۰۹ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۰:۰۳
کد خبر: ۳۲۷۱
از مهم‌ترین تحولاتی که در جامعه اتفاق افتاده، تحولات گفتمانی است. یعنی ما داریم به سمت گفتمان جدیدی می‌رویم که توسط رسانه‌ها در کل دنیا توزیع می‌شود، مسائل زنان و خانواده بخشی از یک تحول بزرگ‌تری است که دارد در جامعه اتفاق می‌افتد که تحول معنایی و گفتمانی است .
در دنیای پردغدغه و هیاهیوی امروزی ، اکثریت نقش های تشکیل دهنده جامعه دچار سردرگمی و پریشانی شده اند و بعضا این پیچیدگی ها موجب شده است تا نقش های اساسی بر زمین مانده و افراد درگیر غیر ضروریات شوند. یکی از نقش های مغفول مانده در این ارتباط نقش اساسی مادری است ، نقشی که می بایست عهده دار وظایف خطیری از جمله پرورش نسل باشد در گیر و دار گذار از سنت در مواقعی کم رنگ در نظر گرفته شده و گاها کم ارزش پیگیری می شود. رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از زنان فرهیخته به اهمیت تکریم مادر و نقش مادری تاکید ویژه ای داشتند تا جاییکه در این باب فرمودند:« زن اگر چنانچه در محیط خانواده، محترم و مکرّم شمرده بشود، بخش مهمّى از مشکلاتجامعه حل خواهد شد. باید کارى بکنیم که بچّه‌ها دست مادر را حتماً ببوسند؛ اسلامدنبال این است. کما اینکه در خانواده‌هاى مذهبى‌تر و اخلاقى‌تر و نزدیک‌تر بهمفاهیم مذهبى، اینها مشاهد میشود. فرزندان خانواده نسبت به مادر تکریم داشته باشند. هیچ منافاتى ندارد این تکریمِ نسبت به مادر، با آن حالت عاطفى و خودمانى‌گرى‌اى کهبین فرزند و مادر وجود دارد؛ هیچ منافاتى ندارد؛ این احترام باید باشد؛ محترم بایدباشد زن در درون خانواده.»

حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زیبایی نژاداز اساتید برجسته ای است که سالها در زمینه تدریس و پژوهش مباحث حوزه زنان فعالیت داشته است. ایشان در این سالها ضمن تدریس و انجام پژوهشهای مختلف ریاست مرکز مطالعات و تحقیقات زن و خانواده را نیز بر عهده داشته است. به سراغ ایشان رفتیم تا ضمن بررسی اولویتهای مسائل زن و خانواده به تبیین نقش مادری و راهبردی بودن این نقش در حل مشکلات جامعه بپردازیم. در این گفتگو به مباحثی همچون :

·تعریفی جامع از گفتمان

·چگونگی تاثیرگذاری بر لایه های معنوی اجتماع

·تحدید نقش های مختلف خانواده به نقش حمایتی صرف

بررسی روند مردواره شدن زنان و زن واره شدن مردان

 پرداخته شد که به تفضیل در هر یک از موارد ضمن آسیب شناسی جریانات موجود به ارائه راهکار منتج گردید در ادامه قسمت اول این گفت‌و گو را میخوانیم:

از نگاه حضرتعالی اولویت‌های مغفول در حوزه زن و خانواده چیست و چگونه می توان دراین رابطه گفتمان اسلامی و صحیح را رواج داد؟

واژه‌ی‌ گفتمان در معنای تخصصی به کار می‌رود که درجامعه‌شناسی سیاسی و مطالعات فرهنگی معادل واژه‌ی (‌discourse) است. ما گفتمان را ضرورتاً به آن معنا به کار نمی‌بریم. گرچه بسیار نزدیک به آن معناست. خصوصاً رهبری موقعی که می‌فرمایند باید گفتمان‌سازی شود، شخص متدین نمی‌تواند گفتمان به آن معنا را قبول کند، زیرا پیش‌فرض‌هایی دارد که اصلاً با فرهنگ دینی ما سازگار نیست. اما گاهی گفتمان را به معنای عرف آن به کار می‌بریم، به معنای یک شبکه‌ یا نظام معنایی با این پیش‌فرض که معانی و واژگان در ارتباط با هم هستند و در شبکه‌ی ارتباطی با هم فهم می‌شوند. به تعبیری بسیاری از مفاهیم مثل تور ماهیگری به یکدیگر گره خورده‌اند.

 برای مثال بزرگان و روایات ما بر نقش مادر بسیار تأکید می‌کنند و من نیز به عنوان یک مبلغ روی منبر از نقش مادری دفاع می‌کنم. ولی ممکن است گیرنده‌ی مخاطب با فرستنده‌ی من تطبیق نکند. یعنی جامعه‌ی ایرانی فضای معناییِ خاصی دارد. ممکن است من قصد دارم با تأکید بر نقش مادری اصلاح مثبتی را ایجاد کنم، ولی او در شبکه‌ی معنایی خود چیز دیگری بفهمد. وقتی من بر نقش مادری تأکید می‌کنم، جامعه‌ی مخاطب پدر را کنار می‌زند. یعنی تأکید زیاد بر مادری در جامعه‌ی ما به حاشیه‌نشینی پدر در امر تربیت و همچنین‌ فرزندسالاری کمک می‌کند. زیرا جامعه دارد به سمت فردگرایی می‌رود و نقش مادری دارد در فضای فردگرایانه فهمیده می‌شود. یعنی زن در جامعه‌ی ما وقتی مادری را می‌فهمد، مدیریت خانواده را نیز می‌فهمد و می‌گوید من هستم که بچه‌ را تربیت می‌کنم و اختیاردار او هستم. نقش مادری که مهم شد، نقش پدری به حاشیه می‌رود. پدر باید حمایت‌گر مادر باشد. در حالی که در متون کاملاً برعکس است. مادر از جانب پدر مأذون است، پدر مدیر تربیتی است و مادر متصدی تربیتی، مثل مدیر مدرسه و معلم . اگر معلم سر کلاس بد عمل کند مدیر هم مأخذه می‌شود، زیرا مدیر مسئول است. اگر این معلم بد کار می‌کند باید به او تذکر دهیم. مثل مدیرمسئول یک نشریه و کسی که قلم می‌زند. آن کسی که صاحب‌قلم و نویسنده است، صلاح اصلی را انجام می‌دهد. ولی مسئولیت اصلی با مدیرمسئول است. اگر نشریه‌ای بد عمل کند کاری به نویسنده ندارند و مدیرمسئول را مؤاخذه می‌کنند.

حال حرف من این است که ما نظام معنایی، برنامه‌ی نرم‌افزاری و سیستم عاملی داریم که توسط آن این معانی را می‌فهمیم. مثلاً اگر فیلمی را در دو جامعه نمایش دهید، خواهید دید فهم در هر دو جامعه متفاوت است، زیرا نظام معنایی این دو جامعه متفاوت است. حتی بسیاری از فیلم‌هایی که غربی‌ها ساختند تا اهداف خود را دنبال کنند، در جامعه‌ی ما طور دیگری فهم می‌شود.

حال بحث ما این است که از مهم‌ترین تحولاتی که در جامعه اتفاق افتاده، تحولات گفتمانی است. یعنی ما داریم از گفتمانِ به تعبیر جامعه‌شناس‌ها سنتی و تعبیر ما گفتمانی که نقش دین در آن پررنگ‌تر بوده، گرچه سنت‌های درست و غلط و غیردینی هم در آن وجود داشته، فاصله می‌گیریم و به سمت گفتمان جدیدی می‌رویم که توسط رسانه‌ها در کل دنیا توزیع می‌شود، حتی در رسانه‌های داخلی که با قصد قربت برنامه می‌سازند.

مثلاً خانوادگی‌ترین سریال‌های ما ضدخانواده‌ترین سریال‌هاست. مثل پدرسالار، جراحت و ستایش. یعنی تصویری که از پدر در پدرسالار ارائه داده می‌شود، پدری دلسوز است، ولی عصر نظارت پدر بر فرزندان گذشته و‌ پدر فقط باید حمایت کند. در جراحت هم عین همین موضوع را داریم. فرزند که از بازداشتگاه بیرون می‌آید می‌گوید مرا از دست این پدر و مادر نجات دهید. بعد رو می‌کنند به آن‌ها و می‌گویند مگر ما از شما چه خواستیم، بگذارید زندگی‌مان را بکنیم. یعنی خانواده از یک سیستمی که نظارت، هدایت و حمایت را به عهده داشته به سیستم صرفاً حمایتی تبدیل می‌شود که متناسب با گفتمان فردگرایی است. یعنی فرزندان انتظار ندارند که در کار آن‌ها مداخله شود و فقط انتظار حمایت پدر و مادر را دارند.

 ما بعضی وقت‌ها از کشورهای غربی هم بدتر عمل می کنیم در کشورهای غربی انتظار حمایت هم وجود ندارد، وقتی که بچه هجده ساله شد، می‌گویند برو زندگی خودت را بکن. ولی من که پنجاه سال است در اینجا زندگی می‌کنم، وقتی که با مشکل روبه‌رو می‌شوم، مادر و پدر من خود را مسئول می‌دانند. یعنی تحولی دارد در جامعه‌ی ایرانی اتفاق می‌افتد، همان طور که ما از خانواده‌ی گسترده به سمت خانواده‌ی هسته‌ای رفتیم و سبک ازدوا‌ج‌های ما تغییر کرده است. بسیاری از این تحولات معنایی است و جامعه دارد با آن کنار می‌آید. در غرب هم همین طور است.

در جراحت هم عین همین موضوع را داریم. فرزند که از بازداشتگاه بیرون می‌آید می‌گوید مرا از دست این پدر و مادر نجات دهید. بعد رو می‌کنند به آن‌ها و می‌گویند مگر ما از شما چه خواستیم، بگذارید زندگی‌مان را بکنیم. یعنی خانواده از یک سیستمی که نظارت، هدایت و حمایت را به عهده داشته به سیستم صرفاً حمایتی تبدیل می‌شود.

یک نویسنده می‌نویسد در دهه‌ی ۱۹۵۰ اگر یک پسر اروپایی می‌خواست ازدواج خود را تا سی سالگی به تأخیر بیندازد و توقع داشت که همسرش در تأمین هزینه‌های خانواده با او مشارکت کند به او نامرد می‌گفتند. اما همین اتفاق در دهه‌ی هفتاد، اتفاقی معمولی است که در جامعه‌ی ما هم با یک تأخیر زمانی دارد رخ می‌دهد. در دهه‌ی شصت عجیب بود که یک نفر در سی سالگی ازدواج نکند یا دو سال از زندگی مشترک یک خانم گذشته و بچه‌دار نشده باشد و اگر بیشتر از یک سال می‌گذشت می‌گفتند «نکند بچه‌دار نمی‌شوند».

من جلسه‌ای دارم با خانم‌هایی که چند سال از ازدواج آن‌ها می‌گذرد. می‌گویم چرا خانم‌های امروز علاقه ندارند به سرعت فرزنددار شوند؟ یکی از دلایل آن این است که تحقیر می‌شوند. «چه خبر است؟»، «مگر هول بوده؟». این نشان می‌دهد که فضای معنایی جامعه دارد تحول پیدا می‌کند. به نظر من مسائل زنان و خانواده بخشی از یک تحول بزرگ‌تری است که دارد در جامعه اتفاق می‌افتد که تحول معنایی و گفتمانی است و در حوزه‌ی خانواده و مسائل زنان خود را نشان می‌دهد که تأثیر آن در حوزه‌ی خانواده مهم‌تر است.

 الگوهایی رفتاری ما در فرآیند تغییر گفتمان دچار چه تحولاتی شده اند؟این امر چه آسیب هایی را در پی دارد؟

به عنوان مثال پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما تعریف می‌کنند که الگوی مصرف و پزهایی که مردم به هم می‌دادند، چنین بوده؛ «این دوچرخه را من پنجاه سال است که دارم» یا «این کمربند را چهارده سال است که استفاده می‌کنم». الآن اگر به دختر خود بگوییم چرا پول خوب نمی‌دهی و کفش چرمی نمی‌خری که یک مدت بماند، می‌گوید «دو سه ماه دیگر، حوصله‌ی من از آن سر می‌رود». یعنی پز دادن‌ آن‌ها این است که من ماهی یک دفعه کفش عوض می‌کنم. چقدر جامعه تغییر کرده است. بعضی‌ها در گذشته به قناعت خود پز می‌دادند؛ «طرف چقدر خانم است که می‌تواند شلواری را که دو سال شوهرش از آن استفاده کرده، یک مقدار کوچک کند تا پسر بپوشد و اگر هم سر زانوی آن سوراخ شد به آن برچسب بزند». در گذشته مردم به چنین کارهایی امتیاز می‌دادند.

دعواهای زن و شوهری سابقاً این طور بود که زن در مقابل بچه‌ها به شوهرش بی‌حرمتی نمی‌کرد و مثلاً پنهانی به شوهر می‌گفت چرا این‌قدر میوه و شیرینی خریدی؟ یعنی زن شوهر را در هزینه‌ها کنترل می‌کرد. در روایات هم آمده که حسن برای مرد آن است که سخاوت داشته باشد، برای زن اینکه هزینه‌ها را کنترل کند. شما الآن می‌بینید که تحولات به سمت فردگرایی می‌رود. یعنی شادکامی فردی و کیف در زمان حال اصل و نگاه‌های آینده‌نگرانه و اجتماعی تضعیف می‌شود. یعنی شما وقتی می‌خواهید بچه‌دار شوید، بچه‌ی اول را علاقه‌مند هستید که بیاورید، زیرا می‌گویید فضای خانه گرم می‌شود. بعد از بچه‌های اول یا می‌گویید بس است، یا می‌گویید جنس را جور کنیم، اگر دختر است یک پسر هم داشته باشیم، بعد می‌گویید بس است. می‌گویید بیشتر از این دردسر برای خود درست نکنیم. یعنی حاضر نیستید سختی را بپذیرید و نگاه‌ شما به الآن است. به آینده و مسائل اجتماعی نگاه نمی‌کنید.

یعنی نمی‌گویید فردا که پیر شدم، من که یک بچه دارم نگهداری از من برای او چقدر هزینه دارد و سخت است. اگر پسر دارم، آیا عروس حاضر می‌شود از من نگهداری کند؟ در گذشته کسی که هفت بچه داشت، می‌گفت این‌ها ذخیره‌ی روز مبادا هستند، آن موقع سیستم تأمین اجتماعی به این معنا نبود؛ پیری یعنی از کارافتادگی و وابستگی به بچه‌ها. یعنی الآن هزینه می‌کنم تا زمانی که به سن پیری رسیدم، هزینه‌های من بین هفت فرزندم تقسیم شود. ولی الآن دیگر این نگاه وجود ندارد. این تحولی است که اتفاق افتاده و ما به آن تحول معنایی و تحول گفتمانی می‌گوییم.

تحول گفتمانی ضرورتاً تحولی نیست که نخبگان آن را تولید و پخش کنند. تحول به تعبیر رهبر انقلاب مثل آن هوایی که همه از آن تنفس می‌کنند. یعنی نخبه و کارگر ساختمانی در همین فضا تنفس می‌کنند.

 چگونه و برچه مبنایی این تحولات در جامعه صورت پذیرفت ؟آیا می توان گفت تحول در طبقه ی روشنفکری و نخبگانی موجبات این امر را پدید آورد؟

تحول گفتمانی ضرورتاً تحولی نیست که نخبگان آن را تولید و پخش کنند. تحول به تعبیر رهبر انقلاب مثل آن هوایی که همه از آن تنفس می‌کنند. یعنی نخبه و کارگر ساختمانی در همین فضا تنفس می‌کنند. روحیه‌ی راحت‌طلبی در جامعه به این معنا نیست که سختی نمی‌کشیم، به این معناست که کسی که دارد کار سخت می‌کند دارد به خود فحش می‌‌دهد. کسی که رفتگری می‌کند یا کارگر ساختمان است می‌گوید ای‌کاش درس خوانده بودم و پشت میز می‌نشستم. در حالی که در جامعه‌ی چین کسی که بیشتر عرق می‌ریزد، بیشتر مورد احترام جامعه است، زیرا آنان به تلاش و کوشش امتیاز می‌دهند. در جامعه‌ی ما این طور نیست. از لحاظ شاخص‌های تنبلی کشورهای عربی در دنیا اول هستند، بعد ایران است. به نظر من این تحولات معنایی مسئله‌ی مهمی است که همه باید به آن توجه کنند.

اسلام مرد را سرپرست خانواده می داند و باید موقعیت او در خانواده و سیستم سرپرستی محکم باشد و دموکراسی و نظام ولایی از چنین شرایطی برمی‌آید. یعنی شخصی که در سیستم سرپرستی در خانواده بزرگ شده است، در محیط اجتماعی آمادگی قبول سرپرستی اجتماعی و قبول سیستم ولایت را نیز دارد.

تحولات معنایی تحت‌تأثیر رسانه‌ها، ساختارهای اقتصای، سیاسی و ادارات به وجود آمده است. ساختارهای سیاسی بر مسائل زنان و خانواده تأثیر می‌گذارند؛ سیستم‌های دموکراتیک بر خلاف سیستم‌های اقتدرگرای قبلی، مناسبات خاص خود را می‌طلبند. گیدنز می‌گوید که دموکراسی در جامعه اتفاق نمی‌افتد، مگر زمانی که دموکراسی در خانواده تولید شود.

در اسلام ما «الرجال قوامون علی‌النساء» راداریم؛ اسلام مرد را سرپرست خانواده می داند و باید موقعیت او در خانواده و سیستم سرپرستی محکم باشد و دموکراسی و نظام ولایی از چنین شرایطی برمی‌آید. یعنی شخصی که در سیستم سرپرستی در خانواده بزرگ شده است، در محیط اجتماعی آمادگی قبول سرپرستی اجتماعی و قبول سیستم ولایت را نیز دارد. ولی اگر سیستم‌ خانواده را متحول کردید و گفتید زن و مرد هم‌قدر هم شوند و به صورت مشارکتی رفتارهای خانوادگی را انجام دهند، این سیستم آمادگی پذیرش نظام ولایی را ندارد. در پست‌مدرن فرزندان و پدر و مادر کنار هم هستند، حتی پدر و مادر نباید ارزش‌های خود را به فرزندان تحمیل کنند و صرفاً باید مشاوره دهند. در تلویزیون هم می‌گویند به بچه‌های خود تحکم نکنید، نگویید این کار را بکن یا نکن. بگویید به نظر من بچه‌ی خوب این کار را نمی‌کند.

بر هم‌ خوردن الگوی تقسیم و تفکیک نقش‌ها، یعنی رژیم ارتباطی زن و مرد و الگوی تصمیم‌گیری در خانواده بحث بسیار مهمی است. الگوی تصمیم‌گیری در خانواده در حال تحول است. مرد که قبلاً رکن خانواده بود، دارد به حاشیه می‌رود می‌رود.

کسی که در چنین سیستمی بزرگ شود، سیستم ولایی را در جامعه نمی‌فهمد. در فتنه‌ی ۸۸ بسیاری از افراد نمی‌فهمیدند زمانی که رهبر جامعه درباره ی موضوعی اظهار نظر کردند، چطور باید خود را مطابقت دهند، حتی اگر خلاف نظر آن‌ها باشد.

 امروزه بسیاری از فعالیت های مردانه توسط زنان پیگیری می شود و گاهی برعکس؛ تغییر الگوی تقسیم کار و تصمیم گیری در خانواده چه تبعاتی داشته است؟

این تحولات معنایی در خانواده تأثیرات بسیاری گذاشته است. به نظر من بر هم‌ خوردن الگوی تقسیم و تفکیک نقش‌ها، یعنی رژیم ارتباطی زن و مرد و الگوی تصمیم‌گیری در خانواده بحث بسیار مهمی است. الگوی تصمیم‌گیری در خانواده در حال تحول است. مرد که قبلاً رکن خانواده بود، دارد به حاشیه می‌رود می‌رود. مثلاً رابطه‌ی خویشاوندی اغلب خانواده‌های ما در این نسل با خانواده‌ی مادری است. هر چه به نسل‌های قبل می‌روید، ارتباط با طایفه‌ی پدری بیشتر بوده است. حتی شما تصویری که از طایفه مادری در ذهن دارید بهتر است، مثلاً می‌گویید دخترخاله‌ها بهتر و گرم‌تر از دخترعموها هستند. این تصویر را شما از مادر خود گرفته‌اید. احساس مالکیت زن در خانواده به کنترل ارتباطات و تصمیم‌گیری‌هایی که قبلاً مردانه تلقی می‌شدند، در حال افزایش است.

 به طور جسته و گریخته گاهی در کنار تجلیل از مقام مادر،نقش پدر در خانواده به حاشیه می‌رود و کارایی به‌جای خود را از دست می‌دهد، چگونه می توان به نقش صحیح پدر درخانواده را تبیین نمود؟

اگر این پیش‌فرض‌ها را بپذیریم که مادر عاطفی‌تر و احساسی‌تر و نگاه پدر مدیریتی و دوراندیش‌تر است، تأثیر این تحول این می‌شود که جریان احساسات در خانواده در حال تقویت است. یعنی نقش مادر در تربیت پررنگ‌تر می‌شود و نقش پدر به حاشیه می‌رود. بزرگان از اول انقلاب گفتند مادری مهم‌ترین چیز است و به مناسبت‌های مختلف مثل روز زن خواستند مقام زن را تکریم کنند و دائم بر نقش مادری تأکید کردند. ولی تأکیدی بر نقش پدری وجود نداشت. تصویری که رسانه‌ی ما از پدر ارائه می‌دهد، مثلاً دربرنامه‌ی ساعت خوش فردی بی‌دست‌وپا، مزاحم، زیادی، بی‌عقل و بچه‌صفت است که این خود باعث به وجود آمدن چنین صفاتی درآینده در مردان خواهد شد. یعنی مردها کم‌کم دارند صلاحیت خود را برای مدیریت در خانه از دست می‌دهند. در گذشته زن از عواملی بود که برای مرد شخصیت، عزت، اعتبار و احترام به وجود می‌آورد و خصال مردانه‌ی او را پرورش می‌داد.

اگر به شما بگویند که شما وزیر بهداشت مملکت هستید، نشستن‌ و نوع حرف زدن شما‌ تغییر می‌کند، یعنی اگر احساس کنید شخصیت جدیدی پیدا کردید، در رفتارها شما نیز تأثیر می‌گذارد. در گذشته ما مادر و پدر خود را هرگز با اسم صدا نمی‌زدیم. در بعضی از خانواده‌ها مادر به پدر می‌گفت «حاج آقا». در خانواده‌های جدید افراد حریم یکدیگر نگه نمی‌دارند. ارتباط زن با شوهر، ارتباطی نیست که کسی با بزرگتر و سرپرست خانواده دارد، زمانی که در بچگی اذیت می‌کردیم، مادر می‌گفت «صبر کن بابات بیاد». یعنی این برای پدر اقتدار درست می‌کردند و این شخصیت را مادر به پدر می‌داد. در حال حاضر این گونه مسائل تکیده شده است.

 کم رنگ شدن نقش خانواده در نظارت و هدایت فرزندان چه آسیب هایی برجا می گذارد؟

با دیدگاهی نابجا و غلط نظام آموزشی این تلقی را ایجاد می‌کند که من بهتر از پدر و مادر تو مسئله‌ی تربیت را می‌فهمم. پلیس راهنمایی و رانندگی می‌گوید که بچه بهتر از پدر و مادر می‌فهمد که پدر تخلف کرده و او باید پدر خود را جریمه کند. رسانه می‌گوید من بهتر از پدر و مادر می‌فهمم. همه دارند مرجعیت والدین را زیر سؤال می‌برند. نتیجه این می‌شود که احساسات بر تربیت خانواده غلبه می‌کند و پدیده‌ی فرزندسالاری به وجود می‌آید. پدیده‌ی فرزندسالاری یعنی فرزند فقط از جانب خانواده حمایت می‌شود و جنبه‌ی نظارتی و هدایتی خانواده ضعیف است. به تعبیر دیگر فرزندآوری زمانی اتفاق می‌افتد که بیشتر توجهات، هزینه‌ها و زمان والدین برای شادکامی بچه صرف می‌شود ‌نه مصالح او. مثلاً هزینه‌ای که صبح تا شب برای پفک و چی‌توز می‌کنیم، بسیار بالاست.

فرزند زمانی که به سن نوجوانی می‌رسد، مادر و پدر خود را تحت فشار قرار می‌دهد که باید برای من موبایل، کامپیوتر و ماشین بخرید. ممکن است بچه‌ها از نظر عقلانی اولویت‌بندی نداشته باشند، ولی ما کاملاً این اقتدار را به آن‌ها می‌دهیم که پدر و مادر خود را تحت فشار بگذارند. در گذشته این مسائل اعتبار نداشت. حتی موقعی که می‌خواستند پذیرایی کنند، اول به پدر تعارف می‌کردند بعد به مادر و بعد به ترتیب از بزرگ به کوچک به بچه‌ها. گاهی بچه‌ها هم ناراحت می‌شدند. ولی آن‌ها داشتند به ما آموزش می‌دادند. موقعی که می‌گفتیم توپ می‌خواهیم، می‌گفتند «تا ببینم». گاهی پول خرید آن را آماده و قصد خرید هم داشتند، ولی اظهار نمی‌کردند. یک ماه باید منتظر می‌ماندیم. یعنی داشتن با رنج همراه بود.

در حال حاضر، این تحول که خانواده رویکرد نظارتی و هدایتی خود را تضعیف کند و به سمت کارکرد حمایتی برود، در حال رخ دادن است که به نظر من تحول مهمی است.

 در حال حاضر نقش مدیریت اقتصادی زن در خانواده بسیار به حاشیه رفته است در حالی که در شرایط اقتصادی سخت به نظر ضروری و مهم می نماید. این امر چه تاثیری بر اقتصاد خانواده دارد؟

اتفاق دوم این است که نگاه آینده‌نگرانه دارد تضعیف می‌شود. خانواده و زن دارند غیرسیاسی می‌شوند، مثلاً چند درصد از زنان و دختران به ظاهر حزب الهی ما ، اگر رهبر میفرمایند در زندگی اقتصادی خود هم سیاسی باشید، حاضر هستند برای جهیزیه‌ی خود به جای یخچال مرغوب خارجی یخچال متوسط داخلی بخرند. گاهی وقت‌ها ابراز می‌کنند، اما نگاه به چشم مردم هم دارند که چطور به جهیزیه‌‌ی شما نگاه می‌کنند. یا مثلاً رهبری چند سال پیش گفتند صرفه‌جویی اقتصادی. چند نفر از زنان انقلابی برای اینکه برای حرف رهبر ارزش قائل شوند درصد کمی از هزینه‌های زندگی خود را کم کردند؟ این اتفاق بسیار کم می‌افتد.

این نشان می‌دهد که خانواده سیاسی نیست. یعنی بازتولید ارزش‌های دینی و سیاسی در خانواده انجام نمی‌شود، یعنی بین زن و مرد در خانواده فرق می‌گذاریم. می‌گوییم عملیات سیاسی مرد بیشتر از زن است. زن اخلاق سیاسی و ارزش‌های سیاسی تولید می‌کند. یعنی می‌تواند تولی و تبری را در خانواده تفهیم کند. شما بچه‌های خود را به مجلس روضه و زیارت عاشورا می‌برید و بسیاری از مسائل را در آنجا به آن‌ها یاد می‌دهید و وقتی که او بزرگ شد، انتظار دارید رفتارهای خاصی را داشته باشد.

مناسبات خاصی که در خانواده اتفاق می‌افتد، این است که کم‌کم تحت‌تأثیر این تحولات گفتمانی خانواده دارد ارزش‌های متناسب با فردگرایی و متناسب با آنچه نظام سرمایه‌داری می‌خواهد، بازتولید می‌کند. مثلاً در گذشته زن در جایگاه مادر یا همسر ارزش قناعت یا خویشتن‌داری جنسی را بازتولید می‌کرد. دختران و پسران ما تربیت جنسی نشده‌اند، اصلاً نمی‌دانند محرم و نامحرم یعنی چه. سعه‌ی صدر مردان و زنان ما در حال تغییر است و واکنش‌ آنان به مسائل مختلف تغییر کرده است.

مثلاً در جامعه می‌‌بینید تحولاتی در مغازه‌ها اتفاق می‌افتد. مغازه‌هایی تعطیل می‌شود و مغازه‌های دیگری روی کار می‌آید. مثلاً در بیست سال اخیر در تهران می‌بینید چقدر مغازه‌های فست‌فود باز شدند و چه مغازه‌هایی تعطیل شدند. فرهنگ غذایی ما طوری شده است که در مهمانی‌های رسمی دیگر نه نان است و نه آب. آب جای خود را به نوشابه و نان هم که به غذاهای مثل چلوکباب داده است. این تحولات دارد اتفاق می‌افتد و ما به تحولات حساس نیستیم و فقط در مسائلی حساس هستیم که به مسئله‌ی جنسی تبدیل می‌شود. در حالی که این تحولات در کل جامعه و حتی در ساعات خواب و بیداری مردم هم اتفاق می‌افتد. خداوند شب را برای آرامش و عبادت قرار داده است. در حالی که ‌شب شده روز و روز شده شب. در گذشته کرکره‌ی مغازه‌ها بین ساعت هفت و هشت بسته می‌شد، ساعت نه شب کسی در خیابان نبود و ده شب مردم می‌خوابیدند. این تحولات باید در کل جامعه‌ی ایران و خانواده مورد تحقیق قرار گیرد.

 

 

برهان


گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر