند.
دامنه اعتراضات توسط جنبش مذكور به سرعت به تمامي مناطق قرقيزستان سرايت نمود و در نتيجه مخالفان عسگر آقايف اماكن دولتي و دفتر رياست جمهوري را در بيشكك به تصرف خود آوردند و خواستار كناره گيري وي شدند.
با متواري شدن آقايف جابجايي قدرت در اين كشور با حمايت و ساماندهي امريكاصورت پذيرفت.
عسگر آقايف پس از فرار از كشور، استفن يانگ سفير امريكا در قرقيزستان را عامل اصلي اين انقلاب معرفي كرد
وي اظهار داشت: يك هفته قبل از وقوع اين حوادث در شبكه جهاني اينترنت، نقشه اين انقلابمنتشر شده بود. اين نقشه را استفن يانگ تدوين كرده است و اين انقلاب دقيقا همانند نقشه صورت گرفت.
در وقوع انقلاب لاله اي در قرقيزستان نقش بنياد سوروس و اعطاء كمك هاي مالي كاخ سفيد به مخالفان دولت اين كشور عامل تعيين كننده اي بود. نهايتا اين كمكها زمينه لازم را براي پيشبرد اهداف انقلاب رنگي فراهم ساخت.
انقلابهاي رنگي به عنوان پديدهاي جديد در عالم سياست محصول و معلول هر دو دسته از عوامل درونزا و برونزاي محرك تغيير سياسي در جوامع هستند.
علاوه بر وجود مشكلات و نارساييهاي داخلي درزمينه هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و امنيتي، طراحيهاي سازمان يافته بازيگران خارجي براي بهره بردارياز اين نارسايي ها بر ضد حكومت حاكم و اقداماتي نظير تجهيز و تقويت اپوزيسيون نقش مهمي درشكل گيري و اجراي انقلاب هاي رنگي دارد
. نمونه هاي اين انقلاب ها در حوزه اتحاد جماهير شوروي سابق بهويژه در دو جمهوري گرجستان و اوكراين به طور خاص مويد نقش تاثيرگذار بازيگران خارجي در طراحي واجراي پروژه انقلاب اي رنگي در اين كشورهاست.
انگيزه هدايت اين قبيل انقلابها عمدتا ريشه در انگيزه ها و اهداف ژئوپوليتيكي كشورهاي غربي و بويژه امريكا دارد. قرار گرفتن مناطق مهم پيرامون روسيه در مدار نفوذ غرب نياز به روي كار آوردن دولت هايي روس گريز و غربگرا را در اين مناطق دو چندان ميسازد.
در شرايط عدم مشروعيت بين المللي اقدامات وتحركاتي نظير كودتا، مبادرت به انقلابهاي رنگي ميتواند راهكار مناسبي براي روي كار آوردن نيروهاي غربگرا در كشورهاي هدف باشد.
بر همين اساس از چندي پيش از وقوع انقلاب ارتباطات گسترده اي باسران اپوزيسيون در اين كشورها برقرار گرديد و نهايتا با تخصيص سرمايه ها و منابع مورد نياز براي هدايت افكار عمومي داخلي اين پروژه در فرصتي كوتاه محقق گرديد.
به رغم اينكه دولتهاي روي كار آمده از انقلابهاي رنگي در كشورهايي چون گرجستان و اوكراين نتوانستند در زمينه حل و فصل مشكلات و معضلات داخلي كشورهاي خود كارنامه قابل قبولي ارائه دهند اما هر دو دولت نقش موثري در تقويت نفوذ غرب در منطقه ايفا كردند و از همين جهت به تحقق نسبي ملاحظات بازيگران غربي حامي انقلابهاي رنگي كمك فراواني كردند
. از همين رو برخي كارشناسان توسعه و تعميم مدل انقلاب هاي رنگي به مناطق و كشورهاي ديگر را از جمله راهبردهاي اصلي بازيگران غربي ميدانند.
مقابله با اين پروژه در كشورهاي هدف از مجاري گوناگون قابل پيگيري است. علاوه بر شناخت طرحها وتدابير بازيگران غربي تلاش براي برطرف ساختن واقعي مشكلات و نارساييهاي داخلي در حوزههاي مختلف جهت جلوگيري از مانور حاميان غربي انقلابهاي رنگي روي آنها از جمله تمهيدات موثر براي جلوگيري از
وقوع اين قبيل انقلاب هاست.رادیو معارف