۲۲ تير ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۲
کد خبر: ۴۰۳۷
رسانه‌های گروهی می‌توانند شرایط جنگ را از طریق تبدیل و تخفیف مرگ در طی جنگ‌ها، شبیه‌سازی، مسافت‌سازی، فضیلت‌مند جلوه دادن جنگ، دگرگون‌سازی طبیعت جنگ، راه یافتن جنگ مجازی به همه صفحه‌های نمایش، تلویزیون، رایانه و سینما تغییر دهند.
اشاره:

رسانه‌ها اصلی‌ترین جنگنده‌‌های پنهان و آشکار عصر آخرالزمان خواهند بود که عرصه را برای سلطه شیطان فراهم می‌آورند. آنها به خوبی می‌دانند چگونه زشت را زیبا جلوه دهند و چگونه کاه را کوه. شاید اساس پروپاگاندا و رسانه‌های امروزین براساس نظریات فریبکارانه گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر، شکل گرفته باشد؛ اما نباید از نظر دور داشت که رسانه‌ها، این افعی خوش خط و خال و افسون‌نگر همواره با محیط و فرهنگ‌های نو، خود را همرنگ و همسان می‌کنند تا آنچه را می‌جویند، بیابند. آنچه در پیش روست، بررسی نقش رسانه‌ها در عصر کنونی و فراهم سازی مقدمات دهکده‌ى جهانی است.

جنگ رسانه‌ای  از نان شب واجب‌تر  

جنگی بدون انسان؛ این جنگی است که رسانه‌ها در عصر کنونی برای یکدست کردن فرهنگ‌ها و هموار کردن زمینه‌ها برای حرکت پیاده نظام لشکر خدایان دهکده جهانی، بر عهده دارند. در نخستین گام برای شناخت محصولات رسانه‌ای در می‌یابیم که رسانه‌های مختلف کارکردهای متفاوتی دارند. محصولاتی مانند برنامه‌های کم‌ارزش، اما پرمخاطب رادیویی و تلویزیونی با مضامین ملودرام و عاطفی، بیشتر تولیدات‌ هالیوود و حتی بیشتر روزنامه‌ها در آمریکا و جوامع غربی، به نوعی افکار عمومی را جهت می‌دهند.

در مقابل، رسانه‌های دیگری هستند که رسانه‌های نخبه یا عنوان‌ساز نامیده می‌شوند. این رسانه‌ها در واقع چارچوب فعالیت دیگران را تعیین می‌کنند. نیویورک تایمز و سی‌بی‌اس از آن جمله‌اند. برای مثال آسوشیتدپرس در یکی از میان‌برنامه‌های هر بعدازظهر اعلام می‌کند: «قابل توجه سردبیران! عناوین اخبار صفحه اول نیویورک تایمز فردا بدین قرارند ...». نکته این جاست که سردبیران روزنامه‌های محلی هیچ منبع دیگری برای اطلاع از عناوین اخبار فردا ندارند و اصلاً به آن فکر نمی‌کنند، نیویورک تایمز به آنها می‌گوید که این عناوین کدامند.

در واقع، سردبیران محلی به جای پرداختن به موضوعات مرتبط با جغرافیای محدوده خود، باید حجم قابل توجهی از مطالب روزنامه‌شان را به عناوین تحمیلی نیویورک تایمز اختصاص دهند. اگر روزنامه‌ها بخواهند خارج از این مسیر حرکت کنند، راه‌های بسیاری وجود دارد که بازی‌های قدرت می‌توانند آنها را به مسیر بازگردانند و این انعکاس آشکاری از وجود نوعی ساختار قدرت است.

چامسکی اذعان می‌دارد که رسالت رسانه‌های معمولی، انحراف افکار عمومی از عملکرد صاحبان قدرت و جلب توجه مردم به امور غیرجدی است تا موارد جدی برای مردان بزرگ! باقی بماند؛ اما رسانه‌های نخبه چطور؟ اولاً این رسانه‌ها که خود شرکت‌هایی بزرگ و بسیار سودآور هستند، با شرکت‌های بزرگ‌تر مانند جنرال الکتریک و وستینگ‌هاوس ارتباط نزدیکی داشته یا در تملک آنها هستند.

در واقع این رسانه‌ها به رأس هرم قدرت اقتصاد خصوصی منتهی می‌شوند که ساختاری مستبدانه دارند. ساختار سلسله‌مراتبی این شرکت‌ها از بالا کنترل می‌شوند. رسانه‌ها نیز تنها بخشی از این سیستم محسوب می‌شوند. معماری سازمانی این شرکت‌ها کم و بیش شبیه به یکدیگر است و با دیگر مراکز اصلی قدرت ـ حکومت، شرکت‌های دیگر یا دانشگاه‌ها ـ در ارتباطند.

از آن‌جا که رسانه یک نظام دکترینی و مبتنی بر عقاید نظری محسوب می‌شود، با دانشگاه تعاملی تنگاتنگ دارد. برای نمونه، خبرنگاری که بخواهد مطلبی در مورد آسیای جنوب شرقی یا آفریقا بنویسد، باید به یکی از دانشگاه‌های بزرگ رفته و کارشناسی را بیابد که به او بگوید چه بنویسد، یا به یکی از مؤسسات تحقیقاتی برود و اطلاعات مورد نظر خود را از آن‌جا دریافت کند.

راه رفتن روی اعصاب و روان آدم‌های دهکده

جنگ‌های نوین، به شدت نیازمند تأیید افکار عمومی می‌باشند. به همین دلیل در طراحی عملیات روانی ، رسانه ها کارکرد ویژه‌ای پیدا کرده‌اند. در جنگ های نوین، استراتژی رسانه‌ای، کم‌اهمیت‌تر از استراتژیهای نظامی به شمار نمی‌آیند؛ در واقع پس از جنگ سرد، مفاهیم و استراتژی‌ها تغییر یافته‌اند. دیگر هر آنچه تحت عنوان جنگ سرد، جنگ اعصاب، جنگ روانی ، جنگ رسانه ها ، پروپاگاندا و .... می باشد؛ اشاره ای مستقیم به کاربرد رسانه‌ها دارد و این به دلیل ظرفیت بالایی است که در رسانه‌ها برای تغییر وجود دارد.

نورمن دنزین و داگلاس کلنر، اعتقاد دارند که رسانه های جمعی نظیر تلویزیون، اندیشه‌ها و کنش‌های افراد را همانند مناسک و اسطوره‌های سنتی، نظم می بخشند و افراد را در یک بافت اجتماعی که شامل ارزش‌ها و هنجارها و نقش های اجتماعی می باشد قرار می‌دهند و آن‌ها را یکپارچه می‌سازند.  در اقتصاد، فرهنگ و سیاست، افراد هویت خود را از طریق وسایل ارتباط جمعی به دست می آورند.

غربال‌گری، تحریف و دست‌کاری اطلاعات از جمله ترفندهای روان شناختی مرسوم می باشد که در عملیات رسانه‌ای به کار گرفته می‌شود. به تعبیر پیترسون؛ رسانه‌ها با دست‌کاری و تحریف اطلاعات، سفید را سیاه، زشت را زیبا، اشغال‌گری را آزادی‌بخشی و آزادی‌خواهی را تروریسم می نامند و شگفت انگیز آن که افکار عمومی نیز، ناهوشیارانه مفتون این عملیات فریب‌آمیز روانی می شود .ما در وضعیتی هستیم که برای راهبردهای نظامی، مسائل فلسفی، امور اخلاقی و مناقشات و مشاجرات سیاسی که در آینده جنگ و صلح وجود دارد، به نظریه‌ مجازی‌سازی نیازمندیم. در این رابطه رسانه‌های گروهی ابزار مؤثری در شرایطی بحرانی‌اند و وظیفه مهمی بر عهده دارند.

چیزی به نام دیپلماسی عمومی یا همان جنگ رسانه های خودمان 

در ادبیات نوین، از جنگ رسانه‌ای با عناوین تلطیف شده ای مانند «دیپلماسی عمومی» و یا  «دیپلماسی رسانه‌ای» یاد می‌شود. در فرهنگ واژگان اصطلاحات روابط بین‌المللی که در سال 1985 توسط وزارت خارجه آمریکا منتشر شد، دیپلماسی عمومی را برنامه‌های تحت حمایت دولت معرفی می‌کند که هدف از آنها اطلاع‌رسانی و یا تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی در کشورهای دیگر می‌باشد. بر اساس این تعریف، ابزار اصلی این فرایند، انتشار متن، تصاویر متحرک، مبادلات فرهنگی و رادیو و تلویزیون است.

راما پراساد محقق برجسته آمریکایی، اعتقاد دارد که در دیپلماسی رسانه‌ای، رسانه ها در فعالیت‌های دیپلماتیک میان کشورها مشارکت دارند. این محقق برای تشریح دیپلماسی رسانه‌ای از واژه‌هایی مانند، دیپلماسی روزنامه‌ای، دیپلماسی رادیو و تلویزیون، دیپلماسی ماهواره ای و دیپلماسی اینترنتی استفاده کرده است.دولت‌ها یا اقدام به تأسیس رسانه‌های ویژه دیپلماسی می‌کنند و یا این‌که رسانه‌های موجود را به انجام اقداماتی در راستای سیاست‌های خارجی خود موظف می‌کنند. با تأسیس رادیوهای برون‌مرزی و سانسور و محدود کردن خبرنگاران (در حوزه های خارجی) به منویات خود دست پیدا می‌کنند؛ مانند پوشش خبری کنترل شده‌ای که آمریکا در طی جنگ عراق طراحی کرده بود.

رنگ بندی پروپاگاندا (جنگ رسانهPROPAGANDA)

پروپاگاندای سفید: در این نوع پروپاگاندا ، منبع کاملاً مشخص و معین است و پیام به گونه‌ای ارائه می شود که از دقت بالای اطلاعات برخوردار باشد. در این نوع پروپاگاندا نوعی ارتباط دوستانه برقرار است. عملیات پروپاگاندای سفارت آمریکا در سال قبل از انقلاب، نمونه‌ای از پروپاگاندای سفید است.

پروپاگاندای خاکستری: در این‌جا، منبع واضح و صریح نیست و اطلاعات دقیقی ارائه نمی شود. در این نوع پروپاگاندا ، با آن‌که جنگ تبلیغاتی برقرار نمی باشد، اما صلح تبلیغاتی نیز حاکم نیست. اخبار ، اعلامیه ها و اطلاعاتی که در آنها از عنوان یک منبع موثق، منابع مطلع و امثال آن استفاده می شود، در زمره پروپاگاندای خاکستری قرار می‌گیرند. تبلیغات علیه کمونیست‌ها به هنگام حمله شوروی به افغانستان، نوعی پروپاگاندای خاکستری به شمار می آید.

پروپاگاندای سیاه: در پروپاگاندای سیاه، منبع و دقت اطلاعات مشخص نیست و در آن هرگونه جعل و تخریب صورت می‌گیرد. تمام قواعد، در این نوع پروپاگاندا به کار گرفته می شود. بسیاری از فرستنده‌های رادیویی در طول جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی ایران بر اساس این نوع پروپاگاندا عمل می‌کردند. عملکرد رادیو فردا، با توجه به روابط ایران و آمریکا، نوعی پروپاگاندای سیاه به شمار می آید.

چهار را ه سرگردان در فرآیند ماهیت جنگ رسانه‌ها

اول: ترویج روزافزون اخلاق مصرف‌گرایی. در یک جامعه مصرف‌گرا، قدرت به مقدار پولی وابسته است که افراد می‌توانند وارد بازار کنند و شأن و اعتبار افراد به مارک و نوع محصولی است که مصرف می‌کنند. در این جامعه فروشگاه‌گردی، خرید و مصرف مهم‌ترین راه ارتقای شخصیت افراد به حساب می‌آید. شرکت‌های بزرگ برای دعوت مردم جهت ورود به بازار، رسانه‌ها را به شکلی وسیع و گسترده به خدمت می‌گیرند و بدین ترتیب رسانه‌ها جزیی از سیستمی می‌شوند که می‌خواهد کشور را همانند یک باشگاه خصوصی اداره کند.

دوم: اقتصادی کردن جامعه. روابط بازار روز به روز گسترده‌تر می‌شود. در تمام سطوح و ابعاد جامعه روابط بر اساس قوانین اقتصادی الگوسازی می‌شوند. روابط بازار از پیوندهای فردی، خانوادگی و اشتراکی تهی بوده و صرفاً منطقی و مجردند. در این شرایط، اقتصادی شدن سیاست نیز از این قاعده مستثنی نیست. در انتخابات سیاسی مبالغ هنگفتی در ازای نفوذ سیاسی هزینه می‌شود و سیاستمداران اغلب تحت فشار قدرت‌های اقتصادی خواست و منافع مردم را نادیده می‌گیرند. در این روند اقتصادی‌شدن که رسانه‌ها به منزله مهم‌ترین ابزار به خدمت گرفته می‌شوند، رغبت و تمایل مردم برای مشارکت در امور سیاسی هر روز کمتر می‌شود.

سوم: انحطاط و تباهی رسانه‌ها. وظیفه رسانه‌ها فراهم آوردن اطلاعات معناداری است که به آگاهی مردم از محیط اطرافشان کمک کند، اما امروز با سیل اطلاعاتی مواجه هستیم که به سبب فراوانی و پراکندگی، گیج کننده و فاقد محتوا هستند. فرآیند اقتصادی‌شدن، رسانه‌ها را در سیطره خود گرفته و در نتیجه بسیاری از محصولات رسانه‌ای دیگر به عنوان بستر انتقال اطلاعات نگریسته نمی‌شوند، بلکه تنقلات متنوع و رنگارنگی هستند که راحت بلعیده و جذب می‌شوند، اما ارزش غذایی ندارند.

چهارم: رسانه‌ای شدن سیاست. از آن‌جایی که سیاستمداران عموماً متکی بر آراء مردم هستند، باید به نوعی با رسانه‌ها و قوانین مصرف‌گرایی همگام شوند. بدین معنا که سیاست به صفحه نمایشی بدل می‌شود که بازیگرانش باید بیش از هر چیز خوب جلوه کنند، احساسات را برانگیزند، پرشور و حرارت و جالب توجه باشند، حرف‌ها و پیام‌هایشان کاملاً سطحی و قابل فهم بوده و مانند دیگر محصولات رسانه‌ای بی‌درنگ جذب شوند. بدیهی است که در این میان فضای چندانی برای بحث پیرامون عملکرد دولت‌ها و ارزیابی فرآیندهای سیاسی جاری توسط مردم باقی نمی‌ماند.

مسافت‌سازی ...شبیه سازی و ...سازی

یک خطر مهم، مسافت‌سازی برای فهمیدن است. هنگامی‌که تکان واقعی جنگ با تکان غیرواقعی شبیه‌سازی شده مقایسه می‌شود، تهدیدی خیالی و غیرواقعی در سایه‌ای از واقعیت انجام می‌شود. در این نمایش فناوری عالی نظامی، افراد نظامی می‌آموزند که چگونه بکُشند، ولی مسئولیتی در قبال آن نداشته باشند و این‌که مرگ را بدون توجه به نتایج واقعی و عواقب غم‌بار آن در یک محیط مجازی تجربه کنند.

گرچه فناوری‌های پیشرفته با شبیه‌سازی، فاصله‌های زمانی، مکانی و جغرافیایی را از بین برده یا کاهش داده‌اند، اما ما را با خطر جدیدی مواجه کرده‌اند و آن این است که در آنها تکان، شوک و هیجان ناشی از جنگ بدون منظره و دید واقعی وجود دارند. همان‌طور که در جنگ‌های تلویزیونی یا بازی‌های جنگی ویدئویی، طرفین یکدیگر را به راحتی تار و مار می‌کنند، این امر موجب تأثیرگذاری بر ذهن و روح افراد شده و آنها را از نظر روانی در وضعیتی قرار می‌دهد که جنگ را نه به صورت واقعی، بلکه به صورت غیرواقعی درک کنند.

از نظر سیبرنتیک امر مجازی با رؤیا و خیال ارتباط دارد و در واقع فضای سیبرنتیکی یک توهم رضایت‌آمیز است.  هر تصویر و توصیفی از جنگ خطرهایی در پی دارد. در این راستا، گزارشگران برای گزارش صحنه جنگ از روش‌های مختلفی استفاده می‌کنند. یکی از روش‌ها این است که جنگ از پناهگاه‌ها و سنگ‌ها و سواحل گزارش شود و کشتار و نبرد در جبهه جنگ به صورت واقعی انتقال داده شود. این رویکرد را می‌توانیم ارائه اصل واقعیت بنامیم.

روش دیگر این است که با حفظ فاصله، برای استخراج و یافتن علت‌ها، ساختارها و الگوهای جنگ اقدام کنیم. این روش بیشتر مواقع در نظریه‌های روابط بین‌الملل به کار بسته می‌شود. در این روش برخی از نویسندگان نظیر استفن آمبروز صحنه جنگ را به صورت مؤثری مدیریت و جمع‌بندی کرده و حتی با فصاحت و بلاغت، فضای بین سنگرها و خندق‌ها را با عالم رؤیا و خیال پر کرده‌اند. این جنگ‌ها با شبیه‌سازی نظامی و عدم شبیه‌سازی واقعی صحنه نبرد، بیشتر برای رسانه‌های عمومی و خبری مناسب هستند.

امروزه در جنگ، رسانه‌ها و فن‌آوری الکترونیکی امر مجازی را تکثیر می‌کنند. جنگ از طریق جنگ اطلاعاتی، جنگ شبکه‌ها و جنگ سیبرنتیکی به وسیله همسان‌سازی رایانه‌ها و تلویزیون مجازی می‌شود. از طریق رسانه‌ها درباره تهدید تروریست‌های جدیدی که هرگز واقعیت نداشته‌اند و نیز درباره امنیت نداشتن غیرواقعی بحث می‌شود و از این طریق ذهن و روان مردم تحت تأثیر قرار می‌گیرد. از جمله تهدیدهای مجازی که پنتاگون  از آن نام می‌برد و به صورتی گسترده از طریق رسانه‌های گروهی طرح می‌گردد، ایده حمله سیبرنتیکی است که با نام پرل هاربر جدید   از آن نام برده می‌شود. این امر به گونه‌ای است که نوجوانانی که به بازی‌های رایانه‌ای علاقه دارند، در انبوهی از این تهاجمات قرار می‌گیرند و این موجب تأثیر بر روح و روان آنها می‌شود.

در این راستا باید توجه داشت که زمانی‌که جنگ در محیطی غیرواقعی و ذهنی مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد، واقعیت‌های آن به طور کامل درک و مطالعه نمی‌شود و این موضوع در هنگام بروز جنگ واقعی می‌تواند بر روحیه نیروهای نظامی تأثیر بگذارد. هنگامی که در یک فضای مجازی، استراتژی‌های حمله به دشمن، چگونگی مقابله با تهاجم دشمن، راه‌های رسیدن به هدف و غیره مورد بررسی قرار می‌گیرند، نمی‌توان واقعیت‌های صحنه نبرد را درک کرد؛ این استراتژی‌ها فقط در یک فضای ذهنی اتخاذ می‌شوند. مثلاً تعداد تلفات طرفین درگیر در طول نبرد، بررسی و تخمین زده می‌شود. این در حالی است که این موضوع نمی‌تواند اولاً تلفات، کشته‌ها و مجروحان را واقعاً تخمین بزند و ثانیاً اثرات روحی و روانی زمان کشته شدن یک سرباز بر دیگر هم‌قطارانش را بررسی کند.

آمریکا ؛ هم آغوشی رسانه و اسلحه

ایالات متحده آمریکا با 6 درصد جمعیت کل جهان، 75 درصد تبلیغات دنیا را در اختیار دارد. این کشور هر ساله بیش از 400 میلیون دلار برای استخدام 8 هزار کارمند می پردازد تا تبلیغاتی را به سود ایالات متحده تهیه کنند. حاصل کار، هر سال بیش از 90 فیلم، 12 مجله به 22 زبان و 800 ساعت برنامه‌های صدای آمریکا به 37 زبان برای حدود 75 میلیون شنونده است . بانی هدایت رسانه ها در امر دیپلماسی کشور آمریکا، ویلسون رئیس جمهور وقت آمریکا بود. وی به هنگام جنگ، کمیته ای تحت عنوان " کریل" را برای هماهنگی بین دو وزارت دفاع و امور خارجه با مطبوعات وقت تأسیس کرد.

در نظام تبلیغاتی ایالات متحده، رادیو از جایگاه ویژه ای برخوردار است که در این زمینه، رادیو"صدای آمریکا" رکن اصلی را تشکیل می‌دهد. این رادیو در سال 1984 به 43 زبان و با بودجه ای بیش از یکصد میلیون دلار تأسیس شد. در کنار این رادیو ایستگاه‌های دیگری نیز فعال بوده اند که در قالب تبلیغات سیاه و خاکستری برنامه پخش می کردند. در این زمینه می‌توان به رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد اشاره کرد. آخرین اقدامات ایالات متحده در زمینه کاربرد رادیو در جهت جنگ رسانه‌ای، تأسیس رادیو فردا برای ایران و راه‌اندازی دو رادیوی  " المعلومات" و " المستقبل" در آستانه اشغال عراق بود که نقش مؤثری در جهت تضعیف روحیه ارتش عراق و سلب حمایت مردم عراق از رژیم داشته است.

در کنار رادیو، رسانه‌های تصویری، نقش ویژه‌ای در فرایند جنگ رسانه‌ای پیدا کرده‌اند. به ویژه آن‌که با گسترش روزافزون شبکه‌های ماهواره‌ای و سهولت دریافت برنامه‌های این شبکه‌ها،کارگزار جنگ رسانه‌ای به ابزار کارآمدتری جهت تأثیرگذاری بر مخاطبان دست پیداکرده است. جنگ‌های متعدد اخیر در منطقه خلیج فارس، اهمیت و کارکرد رسانه‌های تصویری را در زمینه تمهید و اقناع افکار جمعی برای جنگ و نوع پوشش خاص از اخبار جنگ را برای محققان ارتباطی نمایان ساخت.

تحقیقات نشان می دهد که حملات آمریکا در جنگ 1991خلیج فارس و همچنین اشغال عراق با ضرورت‌های تلویزیونی شبکه‌های سی.ان.ان ، فاکس نیوز، سی.بی.اس، ان.بی.سی، و ای.بی.سی تطبیق یافته بود؛ این تحقیقات نشان می دهند که نخستین موشک از ناوگان آمریکایی به طرف عراق، دقیقاً ساعت30/6 عصر به وقت شرق آمریکا یعنی آغاز پخش اخبار، شلیک شد و این نشان از اهمیت فوق‌العاده هماهنگی رسانه ها و عرصه جنگ جهت حصول نتیجه مطلوب دارد.

خلاصه چی ؟...

آنچه مسلّم است، انقلاب فن‌آوری نظامی، وضعیت جنگ سنتی را از ریشه‌ دگرگون کرده، هرچند آن را به پایان نبرده است. روشن است که نوآوری‌های فناوری به تنهایی نمی‌تواند این انقلاب را به وجود آورد. رسانه‌های گروهی منظره‌ای بدون خونریزی انسانی، بهداشتی و پاکیزه را از جنگ‌ها منتشر می‌کنند. در این تبدیل و تخفیف مرگ که آن را از منظر و معرض دیدگان دور می‌سازد و از ذهن بیرون می‌کند، این خطر وجود دارد که افراد بیاموزند که چگونه بکشند و هیچ مسئولیتی در قبال آن بر عهده نگیرند و مرگ را تحمیل کنند، اما نتایج وحشتناک آن را متحمل نشوند.

در عصر هم‌گرایی و تقارب جهانی رسانه‌های گروهی، این رسانه‌های داخلی و ملی نیستند که به تنهایی مخاطبان مورد نظر را تحت تأثیر قرار می‌دهند. رسانه‌های ملی، وقایع را طبق زمینه‌های تاریخی، سیاسی و فرهنگی خود تفسیر می‌کنند. در صورتی که اگر همان پیامها از رسانه‌های خارجی فرستاده شود، متفاوت از ویژگی‌هایی فرهنگی و زمینه‌های سیاسی ملی و داخلی تفسیر می‌شوند.

البته در این زمینه فهم اهداف سیاسی و فرهنگی ارسال‌کنندگان مهم بین‌المللی اساسی است. شکل‌گیری فضای اطلاعاتی برای هماهنگی اقدامات اجتماعی و نظامی صحنه جنگ اساسی است. در این زمینه رسانه‌های گروهی در شرایط بحرانی بسیج می‌شوند. با استفاده از رسانه‌های گروهی در جنگ پیامدها و نتایج درگیری‌ها به گونه‌ای به تصویر کشیده می‌شود که از روش‌های جزم‌اندیشانه نظامی جنگ عقب‌نشینی می‌شود.

در شکل دادن به فضای اطلاعاتی که در مجازی‌سازی جنگ نقش اساسی دارد، رسانه‌های خارجی که مهم‌ترین آن اینترنت است، در شناخت دوست و دشمن نقش اساسی را بازی می‌کنند. در این زمینه می‌توان به نقش رسانه‌های گروهی به عنوان ابزار کلیدی برای گزارش لحظه به لحظه شرایط بحرانی اشاره کرد. البته به علت شکنندگی شرایط پس از جنگ، تا حدی این گزارش‌ها دارای آشفتگی است.

رسانه‌های گروهی می‌توانند شرایط جنگ را از طریق تبدیل و تخفیف مرگ در طی جنگ‌ها، شبیه‌سازی، مسافت‌سازی، فضیلت‌مند جلوه دادن جنگ، دگرگون‌سازی طبیعت جنگ، راه یافتن جنگ مجازی به همه صفحه‌های نمایش، تلویزیون، رایانه و سینما تغییر دهند. حتی رسانه‌های گروهی با بهره‌گیری از کنفرانس‌های راه دور تا رسانه‌های پیشگیری کننده، به مجازی‌سازی دیپلماسی پرداخته‌اند.

امروزه با گسترش نقش رسانه‌های گروهی، عملیات روانی، تبلیغات قبل از جنگ و در طی جنگ، بعد جدیدی از جنگ نرم‌افزاری یا مجازی در صحنه‌ى روابط بین‌الملل پدید آمده است .با تمام آنچه گفته شد، این سؤال پیش می آید که در این وانفسای عجیب و غریب ما کجا هستیم ؟یعنی به عنوان ملتی که بر اساس عقیده قیام کردیم، آیا در معادلات رسانه ای دنیا جایی را برای خود فراهم کرده‌ایم؟

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر