۱۴ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۴
کد خبر: ۴۵۳۴
جمهوری اسلامی ایران در زمان کنونی مهمترین دشمن ایدئولوژیک غرب و به خصوص آمریکا محسوب می شود. از آن روست که از بدو انقلاب اسلامی در فازهای متعدد برای نابودی آن از سوی آمریکا هزینه شده است. آگاهی از این برنامه ها برابر است با آگاهی از دشمنی های دشمن. موضوع هسته ای ایران در سال های اخیر به خط مقدم نبرد نرم ایران و غرب تبدیل شده است.
شانون، در مجله آمریکایی تایم می نویسد: «دیپلمات های آمریکا – انگلیس – فرانسه و آلمان، برای تحقق استراتژی قورباغه، به عنوان فشار آرام سه گام اوّل را مشخص نموده اند:

۱- وارد آوردن فشار به ایران، برای اینکه به فعالیت های اتمی خود به صورت داوطلبانه خاتمه دهد.

۲- در صورت مصالحه ناپذیری ایران، پس از ۲ تا ۳ ماه، این کشورها باید یک پیشنهاد قوی به شورای امنیت ارائه کنند.

۳- و در گام سوم، گفتگو برای دریافت مجوز بلوکه حساب های دولت ایران، و سپس زمینه سازی برای مراحل بعدی.

در این میان، «رایس»، مأمور شده است که روسیه و چین را برای استراتژی قورباغه هماهنگ و همراه سازد. »

استراتژی قورباغه که در سال ۲۰۰۶ پیاده شد معطوف به نابودی ایران در فضای جهانی است. اجلاس اضطراری شورای حکام در تاریخ ۱۵/۱۱/۸۴ و صدور نهمین قطعنامه و از همه مهمتر ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنیت همگی در راستای دکترین مزبور صورت گرفته است. صدور شدیدترین قطعنامه های ضدایرانی شورای امنیت در تاریخ های ۹/۵/۸۵ و ۲/۱۰/۸۵ نیز در سایه بمباران تبلیغاتی موجود و تحت سفارش دکترین مذکور بوده است. پروژه ایران هراسی اگرچه پیشتر نیز وجود داشته اما در سطحی وسیع تر از این مقطع زمانی کلید می خورد. جهت گیری فیلم های هالیوودی نسبت به ایران شفاف تر و همراه با نفرت بیشتر می شود. درواقع در این استراتژی باید جهان پیرامون ایران بجوشد و ایران نیز به مرور می بایست آبپز گردد.

استراتژی قورباغه از عصر بوش پدر در مورد ایران دنبال می شود. پس از بوش پدر، با روی کار آمدن دموکرات ها، «بیل کلینتون» دکترین مهار دوجانبه ایران و عراق را در دستور کار خود قرار داد، که گام نخستین استراتژی قورباغه محسوب می شد. در سال ۱۳۷۶ «ال گور» معاون اوّل بیل کلینتون، در یک جلسه ی داخلی در پاسخ به پرسش چیستی طرح نهائی مشترک دموکرات ها و جمهوری خواهان در امریکا علیه ایران، اذعان نمود: ایران را اسکوئیز (Squeeze) می کنیم: ایران را چنان در آغوش می فشاریم تا از فرط محبّت نابود گردد. البتّه اینگونه نشد. ایران آن را خنثی نمود، و تاکنون غرب تنها به «محاصره» ی نظامی – اقتصادی دست یافته است. و محاصره با در آغوش گرفتن دو مقوله متفاوت است.

در تحلیل اتخاذ – یا طرح مجدد – دکترین قورباغه علیه ایران چند نکته وجود دارد:

الف- اتخاذ دکترین قورباغه علیه ایران، به معنی شکست – یا کنار نهادن – دکترین شوک و بهت (Shock and Awe) است. دکترین شوک و بهت از مطرح ترین استراتژی‌های غرب در تحقّق پروژه ی اصلاحات در خاورمیانه ی بزرگ است، و یکی از سناریوهای احتمالی و رزرو – ذخیره – علیه ایران محسوب می گردد.

با پذیرش استراتژی قورباغه، باید اذعان نمود که غرب دکترین شوک و بهت را در مورد ایران کنار نهاده است – و یا شاید برای فریب استراتژیکی، به کنار نهادن آن تظاهر می کند.

ب- اتخاذ استراتژی علیه هر کشور دیگری، در خلاء صورت نمی گیرد، از این رو باید واقعیت های صحنه را در نظر داشت؛ لذا هر استراتژی در سیاست بین الملل، مستلزم در نظر گرفتن هر دو سوی مناقشه است. در اتخاذ استراتژی قورباغه، غرب یکسوی این مناقشه است، و ایران، دیگر بازیگر صحنه است.

ملاحظات اساسی غرب در اتخاذ این استراتژی چه بوده است و با چه شناختی از درون ایران این استراتژی را اخذ کرده اند؟

استراتژی قورباغه، زمانی اخذ می شود که کشور هدف در تنظیم آستانه ی تحمل خود ضعف حسّ لامسه و «دمایش» نسبت به محیط پیرامونی و جهانی داشته باشد. تصور بیودکترین غرب از انطباق شرایط ایران با موجود رشد نیافته ای – از حیث آستانه ی تحمل دمایش – همچون قورباغه، قیاس مع الفارق است. حسّ لامسه ی ملّی برای سنجش دمایش، نیازمند سنسور (حساسه) هایی است. پرسش اوّل این است که این سنسورها چیستند؟ پاسخ در این است که این سنسورها، ۷۰ میلیون سلّول مردمی هستند که در ۲۷ سال گذشته میزان الحراره ی اقدامات ملّی در واکنش به دشمنی های غرب بوده اند. و پرسش دوم اینکه این سنسورها چه چیزی را بایستی دریافت کنند؟ پاسخ اینکه این سنسورها باید دمای محیط جهانی اطراف ایران را دریافت کرده و سپس نسبت به آن واکنش صورت دهند.

رصد موارد کوتاه و بلند مدت در صحنه ی بین الملل، برای تبیین وضعیت دمای محیط اطراف جمهوری اسلامی، حکایت از ارزیابی غیر واقعی غرب برای اتخاذ استراتژی مزبور دارد:

۱- فلسطین اشغالی: در انتخابات اخیر، مردم فلسطین به حماس اقبال نموده، و بی توجهی آنان به تهدید و تطمیع امریکا و رژیم صهیونیستی در این خصوص، حکایت از شکست «نقشه ی راه» دارد. این در حالی است که شارون همچنان در اغماست.

۲- عراق اشغالی: شوک انتخابات عراق و پیروزی شیعیان، در محیط شبه دموکراسی خونین این کشور، در سایه ی یک دولت خاکستری و نیمه مخفی با ۵۰۰۰ نفر «راسپوتین – مأمور» در درون سفارت امریکا در بغداد. این در حالی است که با گذشت یک هزار روز از اشغال عراق، رقم عملیات چریکی اجرا شده در این کشور از مرز ۶۰۰۰ عملیات گذشت، که با احتساب ۱۰۰۰ عملیات چریکی در افغانستان در این مدت، می توان آن را نشانه ی آسیب پذیری جدی ماشین نظامی امریکا و انگلیس دانست.

۳- امریکای لاتین: در زیر گوش ایالات متحده و در محدوده ی سرزمینی دکترین «جیمز مونروئه»، فیدل کاسترو تکثیر می شود؛ ونزوئلای چاوز و بولیوی مورالس، فرزندان معنوی کوبای کاسترو هستند در حالی که امریکا مرگ او را انتظار می کشد. دموکراسی هرچه خالص تر و انتخابات هرچه دموکرات تر، زیان غرب از آن بیشتر.

۴- کره شمالی: در روز جمعه ۷ بهمن ۸۴ این کشور اعلام کرد تا زمان رفع کامل تحریم ها، هر نوع مذاکره را با امریکا قطع می کند. این موضوع، به معنی شکست دکترین قورباغه – که از قضا، پس از مطرح شدن محور شرارت در زمستان ۱۳۸۰، این استراتژی برای مقابله با کره شمالی اتخاذ شد – ارزیابی می شود.

۵- سوریه: اتخاذ دکترین شوک و بهت علیه سوریه، که با شوک حاصل از ترور مشکوک «رفیق حریری» آغاز شد، هنوز برای غرب دستاورد چشمگیری نداشته است و اگر مقاومت سوریه ادامه یابد، قطعاً این دکترین شکست خواهد خورد.

۶- هند و پاکستان: این دو کشور همچنان برای انتقال خط لوله ی گاز ایران به هند با امریکا در کشمکش هستند.

۷- اروپا:

- بحران انرژی: با پیدایش بحران انتقال گاز روسیه به اروپا، گرجستان، اتریش، مجارستان، بلغارستان، و … اعلام نمودند که در صدد ایجاد و بهره گیری از خط لوله ی گاز ایران به اروپا هستند. وابستگی به ایران در جهان روزافزون است.

- بحران اجتماعی: فقر، تبعیض و خشونت در غرب همچون دمل چرکی سر باز نموده است. اغتشاشات خیابانی فرانسه، که در طول ۲۴ روز ناآرامی، ۱۰۲۰۰ خودروی سوخته بر دامن دولت مردان این کشور نهاد، نشان از برملا شدن شکاف عظیم اجتماعی موجود در اروپا دارد.

- بحران اخلاقی: که با تهدید علنی اتمی جهان غیر غربی، توسط «ژاک شیراک»، با اعلام دکترین جدید انهدام سریع هسته ای فرانسه، نمایان شد.

۸- غرب:

- وابستگی روزافزون غرب به انرژی.

- گسترش روزافزون نظامی گری در غرب.

- کاهش مستمر مقبولیت و مشروعیت بوش و بلر در امریکا و انگلیس.

- شکست پروژه ی انقلاب های مخملی و رنگارنگ: شکست انقلاب سبز (زیتون) در لبنان و انقلاب صورتی در ایران.

- تنگنای غرب در برملا شدن پروژه ی قتل عام یهودیان در جنگ جهانی دوم توسط مسیحیان آلمان یا یکی از ایدئولوژی های برآمده از مدرنیته – ایدئولوژی نازیسم.

۹- جمهوری اسلامی ایران: شوک حاصل از انتخابات نهمین دوره‌ی ریاست جمهوری در ایران که برخلاف علایق و پیش بینی های غرب بود.

۱۰- کشف و دریافت «بلوف کبود» در سیاست امریکا. واقعیت دریافتی این است که امریکا وقتی خود را قادر به انجام عملی ببیند، تمامی معادلات و قوانین بین المللی را نادیده گرفته و به اقدام دست می زند. نمونه ی بارز آن اشغال غیر قانونی عراق است که بدون هماهنگی با شورای امنیت سازمان ملل صورت پذیرفت. لذا فشار امریکا بر آژانس بین المللی انرژی اتمی، به منظور پرونده سازی برای ایران و ارجاع آن به شورای امنیت سازمان ملل، در جهت گرفتن مجوز محاصره ی اقتصادی، تحریم نفتی، و یا حتی مجوز اقدام نظامی علیه ایران، بیشتر یک ترفند روانی – دیپلماتیک است.

۱۱- وضعیت بغرنج انرژی بگونه ای است که اقتصاد جهانی به شیوه های مختلف، عدم تحمل خود از ارتقاء چند صد دلاری قیمت نفت در صورت بروز هر نوع وضعیت حادّ اقتصادی یا نظامی میان امریکا و ایران را اعلام نموده است.

۱۲- واکنش گسترده ی جهان اسلام پس از توهین نشریات اروپائی به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص)، که ظهور و بروز نفرت و انزجار یکپارچه ی مسلمین از غرب را به نمایش گذاشت.

ج- اما پاسخ ایران به استراتژی قورباغه چه می تواند باشد؟ ساده ترین راه، حمله به استراتژی حریف است:

۱- دکترین قورباغه، همچون دکترین های قبلی غرب علیه ایران، یک استراتژی توهین آمیز است. با پای فشاری بر «چیکن استراتژی» می توان بر روش عزّت مند موازنه ی استراتژی ها تأکید و تکیه نمود.

۲- صرفنظر از قابلیت های ممتاز چیکن استراتژی، در تعامل و تبدیل استراتژی غرب، می توان استراتژی کلاسیک «ققنوس» را جایگزین استراتژی قورباغه نمود. در این خصوص، طراحی دکترین «بینی نمرود» برای استراتژی «گلستان آتش ابراهیم» خنثی کننده ی استراتژی قورباغه خواهد بود.

۳- در نهایت، آنچه کمتر در نزد اصحاب رسانه ها و افکار عمومی مورد توجه واقع شده است، مسأله ی خنثی سازی، ناکارآمدی و بی اثری دسته ای از دکترین های شناخته شده و معتبر از سوی غرب در تقابل با ایران است. وضعیت ناکامی و تنگنای استراتژیست های امریکائی، برای طراحی یک استراتژی کارآمد و مؤثر در برابر ایران، برای اوّلین بار عجز دستگاه های تصمیم سازی و مراکز تحقیقات استراتژیک غرب را هویدا ساخته است.

۷- استراتژی آنفلانزای نیویورکی

استراتژی آنفلانزای نیویورکی دکترین هفتم است که توسط نیکولانس بنس در سال ۲۰۰۷ در کنگره آمریکا مطرح شد. پس از آن نیز در فیلم هایی مانند ۳۰۰ دنبال شد. از آنجا که دامنه شمول این استراتژی بسیار زیاد است و همه مردم ایران را شامل می شود، اطلاع از آن اهمیت بالایی دارد. این طرح یک فرآیند نفرت سازی در جامعه ایران را دنبال می کند که معطوف به شهروندان ایرانی است.

در این پروژه نفرت از اسلام با شماتت اسلام، نفرت از ایران با شماتت ایرانیت، نفرت از نظام با شماتت نظام و نفرت از رهبران و مسئولین با شماتت رهبران و نفرت از همدیگر با شماتت و تمسخر همدیگر دنبال می شود. شهروندان ایرانی در طول این پروژه باید نسبت به اسلام، ایران، نظام، رهبران و دیگر قومیت ها احساس نفرت و شرمندگی کنند. آن ها باید از مسلمان بودن و ایرانی بودن خود شرمنده و سرافکنده باشند تا از خواسته های خود از جمله هسته ای شدن دست بردارند.

نفرت از دین اسلام، ایران، نظام و رهبران با خرده گیری و مشکل تراشی و عیب گیری دنبال می شود. نفرت از همدیگر در قالب تمسخرهای قومیتی دنبال می شود. جهت گیری شبکه های ماهواره ای در سال های ۸۵ و ۸۶ به نحو محسوسی به سمت گسترش این نفرت ها چرخش پیدا می کند. تحریم های یک جانبه از سوی آمریکا علیه مقامات ایرانی به بهانه تکمیل قطعنامه های شورای امنیت اعلام شد. مداقه در شخصیت های تحریم شده (همچون فرماندهان سپاه که نه اموالی در خارج دارند و نه سفر خارجی می کنند) نشان می دهد که هدف از این تحریم ها چیزی جز تخریب و تشدید نفرت نیست. در واقع وقتی ویروس نفرت در جامعه ایرانی شیوع پیدا کرد، جامعه بیمار ایرانی توان پیگیری حقوق خود را ندارد.

این نوع بر استراتژی تفرقه و بیماری سیستم هدف استوار است به گونه ای که برای نیل به مقصود باید ایجاد بد بینی در تمامی شئونات یک کشور انجام شود.آنها برای از بین بردن جمهوری اسلامی متوسل به استراتژی آنفولانزای نیویورکی شدند. لذا راه حل ارائه شده در برابر ایران پاشاندن بذر نفرت در قلب مردم ایران توسط نیکلاس برنز در کنگره مطرح گردید که نام آنفولانزای نیویورکی به خود گرفت.

این استراتژی که اساس آن برتفرقه افکنی استواراست اهدافی را دنبال می کند که به شرح زیر است:

۱٫نفرت مردم از مردم :یعنی مردم نسبت به هم احساس نفرت کنند واز در کنار هم بودن منزجر شوند.

۲٫نفرت مردم از مسئولین:یعنی مردم از مسئولین به شدت ناراضی و امید به کار آمد بودن آنها را با خود به گور ببرند.

۳٫نفرت مردم از اسلام

۴ .نفرت مردم از حکومت

۵٫نفرت مردم از ایرانی بودن خود …که مثلا با ساخت فیلم ۳۰۰ این نفرت را خواستند انجام دهند.

ما باید در مقابل این استراتژی ها خود را مجهز کنیم به ضد استراتژی ها.به طور کلی در مقابله با این استراتژی ما باید اتحاد و انسجام خود را بالا برده از رفتارها،گفتارها و عملکرد هایی که باعث سست شدن اتحاد و انسجام می شود دوری کنیم.

 

ادامه دارد…


گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر
نظرات بینندگان
بابک رفعت
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۱:۵۱ - ۱۳ دی ۱۳۹۲
1
0
سلام..هر سه مقاله رو خوندم..عالی بود.
پاسخ