۲۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۸:۵۵
کد خبر: ۳۷۶۵۵
عضو هیات علمی دانشگاه تهران می‌گوید: امروز سرمایه‌ و نقدینگی‌ ما مانند آبی که می‌توانست زندگی‌بخش باشد، وارد شُش کشور شده و در قالب مصرف‌زدگی حاد دارد کشور را خفه می‌کند.
به گزارش پایداری ملی، علیرضا صدرا، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و مدرس علوم سیاسی است. او در دوره چهارم مجلس شورای اسلامی نماینده مردم دزفول بود و از این نظر با مناسبات قانونی، مدیریتی و سیاست‌گذاریهای کشور ناآشنا نیست.
در گفت‌وگوی پیش رو ضمن بررسی نسبت فرایند تولید و مصرف با مدیریت و سیاست‌گذاریهای موجود در کشور از او در خصوص رواج مصرف در بین اقشار مذهبی و انقلابی هم پرسیدیم. صدرا معتقد است در مسئولان کشور عزم جدی‌ برای تغییر سیاست‌های مصرف‌گرایانه و حرکت به سمت سیاست‌گذاری‌های تولیدمحور وجود ندارد و «الناس علی دین ملوکهم»!

به نظر می‌رسد در دوران پس از جنگ در همه دولت‌ها تاکنون یک سهل‌انگاری یا ساده‌انگاری‌ نسبت به اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری و مسئله مصرف ایجاد شد که طی آن ما با ورود سبکی از زندگی مصرفی مواجه شدیم. متعاقب آن این اختلال منجر به شکلی از تغییرات فرهنگی شد که الآن ما را به وضعیت مصرف‌زده و کالایی شدن همه چیز رسانده است و ما را شدیدا ازهمه آرمانهایی که در انقلاب اسلامی شعارش را می‌دادیم، دور کرده است. تا چه حد با این ساده‌انگاری در دولت‌های جمهوری اسلامی موافقید و فکر می‌کنید این امر بیشتر ناظر به چه مسائلی بوده است؟  

بله کاملاً موافقم. مطلبی که وجود دارد این است که الآن کشور علی‌رغم اینکه ظرفیت، ضرورت‌ها و زمینه‌های توسعه اقتصادی درون‌زا و برونگرا را دارا شده است، اما با رکود تورمی بی‌سابقه و حتی خطرناکی مواجه است.

یعنی با اینکه هم زیربناهای کشور ساخته شده، هم کشور در تربیت نیروی انسانی دانش‌آموخته موفق بوده و هم اینکه نقدینگی زیادی در کشور تولید شده است، اما وضعیت اصلا مساعد و مطلوب نیست. همه آن شرایط می‌توانست و می‌تواند جهش اقتصادی را برای ما فراهم کند.

از جمله با بحث‌هایی که در جهان و بحران‌های اقتصادی که وجود دارد، یعنی جاذبه، ثبات و امنیتی که در ایران هست و همه این را اعتراف می‌کنند، این‌ها می‌توانست و می‌تواند شرایطی را فراهم کند که درست برعکس این رکود، ما شاهد رونق و جهش اقتصادی باشیم ولی متاسفانه نیستیم. دلیلش دقیقا همان سهل‌انگاری و ساده‌انگاری است که شما اشاره کردید و ما باید این قضیه را جدی بگیریم.

علت اساسی این رکود تورمی چه بود؟ یعنی چرا با این نقدینگی زیادی که تولید شده بود و می‌توانست شاخص موفقیت نظام جمهوری اسلامی ایران باشد، نتوانستیم به وضعیت باثباتی از نظر اقتصادی برسیم؟! الآن ایران جزء هفدهمین اقتصاد دنیا از حیث گردش مالی است و دارد به سمت شانزدهم می‌رود که این رقم، رقم بسیار بالایی است و این خودش می‌توانست نقطه مثبتی برای ما باشد. اما ما اشکالاتی از نظر ساختاری و سیاست‌گذاری داشته و داریم که باعث می‌شود این نقدینگی به جای اینکه در تولید صرف شود و اشتغال ایجاد کند و منجر به رونق و رکودشکنی و تورم‌شکنی شود، متأسفانه درصد بالایی از آن به طرف تقاضا و مصرف پیش برود. وقتی این نقدینگی به سمت تقاضا رفت، به‌طور طبیعی عوارض خاص خودش را ایجاد می‌کند.

وقتی این نقدینگی صرف تقاضا شد، اتفاقی که در داخل کشور می‌افتد این است که به طور طبیعی مصرف‌زدگی را دامن می‌زند. به نظر من اصل قضیه به همین مطلب برمی‌گردد، یعنی به جهت‌گیری‌ها و سیاست‌های نادرست توسعه و اقتصاد.

مایلم بیشتر روی تاثیرات فرهنگی این نوع سیاست‌های اقتصادی انگشت بگذاریم و نسبتشان را با ارزش‌هایی که در انقلاب اسلامی به دنبالشان بودیم بپردازیم.

چون بخش مهمی از آن ساده‌انگاری به این معطوف می‌شد که ما تصور کردیم بسیاری از سیاست‌های توسعه‌ای و اقتصادی ذاتا خنثی هستند، در حال که ما امروز بر مبنای همان سیاست‌ها با یک تغییر اساسی در نظام ارزشی جامعه مواجه‌ایم. یعنی پیشتر بر عدالت اجتماعی و برابری تاکید داشتیم و کاخ‌نشینی را طرد می‌کردیم ولی امروزه شاهدیم که حتی قشر انقلابی ما هم ابایی از کاخ‌نشینی ندارد و عدالت اجتماعی نه تنها جایگاه قبلی را در ذهنیت ما از دست داده، بلکه حتی چیزی به عنوان مصرف نمایشی یا تظاهری بین ما باب شده که بر مبنای آن می‌خواهیم خود را نسبت به اقشار معمولی متمایز و برجسته کنیم. این روند در بطن جمهوری اسلامی که از یک انقلاب حامی مستضعفان برخاسته چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

بله. ما «رفاه» داریم و «ترفه»، «جمال» داریم و «تجمل». رفاه و جمال پذیرفته شده و مطلوب است و قطعاً انقلاب آمده بود که رفاه ایجاد کند، نه اینکه فقر توزیع کند. اینکه گفته شد دوران «سازندگی» است و تا دوران جنگ و جهاد تمام شده از این نظر درست است؛ یعنی اینکه بگوییم وقتی جنگ تمام شده باید کشور را بسازیم و جهت را از حالات دفاعی و جهادی باید به سمت امنیتی و رفاهی برود، خوب است؛ اما «رفاه» غیر از «ترفه» و «جمال» غیر از «تجمل» است.

در تجمل است که تظاهر صورت می‌گیرد. الآن نگاه کنید اصفهانی‌ها ثروت دارند، ولی تظاهرشان خیلی کمتر است، یزدی‌ها هم تولید ثروت می‌کنند، ولی زود در زندگی‌شان بروز پیدا نمی‌کند. شما می‌بینید که مثلا یک کارخانه‌دار با دوچرخه به سر کارش می‌رود و می‌آید، یعنی ساده‌زیست است. سلیمان‌وار در کاخ زندگی می‌کند، ولی ساده‌زیست است. این‌ها را باید از هم تمایز دهیم.

همانطور که گفتم مشکل تعیین‌کننده ما، مشکل ناکارآمدی ساختارها و سیاست‌های ما است. در ساختارها و سیاست‌های اقتصاد سیاسی ما انقلابی صورت نگرفته است. یعنی ما چندین بار نظام اجرایی خود را تغییر دادیم، ولی نیامدیم بر اساس مبانی انقلاب، انقلاب اداری و تحول اداری بنیادینی را انجام دهیم.

اقتصاد سیاسی و سیاست اقتصادی ما به‌طور طبیعی همان راه سابق خود را رفته است. یعنی جنابعالی که حزب‌اللهی تام هم هستید وقتی به سازمان برنامه بودجه رفتید و خواستید بودجه توزیع کنید، بر اساس همان مدل‌های سابق دارید توزیع می‌کنید، مدل خودتان را ارائه ندادید. به نظر من، نظام در تولید نیرو موفق بوده ولی الگو ارائه نداده است. الآن الگوهایش باید اصلاح شود و این ساختارهای موجود بر اساس الگوهای جدید شکل بگیرد.

مثلاً می‌گوییم «مناطق محروم»! اما به همین دلیل ما چه در جایی برق و جاده برده باشیم، چه برق و جاده نبرده باشیم، ساکنان هر دو منطقه محل سکونتشان را رها می‌کنند و می‌آیند در شهرها و حاشیه‌نشین می‌شوند، می‌آیند سیگارفروشی می‌کنند و بسیاری از مسائل اجتماعی هم از همین حاشیه‌نشینی‌ها ایجاد می‌شود.

بنابراین حتی اگر خدمات دادیم (حتی به مناطق محروم) به آنها، نگاهی کاملا مصرفی داشته‌ایم، نه تولیدی! اگر نگاه تولیدی داشتیم قبل از هر چیزی فکر می‌کردیم چطور برای مردم کار و اشتغال ایجاد کنیم؛ وقتی اشتغال ایجاد کردید، خدمات شما مولد است. با این شیوه دیگر نیاز نیست خودتان بروید مدرسه و خانه و... بسازید، اگر خدمات مولد بدهید خود مردم با درآمد خودشان می‌روند خانه و مدرسه می‌سازند.

در نتیجه ما با اتخاذ ساختار و سیاست‌های غلط داریم آسیب می‌زنیم ولی فکر می‌کنیم داریم چیزی را بهبود می‌دهیم. یعنی ما فکر می‌کنیم داریم به افراد محروم کمک می‌کنیم، ولی این کمک نیست! آقایان فکر می‌کنند دارند خدمت می‌کنند، ولی طرف را مصرفی بار می‌آورند. وقتی که کار ندارد و بدون درآمد است، چون سبک زندگی مصرفی به او تحمیل شده، به شهر می‌آید و مجبور است سیگارفروشی کند و بتواند به مصرفش برسد.

مناطق محروم را کاملا خدماتی می‌بینیم، یعنی وارد روستا می‌شویم برق، آب و راه می‌کشیم، اما طرف بیکار است! همه چیز به آنجا رفته است، اما مردم کار ندارند و در نتیجه از روستاها مهاجرت می‌کنند؛ در حالی که باید خدمات در مناطق محروم، مولد باشد. یعنی ما در خدمات هم رویکرد و شیوه تولیدی و مولد نداریم.

بنابراین تولید ما باید بیش از مصرف ما باشد؛ وقتی در کشور چین در سال ۱۹۷۹ تحول اقتصادی رخ داد، گفتند به جمعیت چین دارد اضافه می‌شود، اما آنها این را به عنوان یک تهدید قلمداد نکردند؛ یعنی گفتند اگر هر چینی بیش از مصرفش، تولید می‌کند، این جمیعت اضافی نیست، بلکه سرمایه است. یعنی به عبارتی گفتند مهم نیست مصرف ما چقدر باشد، مهم این است که مصرف بالاتر از تولید نباشد. چون اگر تولید شما بالا برود، درآمد شما بالا می‌رود و می‌توان به عنوان سرمایه به این جمعیت نگاه کرد.

اما اگر این روحیه تولید و مولد بودن وجود نداشته باشد مصرف همینطور افزایش می‌یابد. شما ببینید چقدر از مصارف ما مصرف غیرضروری است! یعنی تا یک جایی در عرصه مصرف رفاهی و جمالی هستیم که ایرادی ندارد، ولی بعد از آن وارد مصرف تجملی و ترفه ای می‌شویم که این همان اسراف و تبذیر است که ناپسند است. اما مصرف رفاهی و جمالی اتفاقا باید باشد و پذیرفته‌شده است و قرآن هم آن را تایید کرده است: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآَمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» بنابراین تامین نیازهای امنیت و رفاه و خوراک و... جز ارزش‌ها هستند و ایرادی ندارند.

به نظر شما در تصویب و اعمال این سیاست‌ها در کشور تا چه حد عمد و قصدیت در کار بوده است؟ چون به نظر می‌رسد وجود این ساختارها و سیاست‌ها با حمایت و تقویت امر واسطه‌گری و دلالی و رشد واردات و... منافع گروه خاصی را تامین می‌کند که امر تولید و رشد آن نمی‌تواند چنین منافعی را داشته باشد. از طرف دیگر حتی این فرضی‌ مطرح است که عده‌ای به عمد در پی جهانی‌سازی نظام سرمایه داری و سبک زندگی متناظر با آن در کشور هستند و به همین به این شیوه از توسعه مصرفی دامن می‌زنند. نظر شما در خصوص این قصدیت و تعمدی بودن چیست؟

به نظر من این مسئله بیشتر مرتبط با همان جدی نگرفتن و ساده‌انگاری در خصوص مسائل اقتصاد سیاسی است که جنابعالی فرمودید. لزوماً عمدی در کار نبوده است؛ البته من کل نظام را عرض می‌کنم؛ یعنی ممکن است فردی یا گروه و جریانی جزئی عمد داشته باشند، اما اصل نظام اینطور نبوده است. به عبارتی یعنی سیاست‌گذاری که مجمع انجام داده، سیاست‌های کلانی که شکل گرفته و در مجلس تصویب شده، بعد به دولت رفته و با آیین‌نامه‌ها و بخش‌نامه‌ها توسط قوه مجریه اجرا شده است، چنین عمدی را نمی‌توان تشخیص داد. درصد زیادی از مسائلی اینچنینی در کشور ما مربوط به عدم جدی نگرفتن است.

آب که مایه حیات است، اگر به جای اینکه ما درست میل کنیم و آن را به مری و بعد به معده بفرستیم، در عوض آن را وارد نای و شُش خودمان کنیم باعث سرفه و تنش‎‌هایی می‌شود که اگر کنترل نشود ممکن است ما را خفه ‌کند. الان سرمایه‌ها و نقدینگی کشور وارد شُش کشور شده و در قالب همین مصرف‌زدگی حاد و ابزاری کردن همه‌چیز از طریق منفعت‌طلبی دارد کشور را خفه می‌کند

از طرف دیگر آن عزم ملی که ادعا و شعارش وجود دارد، واقعاً و به طور جدی حتی در خود مسئولان ما نیست؛ صحبت زیاد می‌شود و جناح‌های مختلف سیاسی ما زیاد با هم جدل می‌کنند، ولی برنامه‌ای برای حل این مسائل ارائه نمی‌دهند. کمتر کسی در این جناح‌ها هستند که فکر کنند ما باید چه کار کنیم که به سمت رفاه برویم، ولی به ترفه نه! به سمت جمال برویم، ولی به تجمل‌طلبی کشیده نشویم. بنابراین معتقدم هم سیاست‌گذاران و هم کارگزاران هر دو تاثیر داشته‌اند، ولی من خیلی روی تعمدی بودن این مسئله به نتیجه نرسیده‌ام.

اگر ساختارها تا این حد ضعف‌ و مشکل دارند، چه راه‌هایی برای رفع ضعف‌ها و مشکلاتشان وجود دارد؟ از منظر مدیریتی باید چه کرد که این ساختارها اصلاح شوند؟

حل این مسائل نیاز به برنامه دارد و برنامه بدون الگو امکان ندارد. بدون برنامه و الگو ممکن است ساده‌زیست‌ترین و حزب‌اللهی‌ترین فرد هم به سطوح بالای مدیریتی در دولت و نظام برود ولی تصمیماتی بگیرد که علی رغم اینکه فکر می‌کند دارد به مناطق محروم خدمت می‌کند، اما آن‌ها را به مصرف‌گرایی بکشاند! بنابراین ما مشکل الگو داریم و وقتی الگو نباشد ساختارها شکل نمی‌گیرد و سیاست‌ها غلط از آب در می‌آیند.

این‌ها را باید جدی بگیریم، که نمی‌گیریم. این جدی نگرفته بوده که باعث شده این منابعی که وجود دارد و منابعی سیال و شناورند، مدیریت نشود و به جای اینکه در تولید صرف شود، در پاسخ دادن به تقاضاها استفاده شود و منجر به مصرف و قاچاق و هزار و یک آسیب دیگر شود. این باعث می‌شود که نقطه قوت شما تبدیل به نقطه‌ضعف شود. مثال ساده‌اش آب است؛ وقتی آب می‌آید، اگر آن را مدیریت کردید و مثلا سدسازی مناسبی انجام دادید، می‌توانید آن را کنترل کرده و آبادانی ایجاد کنید، وگرنه تبدیل به سیل می‌شود و شما را با خود خواهد برد. الآن وضعیت ما همین است.

یعنی همین آب که مایه حیات است، اگر به جای اینکه ما درست میل کنیم و آن را به مری و بعد به معده بفرستیم، در عوض آن را وارد نای و شُش خودمان کنیم باعث سرفه و تنش‎‌هایی می‌شود که اگر کنترل نشود ممکن است ما را خفه ‌کند. الان سرمایه‌ها و نقدینگی کشور وارد شُش کشور شده و در قالب همین مصرف‌زدگی حاد و ابزاری کردن همه‌چیز از طریق منفعت‌طلبی دارد کشور را خفه می‌کند.

اما در این وضعیت باید چه کار کنیم؟ باید آب را ذره‌ذره از شش‌ها بیرون بکشیم و آن را وارد معده کنیم. یعنی باید از تقاضا به سمت تولید برویم؛ وقتی این شد از مصرف‌گرایی کم کرده‌ایم؛ از مصارف زائد و زیان‌بار کم کرده‌ایم. حالا این مصرف زائد نسبت به استاندارد زندگی هر کسی ممکن است متفاوت باشد؛ ممکن است فلان ماشین با استاندارد زندگی من همخوان باشم، این ایرادی ندارد؛ اما اینکه بیایم خیابان‌گردی کنم و در خیابان ویراژ بدهم و آن را به رخ بکشم، این همان مصرف نمایشی و تظاهری است که جنابعالی می‌فرمایید.

این را هم بدانید که معمولاً کسانی که ثروت‌های بادآورده دارند، این کار را می‌کنند. کسانی که از راه حلال درآمد کسب می‌کنند، از این ترفه و تجمل‌بازی‌ها درنمی‌آورند. یعنی ثروتمند هستند، ولی ثروتشان را در چشم دیگران فرو نکرده و تظاهر نمی‌کنند.

نمونه و الگوهای خوبی از اینها را در ایران هم داریم. مثلاً در شهر دزفول، ثروتمندان بسیار زیادی داریم، ولی به تناسبی که ثروت بالا می‌رود، چون درآمدش از خیر بوده است، خود آن آدم خیّر می‌شود؛ ولی اگر از خیر نباشد، فرد خیّر نمی‌شود، یا محتکر می‌شود یا دنبال مفاسد و تجمل می‌رود. چون تجمل‌طلبی اگر کنترل نشود، مفاسد زیادی پشت آن بروز خواهد کرد؛ از اعتیاد به مواد مخدر بگیرید تا انواع و اقسام فسادها.

اما اگر این‌ها از راه درست به دست آمده باشد، خودش برای دیگران هم تولید ثروت می‌کند؛ مانند حضرت علی(ع) که برای مردم چاه حفر می‌کردند. ولی اگر از راه خیر نباشد، خودخواهی و خودپسندی و حرص و آز به بار می‌آورد و از حلقوم دیگران بیرون می‌کشاند. حالا وقتی من مسئول اینگونه باشم و این کارها را بکنم قطعا در اطرافیانم تاثیر بیشتری می‌گذارم و به‌طور طبیعی «الناس علی دین ملوکهم» و مرم عادی هم اینگونه می‌شوند.

بنابراین اگر اصل تورم را مهار کنیم و نقدینگی را به طرف تولید هدایت و مدیریت کنیم، می‌توانیم به‌طور ریشه‌ای مصرف‌زدگی و مصرف‌گرایی و تجمل‌خواهی و ترفه‌طلبی را مقدار زیادی کنترل کنیم؛ احتمالا چند درصد جزئی می‌مانند که می‌شود با آن‌ها برخورد کرد. اما الآن جریان مصرف‌گرایی رو به غلبه است و نزد همه فراگیر شده است. علت آن هم ناشی از نقدینگی بیش‌ازحد در دست عده‌ای خاص است که رانت ایجاد می‌کند.

دولت باید این نقدینگی را به طرف تولید و صنعت ساختمان و خودرو مدیریت کند؛ ولی الان به جای اینکه به سمت تولید خودرو برود، به سمت بازار خودرو می‌رود، یعنی به جای اینکه با تولید، ارزش افزوده تولید کند، می‌آید «قیمت افزوده» تولید می‌کند و قیمت افزوده منشأ همه فسادها در اقتصاد است. شما هر فسادی را که در اقتصاد می‌بینید از همین قیمت افزوده ایجاد می‌شود. اما سرمایه‌ای که تولید کار و اشتغال می‌کند، پاک است و معمولاً فسادآور نیست.

ثروت هم لزوماً مساوی لذت، ترفه و فساد نیست. این انسان‌ها هستند که اگر ضعیف‌البنیه بودند و ثروت دستشان آمد، به فساد کشیده می‌شوند.

اگر درست فهمیده باشم این ضعف بنیه که می‌فرمایید یک مسئله فرهنگی است و فکر می‌کنم به طبقه خاصی هم محدود نمی‌شود؛ یعنی آدمهای انقلابی و مذهبی و ... هم می‌توانند دچارش باشند. اتفاقا یکی از مسائل ما این است که اگر این شیوه به عنوان یک سبک زندگی عمومیت یافته، چرا قشر مذهبی و انقلابی ما در برابر آن مقاومت نکرده و همه به نوعی در آن مشارکت دارند؟

قرآن می‌فرماید «إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی». ثروتمندانی هستند که تن به این طغیان نمی‌دهند، کسانی تن به این کار می‌دهند که غنای روحی نداشته باشند، یعنی از نظر فرهنگی خود را نساخته باشند.

اما مسئله این است که بسیاری از معضلات فرهنگی و اجتماعی هم نتیجه سیاست‌های بد اقتصادی هستند. الان ما مشکل اقتصاد و رکود و تورم و بیکاری و گرانی و... داریم. اینها می‌توانند مسائل فرهنگی و اجتماعی بسیاری در جامعه ایجاد کنند؛ مسائلی چون فروپاشی خانواده‌ها، عدم ازدواج، ازدیاد طلاق، دزدی، ناامنی و... .
من فکر می‌کنم بالای ۹۰ درصد از این ناهنجاری‌های فرهنگی از همین مسائل اقتصادی نشات می‌گیرند که ریشه در سیاست‌های ما دارد. ما باید سیاست‌های خود را به طور کارآمد به سیاست‌های مولد، درون‌زا و برونگرا تبدیل کنیم و برای این باید عزم ملی وجود داشته باشد.

باید از سیاست‌های بی‌ثبات‌کننده و نارسا پرهیز کنیم؛ یک‌دفعه دولت نیاید از اقتصاد آزاد حرف بزند و یک‌دفعه آن را پلیسی کند! با هزار تا بخش‌نامه و حکم و تحکم پلیس نمی‌شود بازار را کنترل کرد. می‌توانیم چیزهایی را موفتا سرکوب و خاموش کنیم ولی علتها و عوامل با این راه‌کارها رفع نمی‌شود. با شعار و حرف نمی‌شود کار را پیش برد.

در ژاپن وقتی به کسی پولی می‌رسد دنبال کار درازمدت و تدریجی می‌رود؛ این یعنی تولید؛ اما در کشور ما وقتی پولی دست فرد می‌آید، اگر جلوی مصرفش را بگیریم، یک شب بدون زحمت به درآمدی بسیار زیاد می‌رسد و این یعنی واسطه‌گری و دلالی. یعنی ما فرهنگ واسطه‌گری را در کشور توسعه می‌دهیم، آنها فرهنگ تولیدی را توسعه می‌دهند

متأسفانه جناح‌های ما به جای اینکه برهان و برنامه تولید کرده و کادرسازی کنند، جدل و جدال می‌کنند! با ۴ تا سخنرانی و نوشتن نامه و جایگزین کردن چهار تا آدم که مسائل حل نمی‌شود، اتفاقاً بدتر می‌شود؛ یعنی همان رفاه‌طلبی قشرهای خاص که شما می‌فرمایید، اگر ترفه و تجمل این طرف وجود داشت، به آن‌طرف می‌رود.

طرف پول دارد، زمینه تولید که جاذبه ندارد، بانکها را هم که یک‌شبه با نامه و دستورالعمل آمدید سودش را تغییر دادید و اگر آنجا هم پولش را بگذارد، چیزی برایش ندارد، چه می‌ماند؟ اگر در ارز و سکه و موبایل و خودرو نرود، کجا برود؟! مثلاً شما الآن پاک و حزب‌اللهی هستید، ۲۰۰ میلیون تومان ارث به شما رسیده، چه کار می‌کنید؟ اگر در خانه بماند حاج‌خانم می‌گوید فلان چیز اضافه را بگیریم و بچه‌ات می‌گوید بهمان وسیله را بگیریم و... که این طبیعی است.

بنابراین لازمه رهایی از این وضعیت مصرف‌زده این است تولید را بسترسازی و مدیریت کنیم، ولی این را جدی نمی‌گیریم.

الآن در ژاپن وقتی به کسی پولی می‌رسد دنبال کار درازمدت و تدریجی می‌رود؛ این یعنی تولید؛ اما در کشور ما وقتی پولی دست فرد می‌آید، اگر جلوی مصرفش را بگیریم، یک شب بدون زحمت به درآمدی بسیار زیاد می‌رسد و این یعنی واسطه‌گری و دلالی.

یعنی ما فرهنگ واسطه‌گری را در کشور توسعه می‌دهیم، آنها فرهنگ تولیدی را توسعه می‌دهند. ما به جای اینکه اینکه سرمایه را مولد کنیم، از طریق واسطه‌گری آن را به طرف مصرف‌گرایی می‌بریم. اگر بگوییم واسطه‌گر نباش، او می‌پرسد پس چه کار کنم؟ ما چه بستری را برای تولید آماده کردیم که به او بگوییم به سمت آن برود؟ آیا تضمین و مزیتی برای عرصه تولید ایجاد کرده‌ایم که او ترغیب شود و سرمایه‌اش را به سمت تولید ببرد؟

مثلاً وزیر اقتصاد می‌گویند فلان مقدار مالیات گرفتیم! بسیار خوب، ولی بگویید به تناسب این‌همه مالیات چقدر کارآفرینی ایجاد کردید؟ چون آن کسی که واسطه‌گر و دلال است، مالیات نمی‌دهد، اما این کسی که مولد است و کارخانه زده است و... باید کلی مالیات بدهد، خود اینکه ضد تولید و ضد کارآفرین است،؛ این مالیات گرفتن به چه دردی خورده یا می‌خورد؟؟ بنابراین ما باید به میزان درآمدی که داشته‌ایم، به تناسب آن باید کارآفرینی را بالا ببریم تا آن هم خودش درآمد ایجاد کند.

بنابراین این‌ها باید حل شود، سیستم مالیاتی کنونی ما ضد کارآفرینی است؛ یعنی به‌طور طبیعی مصرف را بالا می‌برد و به تولید منجر نمی‌شود.

از طرف دیگر، باید ساختار ما به سمتی برود که اگر کسی بیشتر کار می‌کند، کمکش کنیم تا بیشتر انگیزه پیدا کند و کارش را بیشتر هم بکند. الان اینگونه است که اگر شما ۱ میلیارد خود را در بازار کار وارد کنید ۱۰ درصد می‌گیرید، اما اگر بروید پولتان را جایی بخوابانید یا بروید ملکی، زمینی، چیزی بخرید و بگذارید بماند چندین برابر می‌شود.

درحالی‌که شما وقتی خمس را در اسلام نگاه کنید، می‌بینید خمس کاری به سرمایه شما ندارد؛ اما اگر پول شما از سرمایه و تولید کنار کشید و مثلاً حتی یک پیراهن نو را کنار گذاشتید، این مصداق مصرف‌گرایی است و به آن مالیات و خمس تعلق می‌گیرد. با این روال وقتی کسی که اینگونه مصرف‌گرایی می‌کند ۵ سال ۲۰ درصد پرداخت می‌کند و مجبور می‌شود به چرخه تولید برگردد.

به همین دلیل است که خمس و مالیات اسلامی ابزار اعمال سیاست برای ضدیت با مصرف‌گرایی است، ولی سیستم مالیاتی که ما الان داریم ضد تولید است و مصرف‌گرایی را تشویق می‌کند. این سیستم به شما می‌گوید اگر پول داری نبر در تولید، چون درآمدت پایین می‌آید. بدین ترتیب طرف به جای اینکه پولش را در کارخانه بگذارد، می‌رود زمین می‌خرد یا در بانک می‌گذارد و تولید نمی‌کند و همین باعث مصرف می‌شود. حالا مسئله اینجاست که اگر این کسانی که می‌خواهند چنین مشکلی را حل کنند، چه سیاست‌گذاران و چه کارگزاران، خودشان تحت تأثیر فرهنگ سرمایه‌داری نئولیبرالیستی و نئومحافظه‌کاری باشند، هیچ کاری درست و حل نمی‌شود.

بنابراین من معتقدم اگر این واسطه‌گری‎‌ها را به طرف تولید هدایت کنیم و به جای مصرف، فرایند تولید را تقویت کنیم، به نظر من مشکل به طور کلی حل می‌شود و اقشار این طرف یا آن طرف هم نمی‌توانند سواستفاده کنند. اما متاسفانه ما این مسئله را جدی نمی‌گیریم. متأسفانه من در این زمینه عزم جدی در سطح سیاست‌گذاران و کارگزاران نمی‌بینم، البته داد و بیداد و ادعا و جدل و جدال زیاد می‌کنیم ولی برهان و برنامه نداریم. وقتی مشکل در آن سطح درست نشود به مردم هم سرایت می‌کند و مردم از هر قشری تبدیل به آدمهای مصرف‌گرا می‌شوند.
گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر