۲۸ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۰
کد خبر: ۱۷۷۹۹
ظریف در دانشگاه ارتش:
وزیر خارجه کشورمان این سوال را طرح کرد که اگر طرف مقابل ما بازی را برده پس باید رژیم صهیونیستی امروز جشن می‌گرفت. چرا عزا گرفته‌اند؟

محمدجواد ظریف دوشنبه هفته گذشته ( ۲۰/۷/۱۳۹۴) در دانشگاه فرماندهی و ستاد (دافوس) ارتش جمهوری اسلامی ایران سخنرانی کرد که متن کامل آن به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام و احترام به روح بلند شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس، شهدای هسته‌ای، شهدای وزرات امور خارجه، شهدای ارتش و شهید بزرگوار همدانی و سایر عزیزانی که همه هستی خود را برای عزت و سربلندی ما و این مردم در طبق اخلاص گذاشتند. و با سلام به روح ملکوتی امام شهیدان (ره).

بسیار خرسندم به حضور شما برادرانی که در عرصه جهاد و مقاومت پیشتار بوده‌اید شرفیاب شوم و لحظاتی را در خدمت شما باشم. در این فرصتی که برای بنده فراهم شده است اجازه بفرمائید مطالبی را در رابطه با تحولات در نظام بین الملل و تاثیر آن بر توانمندی جمهوری اسلامی ایران برای ایفای نقش جدی تردر نظام بین‌الملل داشته باشیم.

ما امروز در روابط بین‌الملل در شرایطی هستیم که مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) از آن به عنوان پیچ خطرناک در روابط بین الملل یاد فرمودند. بعد هم در سمینار سفرا که سال گذشته به همراه مسئولان و سفرای جمهوری اسلامی ایران خدمت ایشان شرفیاب شدیم از آن به عنوان دوران انتقالی در روابط بین‌الملل یاد کردند که این اصطلاح در ادبیات روابط بین‌الملل هم بسیار متداول و معمول است.

دوران‌های انتقالی در روابط بین‌الملل چه دورانی هستند؟ دوران‌های انتقالی دورانی است که در یک نظام نهادینه شده که کشور‌ها براساس مختصات آن تحولات و رفتار سایر بازیگران را پیش‌بینی می‌کردند و بر اساس آن رفتار خود را شکل می‌دادند، فروپاشیده و نظام جدیدی هنوز جایگزین نشده و لذا شرایط، شرایط سیال و نامشخصی است و دیگر کشور‌ها نمی‌توانند به‌‌ همان سادگی که در گذشته می‌توانستند پیش بینی شرایط را داشته باشندو یا رفتارشان کاملا در یک چارچوب مشخص شکل می‌گرفت، دیگر در این نظام سیال انتقالی نمی‌توانند آن وضعیت را ادامه دهند. شرایط انتقالی عموما در تاریخ روابط بین الملل حساسترین شرایط بوده و به همین دلیل هم استفاده از عنوان پیچ خطرناک که مقام معظم رهبری فرمودند کاملا به جاست.

 بیشتر کشورهایی که از صحنه روزگار حذف شدند در شرایط انتقالی حذف شدند و بیشتر کشورهایی هم که در صحنه نقش مهم تری پیدا کردند باز در شرایط انتقالی این نقش را پیدا کردند. اگر به تاریخ روابط بین الملل مراجعه کنیم خواهیم دید که تغییر و تحولات اساسی در ساختار روابط بین الملل و در نقش بازیگران در روابط بین الملل همیشه در شرایط انتقالی اتفاق افتاده و به همین دلیل است که پیچ خطرناکی است که بازی کردن صحیح در آن می‌تواند شما را از یک قدرت معمولی به یک قدرت بر‌تر تبدیل کند و اشتباه محاسبه و بازی خراب، می‌تواند باعث سقوط و اضمحلال یک کشور شود. ما در پیچ جدید ملاحظه کردیم که تعدادی از کشور‌ها از صفحه روزگار حذف شدند؛ مثل یوگسلاوی سابق.

یک رژیم با یک محاسبه غلط از شرایط انتقالی وارد بازی می‌شود که نهایتا به از بین رفتن آن می‌انجامد. در گذشته نیز همین طور بوده است. امپراتوری اتریش- مجارستان به همین شکل از بین رفت و سایر امپراتوری‌ها در شرایط مشابه. یوگسلاوی هم به همین شکل از هم فروپاشید.

این پیچ با فروپاشی اتحاد شوروی شروع شد ولی فروپاشی در شرایط انتقالی صورت نگرفت بلکه خوددلیل وارد شدن به شرایط انتقالی بود. شاهد بودیم که اشتباه محاسبه در شرایط انتقالی باعث سقوط کشور‌ها شد. صدام را در نظر بگیرید. او فرد کم هوش یا بی‌استعدادی نبود، ماهیت دوره انتقالی را فهمیده بود ولی انتخاب‌های بسیار غلطی کرد. فکر می‌کرد در شرایط انتقالی می‌تواند یک کنش‌گری متفاوتی داشته باشد. اما دچار اشتباه محاسبه شد. حمله صدام به کویت محاسبه شده بود. صدام چه روزی را برای حمله به کویت انتخاب کرد؟ روز اول اوت که آغاز ماه تعطیلات تابستانی در امریکا و اروپاست و فکر می‌کرد تمام این یک ماهی که امریکا و اروپا در استراحت و خواب هست، می‌تواند از فرصت استفاده کند. ولی محاسبات غلطی کرده بود.

براساس صحبت‌های خانم آپریل گلسپی سفیر وقت آمریکا در عراق که در ملاقات با صدام گفته بود آمریکا در روابط عراق و کویت دخالت نمی‌کند یا مطلبی گفته بود که صدام از صحبت‌های او برداشت کرده بود که آمریکا در برابر اقدام عراق علیه کویت واکنش جدی نخواهد داشت، می‌خواست از شرایط انتقالی استفاده کند.

بعد از آنکه بواسطه مقاومت قهرمانانه رزمندگان ما نتوانسته بود از جنگ تحمیلی آنچه را که می‌خواست به دست بیاورد، تلاش داشت با حمله به کویت آن احساس تنگنای استراتژیک که به لحاظ جغرافیایی داشت را جبران بکند. از طرفی توهمی داشت که رهبری جهان عرب به دست اوست و همین امر مزید بر علت شده بود تا به خیال خود از این شرایط انتقالی استفاده بکند و از شرایطی که در حال نهادینه شدن بود در جهت منافع خود استفاده کند. سرانجام این محاسبات اشتباه به جائی کشید که او را با آن وضعیت خفت بار از مخفی‌گاه بیرون کشیدند.

در مورد قذافی هم شاهد بودیم که انتخاب غلط و محاسبه اشتباه باعث شد با چه سرانجامی مواجه گردد. اشتباه محاسبه‌ای صدام با پرخاشگری و گردنکشی بی‌مورد و اشتباه محاسبه‌ای قذافی با تسلیم شدن بی‌دلیل و نابجا همراه بود. هردو اشتباه می‌کردند، محاسبه غلط فقط با پرخاشگری نیست. بعضی تصور می‌کنند کسی که محاسبه غلط دارد حتما باید دنبال حرکت‌های متهورانه باشد. اشتباه محاسبه‌ای می‌تواند در جهت خلاف آن هم باشد. اگر محاسبه اشتباه بکند و شرایط بین الملل را درست نسنجد باعث می‌شود همه چیز را تسلیم کند مثل قذافی که در ‌‌نهایت ذلیلانه دستگیر و کشته شد.

این اهمیت شرایط انتقالی است، یعنی در شرایطی که در واقع‌‌ همان پیچ خطرناک است و اگر دقت، درایت و شناخت کافی نباشد می‌تواند افراط و تفریط‌هایی را بدنبال داشته باشد که این افراط و تفریط‌ها به نابودی بیانجامد. از طرفی در این شرایط کشور‌ها و بازیگران (هر دو را بکار می‌برم چون این دو الزاما یکی نیستند و در ادامه به نقش هریک اشاره می‌کنم) می‌توانند برای خود نقشی ایجاد کنند که بسیار فرا‌تر از نقشی است که در شرایط عادی ایجاد کرده بودند. اشتباه محاسبه‌ای را فقط بازیگران خرد مرتکب نمی‌شوند بازیگران کلان نیز اشتباه محاسبه‌ای دارند. آمریکا اشتباه محاسبه‌ای کرد.

وقتی آقای بوش پدر اعلام کرد که ما یک نظم نوین جهانی بر پا کرده‌ایم، اشتباه تصور کرده بود. چون وقتی عراق به کویت حمله کرد دنیا پشت آمریکا قرار گرفت و آمریکا دچار این تصور شد که جهان تک‌قطبی ایجاد کرده است. تصور غلطی بود و این تصور غلط باعث یک سلسله اقدامات غلط نظامی و سیاسی ایالات متحده از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳ یعنی از جنگ اول عراق (برای ما جنگ دوم) تا سقوط صدام شد که آنچنان وجهه ایالات متحده را تخریب کرد که برای اصلاح آن وجهه نه تنها باید شرایط ویژه ایجاد می‌کردند بلکه باید چهره ظاهری آمریکا راهم عوض می‌کردند.

شاید انتخاب یک رئیس جمهور سیاه پوست با ظاهری متفاوت می‌توانست با کمترین هزینه، تصور تغییر چهره آمریکا را در جهان القا کند. از این واضح‌تر و کم هزینه‌تر امکان نداشت. آنهایی که تحولات و مسائل آمریکا را دقیق‌تر و جدی‌تر دنبال می‌کردند، توانایی پیش بینی پیروزی آقای اوباما در انتخابات را داشتند. به همین دلیل بود که بیشترین امکانات و هزینه در مبارزات انتخاباتی به سمت اوباما سوق داده شد.

خانم کلینتون که نماینده جناح حاکم حزب بود در جریان مبارزه‌های انتخاباتی مقروض شد و آقای اوباما آنقدر امکانات داشت که توانست قرض خانم کلینتون را هم بدهد. لذا این نشان می‌دهد ممکن است مردم دچار احساسات بشوند٬ ولی پول معمولا دچار احساسات نمی‌شود. پول حساب و کتاب دارد. اینکه امکانات و پول حزب به سمت آقای اوباما سوق یافت، نشان‌دهنده این واقعیت بود که سازوکار سیاسی آمریکا نیاز به تغییر در شرایط انتقالی را احساس می‌کرد. این واقعیات نتیجه درک شرایط از یک سو یا اشتباه محاسبه از سوی دیگر است که حد فاصل بین سقوط و تعالی را بوجود می‌آورد.

لذا یک محاسبه صحیح و سنجیده می‌تواند فرصت‌زا و نقش‌آفرین باشد. بسیاری از کشور‌ها با شناخت صحیح شرایط انتقالی توانستند نقشی برای خودشان ایجاد کنند که این نقش در شرایط معمولی امکان‌پذیر نبود. در نظام دوقطبی بالاخره شما خودتان را در یکی از دو قطب تعریف می‌کردید و براساس آن محدوه بازی شما در تعلق به یکی از دو قطب بسیار مشخص بود.

هرکس هم که مثل جمهوری اسلامی ایران خارج از این دو قطب عمل می‌کرد هر دو طرف برای سرکوب می‌آمدند. در تاریخ شورای امنیت اولین باری که ۵ عضو دائم شورای امنیت باهم کار کردند در موضوع جنگ ایران و عراق بود. اصلا گروه ۵ عضو دائم دو بار در تاریخ شورای امنیت ایجاد شد: در جریان قطعنامه ۵۹۸ و در مسئله هسته‌ای، در جای دیگری شکلگیری و همسوئی کامل پنج عضو را مشاهده نمی‌کنیم. همکاری سه عضو غربی را داریم ولی ۵ عضو را نداریم. اولین بار در اوج جنگ تحمیلی و پیروزی ایران پنج عضو دائم آمدند و قطعنامه ۵۹۸ را تدوین کردند.

در زمان نظام دوقطبی هریک از کشور‌ها در زمین بازی یکی از این دو قطب بازی می‌کرد. حتی جنبش عدم تعهد بر همین اساس درست شد، که شما دو قطب حاکم هستید و ما گروهی هستیم که نمی‌خواهیم به هیچ‌یک از این دو قطب وابسته باشیم. یعنی هرچه که دنیا را تعریف می‌کرد در داخل این دو قطب بود. اما بعداز آن بود که کشور‌ها احساس کردند می‌توانند فرا‌تر از دو قطب بازی کنند و نقش پیدا کنند یا برای خود نقشی بیش از حد و اندازه خود ایجاد کنند. نمونه‌های زیادی هست.

کشورهائی که بطور مشخص در داخل یک قطب بازی می‌کند ولی به عنوان تاثیرگذار در استفاده از یک بعد یا ابعاد متفاوت قدرتی که در اختیار دارند ایفای نقش می‌کنند. کشورهائی که فرضا رفتاری کاملا در چارچوب سیاست‌های تعریف شده را پی گرفته بودند و هرگز بدنبال رویکرد انقلابی و برون گرا نبودند ولی بعد‌ها با سرکار آمدن چهره‌های جدید با افکار نوین برای خود نگاه فراسرزمینی ایجاد کردند. این را در پاسخ کسانی می‌گویم که ادعا می‌کنند نگاه فراسرزمینی ایران برای ما باعث محدودیت و محرومیت شده و ما هرگاه به نگاه سرزمینی خود برگردیم و دیگر فکر حمایت از جنبش‌های آزادیبخش و مقاومت نباشیم، آن وقت می‌توانیم راحت زندگی کنیم.

در حالی که مثال های روشنی داریم از کشورهائی که در یک برهه حداکثر توان و قابلیت‌های خود را در درون مرز خود تعریف می‌کردند ولی با تغییر رویکرد و درک واقعیت شرایط پیرامونی توانستند نقش منطقه‌ای و بین المللی برای خود بوجود آورند. البته ممکن است اشتباهات زیادی مرتکب شده باشند ولی اشاره بنده به اصل این بازی است. اینکه سیاست شما از سیاست صرفا سرزمینی خارج شده و یک سیاست آرمانی را انتخاب کنید در شرایط سیال انتقالی امکان‌پذیر است و به شما این اجازه را می‌دهد. در حالیکه در نظام دو قطبی سیاست‌ها مشخص بود و آن کشور‌ها مجبور به انتخاب بین یکی از دو قطب بودند و انتخاب هم کرده بودند. ولی درک صحیح شرایط انتقالی می‌تواند‌‌ همان کشور را به یک کشور موثر و نقش‌آفرین تبدیل کند.

البته اینگونه هم نیست که اگر شما انتخاب آرمانی موفقی کردید تا انتها موفق باشد.‌‌ همان کشور مورد فرض ما می‌تواند در‌‌ همان شرایط انتقالی با یک انتخاب نادرست خود و مردمش را با سخت‌ترین مشکلات ناشی از آن محاسبه غلط دچار سازد و این منطق شرایط دوران انتقال است. این فراز و فرود‌ها، این اوج و حضیض‌هائی که اتفاق می‌افتد در شرایط عادی در نظام بین الملل اتفاق نمی‌افتد. بازی در آن شرایط مشخص بود. حدود صعود و سقوط مشخص بود و شما به راحتی می‌توانستید در محدوده‌ای بالا بروید و احساس راحتی هم داشته باشید. حال این شرایط عوض شده و اگر شما شناخت صحیحی از این دگرگونی نداشته باشید قادر به ایفای نقش مهمی نخواهید بود.

یکی از اولین کسانی که نسبت به این مسئله شناخت صحیحی داشت حضرت امام (ره) بود. نمونه‌اش نامه امام به گورباچف بود. نامه امام به گورباچف و فرمایش‌های ایشان نشان‌دهنده فهم دقیق از تغییر شرایط بین‌الملل بود. حتی امام دو سه سال قبل از آنکه این شرایط اتفاق بیافتد آن را پیش‌بینی کردند و اقدام کردند.

فهم دقیق تغییر در شرایط بین الملل باعث می‌شود اگر شما درک و محاسبه صحیحی از شرایط داشته باشید درست بازی کنید و بتوانید تاثیرگذار بازی کنید. حالا که می‌گوییم شرایط عوض شده یعنی چه اتفاقی افتاده است؟

اگر بفهمیم چه اتفاقی افتاده است می‌توانیم از شرایط استفاده کنیم. یعنی بفهمیم مولفه‌های دوران انتقالی چیست؟ یکی از مولفه‌های مهم دوران انتقالی این است که تعداد بازیگران افزایش پیدا کرده است. زمانی دو کنشگر اصلی یعنی آمریکا و شوروی در دنیا بود و بقیه خود را بین دو کنشگر تعریف می‌کردند و حداکثر می‌گفتند که غیرمتعهد هستیم. ولی در عین حال در تصور غیرمتعهد‌ها نیز در واقع دو کنش گر وجود داشت. در کتب و متون روابط بین‌الملل به این موضوع اشاره شده که بازیگران خرد در روابط بین‌الملل دو انتخاب بیشتر نداشتند.

متون و نظریه‌های روابط بین‌الملل می‌گوید شما یا باید تلاش کنید بین دو قدرت بازی کنید یا دنباله رو آن‌ها باشید. یکی از این دو انتخاب را در بازی دارید. یعنی بازی با این دو قدرت شکل می‌گیرد. یکی از مهم‌ترین مختصات شرایط انتقالی این است که کنشگران دیگر محدود به آن دو قدرت نیستند. تکثر کنشگر پدید آمده است.

اتفاق خیلی مهم دیگری که افتاده، این است که این کنشگران دیگر حتی محدود به دولت‌ها نیستند. زمانی دولت‌ها انحصار بازی روابط بین الملل را داشتند. دو دولت بازیگر اصلی بودند و سایر بازیگران هم دولت‌ها بودند. اتباع دولت‌ها هم خود موضوع بازی بودند نه بازیگر. امروز شرایط عوض شده و هر فرد انسانی یک کنش گر در روابط بین الملل است. در حد خرد انسان‌ها و در رده‌های بالا‌تر گروه‌ها، کنشگران غیرحکومتی (non-state actors) مثل القاعده، مافیاهای بین المللی، گروه‌های تبهکار بین‌المللی، و در عین حال سایر گروه‌هائی که آرمان‌های صحیح را دنبال می‌کنند نیز وجود دارند؛ از قبیل حزب الله لبنان که غیرحکومتی است.

گروه‌های غیرحکومتی در ابتدا می‌توانستند امنیت‌زدایی کنند ولی حالا می‌توانند امنیت سازی کنند. امنیت‌سازی در تاریخ روابط بین الملل همواره در انحصار ویژه دولت‌ها بود. اما در حال حاضر گروه‌های غیردولتی هم با ارتقاء سطح تأثیرگذاری و افزایش نقش‌آفرینی خود می‌تواند امنیت‌سازی کند. در قالب معادلات خاورمیانه شاهد هستیم که این گروه‌ها می‌توانند در نقشه و سرنوشت منطقه سهم قابل توجهی داشته باشند. حزب الله امروز قادر است برای داخل لبنان امنیت‌سازی کرده و مانع تجاوز رژیم صهیونیستی شود یعنی یک گروه غیرحکومتی که می‌تواند تولید امنیت کند.

حال این کنش‌گری را ملاحظه کرده و به آن کنش‌گری در یک حوزه مهم دیگر را اضافه کنید. زمانی برای تاثیرگذاری بر افکار بین‌المللی باید میلیارد‌ها خرج می‌کردید خط تلکس می‌گرفتید؛ خبرگزاری تاسیس می‌کردید. تعدد این خبرگزاری‌ها هم که برای انعکاس واقعیت نبودند وگرنه یک خبرگزاری برای انعکاس اخبار کافی بود. نحوه انعکاس خبر تاثیرگذار است. فکر در دنیا تاثیرگذار است. پیش‌بینی شما در دنیا تاثیر گذار است.

نباید فکر کرد چون آمریکا دنیا را اینگونه پیش‌بینی کرده، پس دنیا نیز‌‌ همان خواهد شد. چرا ده‌ها کشور افق ۲۰۲۵ را پیش بینی می‌کنند؟ ۲۰۵۰ را پیش بینی می‌کنند؟ مگر یک پیش‌بینی کافی نیست؟! چرا این همه هزینه برای پیش بینی می‌شود؟ برای اینکه این پیش بینی‌ها، فقط پیش بینی نیست، ترسیم شرایط مطلوب در آینده نیز هست.

بعضی‌ها پیش‌بینی‌ها را به عنوان امری محتوم گرفته، مطالعه کرده و معتقدند اینگونه خواهد شد. ولی در واقع اینگونه قرار نیست بشود. بلکه با هدایت جریان فکری و ذهنی و سوار شدن بر جریان فکری می‌خواهند اینگونه شود. می‌خواهند ما فکر کنیم که این یک امر محتوم است. اگر باور کنیم که آینده اینگونه که این‌ها می‌گویند خواهد شد، دیوانگی خواهد بود که خلاف آن عمل کنیم. چه چیزی برای آمریکا بهتر از این است که ما آینده‌ای را که آمریکا می‌خواهد بپذیریم؟!

بعضی دوستان می‌گویند خوب واقع‌گرایی همین است. نه اینگونه نیست. واقعیات را ما شکل می‌دهیم. انسان واقعیات را شکل می‌دهد. ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. ما هستیم که واقعیات را و آینده را شکل می‌دهیم. علت وجود تعدد پیش‌بینی‌ها در مورد آینده این است که می‌خواهند با همین پیش‌بینی‌ها آینده را شکل بدهند. تاثیر تفکر بر عمل و بر واقعیات. براساس همین واقعیت است که این همه خبرگزاری درست می‌شود.

حالا امروز چه اتفاقی افتاده است؟ شما در خانه پای اینترنت می‌نشینید و اگر بلد باشید می‌توانید خبری تولید کنید که صد‌ها میلیون انسان آن را مشاهده کنند. اصطلاحی در فضای مجازی هست به نام وایرال (viral) که از ریشه ویروس است. یعنی اینکه یک مطلب کوچک این شانس را دارد که در عرض مدت کوتاهی میلیون‌ها نفر بیننده داشته باشد واین را می گویند وایرال شده یعنی مثل ویروس پخش شده است. حال این کار را یک نفر می‌تواند از داخل خانه خود انجام دهد ودیگر نیازی به امپراتوری رسانه‌ای رژیم صهیونیستی نیست. ضمن اینکه آن‌ها هنوز فعال هستند و نباید آن را فراموش کرد. ولی قدرت بازیگری به هر فرد انسانی داده شده است. تک تک افراد قدرت بازیگری و تاثیرگذاری دارند. دولت‌ها، سازمان‌ها، افراد می‌توانند در سطح جهان تاثیرگذار باشند. این امر پدیده مبارکی برای ما است و نباید برای ما نگران کنننده باشد. چرا که در چارچوب شرایط قبل نقش هرکس مشخص بود. برای ما که حرف جدید و دیدگاه جدید داریم این یک فرصت محسوب می‌شود.

نکته دوم اینکه منابع و ابزار تاثیرگذاری متعدد شده است. اینجانب قبلا در دانشگاه تهران این موضوع را عرض کرده بودم، ولی برخی دوستان برداشت متفاوتی از آن کردند. ابزارتاثیرگذاری یک زمانی صرفا قدرت نظامی بود. بعد قدرت اقتصادی به آن اضافه شد. ژاپن چون قدرت اقتصادی است قدرت تاثیرگذاری دارد. ابعاد دیگر قدرتمطرح شد که تاثیرگذار شدند و دیگر قدرت نظامی به تنهایی قدرت تاثیرگذار نیست. اگر فقط قدرت هسته‌ای تعیین کننده میزان تاثیرگذاری بود امروزه باید اتحاد جماهیر شوروی کماکان بزرگ‌ترین قدرت تاثیرگذار دنیا بود. چون در زمان فروپاشی بیشترین تسلیحات و ابزار هسته‌ای دنیا را داشت. درحالیکه نتوانست حتی یکپارچگی خود را حفظ کند و از درون فروپاشید. دریک زمانی غیرقابل تصور بود که یک قدرتی با آن همه توان نظامی بتواند سرنگون شود. سایر ابزارهای قدرت در کنار قدرت نظامی آمدند و جایگاه و میزان تأثیرگذاری خود را ایجاد کردند؛ نه اینکه جایگزین قدرت نظامی شدند.

بعد از قدرت اقتصادی، قدرت فرهنگی ایجاد شد که حتی در دوران جنگ سرد، آمریکا و شوروی و سایر کشور‌ها سعی می‌کردند از آن استفاده کنند. هر یک از این دو کشور مدرسه می‌ساختند و دانشجو پذیرش می‌کردند.

هریک از این حوزه‌های قدرت که ایجاد شده در کنارش دیپلماسی هم قرار گرفته است. زمانی دیپلماسی فقط کلی بود ولی بعد دیپلماسی اقتصادی شکل گرفت و بعد دیپلماسی فرهنگی و بعد دیپلماسی ارزشی. یعنی برای پیشبرد قدرت می‌توانستید از ارزش‌هایتان استفاده کنید. ارزش همیشه جنبه مثبت ندارد، نگاه ما به ارزش‌ها نگاه مثبت و آرمان‌آفرین است ولی برای آمریکا فرضا ارزش‌های هالیوودی است که می‌تواند یکی از مبانی قدرت باشد. از این طریق مردم به آن تفکر وابستگی پیدا می‌کنند. ازمبانی قدرت ما نیز ارزش‌های ماست. بنابراین دیپلماسی ارزشی، دیپلماسی ارزشمدار می‌تواند یک منبع قدرت باشد. بعد که بازیگران فرا‌تر رفتند دیپلماسی عمومی داریم. دیپلماسی عمومی یعنی چه؟ دولت‌ها که به زبان دیپلماسی عمومی باهم صحبت نمی‌کنند.

دولت‌ها ناگزیر به این باور رسیدند که برای اعمال نفوذ باید با مردم صحبت کنند. دیپلماسی عمومی به معنای تن دادن دولت‌ها به پذیرش منابع و بازیگران جدید در عرصه جهانی است. امروز هزینه‌ای که ارتش ایالات متحده برای تسخیر قلب‌ها و مغز‌ها صرف می‌کند در مقایسه با هزینه برای ابزارهای نظامی‌اش قابل ملاحظه است و این در حالیست که ایالات متحده به اندازه ده کشور بعدی در رده بندی جهانی هزینه نظامی دارد. اما هزینه‌ای سنگینی را هم برای آموزش زبان و فرهنگ کشوری که سربازش قرار است آنجا جنگ کند می‌پردازد، چون احساس می‌کند در این حوزه نقصان و کاستی جدی دارد. لذا قدرت‌ها مجبور شدند منابع جدید قدرت را بپذیرند. و آن قدرت ارزشی یا قدرت الهامی است که در اصطلاح روابط بین الملل به آن قدرت معنایی گفته می‌شود و در اصطلاح غیردقیق رئالیستی که همه با آن آشنایی دارند‌‌ همان قدرت نرم است که در مقابل قدرت سخت تعریف می‌شود.

قدرت نرم واقعی بودن آن قدرت را نمی‌پذیرد ولی قدرت معنایی واقعی بودن قدرت را می‌پذیرد. برای ما منعفت دارد که بپذیریم قدرت ما یک قدرت واقعی است و یک قدرت ظاهری و روبنایی نیست. آنچه که ما می‌توانیم در دنیا به عنوان یک منبع الهام‌بخشی انجام بدهیم این است که به عنوان یک کشور مستقل، به عنوان کشوری که می‌تواند در مقابل شش کشور قدرتمند دنیا بنشیند، بدون هراس صحبت کند و احساس نکند که این شش کشور که در روبرویش نشسته‌اند می‌توانند صد‌ها بار خودشان و بقیه دنیا را نابود کنند.

ما جلوی پنج کشوری نشستیم که قدرت‌های هسته‌ای جهان محسوب می‌شوند. اما چه چیزی باعث می‌شود که جمهوری اسلامی ایران بتواند در مقابل آن‌ها بشیند و مذاکره کند؟ اصلا وقتی پنج کشور باهم همراه هستند، آیا جایی برای مذاکره هست؟ بعضی با آن تصور قدیمی فکر می‌کنند که جایی برای مذاکره نیست و لذا اگر توافقی شده پس حتما این پنج کشور خواسته‌اند یا به عبارت دیگر دیدگاه‌های خود را بر ما تحویل کرده‌اند.

اتفاقا آن‌ها هم می‌خواهند ما اینگونه فکر کنیم چون اگر اینگونه فکر کنیم، همیشه تسلیمشان خواهیم بود. یعنی تلقین می‌کنند که فقط دو تا انتخاب داریم یا جنگ یا تسلیم. آیا ما واقعا فقط این دو انتخاب را داریم؟ تغییرات در مبانی و منابع قدرت به ما نشان داده است که خارج از این دو انتخاب می‌توانیم حرف و نظر متقن و منطقی خود را به کرسی بنشانیم.

اگر انتخاب‌های جدید و انتخاب‌های فرا‌تر را بپذیریم به این باور می‌رسیم که می‌توانیم کاری کنیم تا دنیا ناگزیر به مذاکره با جمهوری اسلامی ایران شود. اگر ما اعتقاد داریم هرچه در این مذاکرات شده به ضرر ما است به خاطر این است که باور کردیم آن‌ها همیشه قدرقدرت هستند و تسلیم تلقین‌های آن‌ها شده‌ایم. ولی به عنوان مسلمان هیچ وقت باور نکردیم که آن‌ها قدرقدرت هستند. واقعا قبول داشتیم که لا مؤثر فی الوجود الا الله.

علاوه بر این مبانی باوری و اعتقادی که بسیار مهم است، براساس محاسبات ظاهری هم امروز شرایطی فراهم شده که شما می‌توانید با پنج قدرت بزرگ دنیا و آلمان مذاکره کنید. از شما تقاضا دارم ادبیات دنیا را بخوانید. در این دو ماهه گذشته اگر یک نفر را پیدا کردید که گفته باشه آن‌ها نظرات خود را بر ایران تحمیل کردند. مگر اینگه متأسفانه به منابع ایرانی استناد شدهباشد چه در داخل و چه بعضا در خارج از کشور. ایرانی‌های خارج از کشور نیز از بنی صدر گرفته تا دیگر مخالفان نظام نیز از این حرف‌ها زده‌اند. اما در مقابل دوستان ایران و رهبران مقاومت از یک سو و مخالفان اساسی ما به توانائی و قدرت بازی ایران اشاره داشته‌اند، از حضرت آقای سید حسن نصرالله که گفت ایران توانست قدرتش را در زمین بازی افزایش دهد تا نتانیاهو که گفت ایران قدرتهای جهانی را فریب داده است. چه کسی گفته ایران ضرر کرده است؟ نه بخاطر اینکه گروه مذاکره کننده عجیب و غریب بودند، بلکه چون شرایط دنیا عوض شده است. برای اینکه شرایط انتقالی هم ابزار قدرت را تغییر داده و هم کنش گران را تغییر داده و هم روش‌های بازی عوض شده است و شما می‌توانید به نوع دیگری بازی کنید، به شرط اینکه این بازی و ابزار و الزامات آن را بشناسید.

طرف مقابل ما بازی رامی فهمید، اگر طرف مقابل ما بازی را برده پس باید رژیم صهیونیستی امروز جشن می‌گرفت. چرا عزا گرفته‌اند؟! اگر شما نگران سلاح هسته‌ای ایران باشید چرا باید عزا گرفته باشید؟! هم ایران و هم امریکا می‌گویند که این توافق دستیابی به سلاح هسته‌ای را غیرممکن می‌سازد. اتفاقا بازی برد-برد همین جا تعریف می‌شود. ما براساس فتوای مقام معظم رهبری دنبال سلاح هسته‌ای نبودیم و لذا بازی بر مبنای سلاح هسته‌ای بازی باخته‌ای بود. چرا بازی باخته‌ای بود؟ چون به طرف مقابل ابزار فشار بر شما را می‌داد با علم به اینکه می‌دانست که شما دنبال سلاح نیستید و قرار نیست دنبال سلاح هسته‌ای باشید. لذا آن عنصر بازدارندگی را که نداشتید، اما بهانه و ابراز بازی برای طرف مقابل فراهم شده بود. به همین دلیل است که نتانیاهو نگران است. چون از تلاش ایران برای ساخت بمب اتمی که همیشه خیالش راحت بود و می‌دانست که ایران دنبال سلاح نیست ولی الان ابزار بازی را از دستش گرفتیم.

بازی در شرایط جدید بین المللی بازی تاثیرگذاری بر قلب‌ها و مغز‌ها است. بازی تاثیرگذاری و بازی نفوذ است. چرا نتانیاهو نگران است؟ چونکه توانسته بود از یک قدرتی که در این منطقه با الهام بخشی و ایجاد جبهه مقاومت، خواب صهیونیست‌ها را آشفته کرده بود، یک تهدید و خطر جهانی ایجاد کند که به اصطلاح به آن امنیتی سازی و یا securitization می‌گویند. یک وقت شما تهدید امنیتی هستید و یک وقت هست که شما را امنیتی سازی می‌کنند. این‌ها تئوریهای روابط بین الملل است و من درآوردی نیست. تئوری امنیتی سازی می‌گوید یکی از توانمندیهای اساسی در تاثیرگذاری این است که شما دشمن خود را به عنوان دشمن دنیا معرفی کنید. اگر شما توانستید دشمن خودتان را به دشمن دنیا تبدیل کنید می‌توانید تاثیرگذار شوید. اگر امروز شما بتوانید داعش را به دشمن دنیا تبدیل کنید تاثیرگذار هستید. اما اگر بگویید داعش اصلا مال آنهاست، این یعنی امنیت‌سازی برعکس. شما زمانی موفق هستید که بگویید داعش دشمن دنیا است. بگویید حکومت حامی داعش دشمن دنیا است. این‌ها ابزار بازی امروز است. ضمن اینکه در این مورد واقعیت هم همین است ولی حتی اگر واقعیت نداشت باید چنین تصویرسازی از سوی ما صورت می‌گرفت.

ابزار امنیتی سازی ابزاری است که سال‌ها علیه ما استفاده کرده‌اند. نتانیاهو می‌گوید من حاضرم خودم را بکشم تا توافق هسته‌ای پا نگیرد. توافق هسته‌ای به تایید همه مانع دسترسی ایران به سلاح هسته‌ای می‌شود. اگر ادعای نگرانی نتانیاهو از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای به عنوان خطر حیاتی برای رژیم صهیونیستی واقعیت دارد پس چنین توافقی باید مورد استقبال وی باشد. اما می‌بینیم که خلاف آن عمل می‌شود. علیت این است که آن‌ها همیشه می‌دانستند ما دنبال سلاح نیستیم. فقط به دنبال فضاسازی امنیت علیه ایران بودند.

فضاسازی عمدی پیرامون اتهام تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای باعث شده بود که این میزان فشار بر ایران وارد شود. باعث شده بود هر جنایتی علیه مردم ما، علیه متحدین ما صورت بگیرد و دنیا در برابرش سکوت کند. چون می‌گفتند ایران تهدیدی برای دنیاست و باید با آن مقابله کرد. یک زمانی برخی کشور‌ها با ارائه ایران به عنوان یک تهدید امنیتی هر جنایتی را علیه مسلمانان و شیعیان توجیه می‌کردند. امروز نمی‌توانند این کار را بکنند.

البته این اتفاقات در روابط بین الملل یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد و طول می‌کشد. هیچ تحولی هم تک‌بعدی و تک عاملی نیست. باید آمادگی داشته باشیم، باید سرمایه‌گذاری کنیم، و از این شرایط جدید ضمن حفظ ابزارهای قدرت بهره ببریم. یعنی قدرت نظامی ما باید قدرت جدی باشد. باید با قدرت اقتصاد مقاومتی ابزار فشار اقتصادی را از طرف مقابل بگیریم و برای خودمان حفظ کنیم.

باید با ابزارفرهنگی در مردم روح خودباوری را تقویت کنیم تا تاثیرگذاری آنها بر مردم ما به حداقل برسد. باید از ابزار ارزشیمان استفاده کنیم و این پیام الهام‌بخش انقلاب اسلامی را در جهان جا بیاندازیم. این‌ها همه ابزار قدرت هستند. بنده باور دارم اگر کشوری در محیط سرزمینی خودش محدود باشد٬ حتما نمی‌تواند تاثیرگذار باشد.

آقای کسینجر همیشه می‌گفت که ایران باید یک انتخاب بکند بین اینکه می‌خواهد یک آرمان باشد یا یک کشور. این را هم خودش و هم شاگردش از من سوال کردند. گفتم: هروقت آمریکا تصمیم گرفت که آرمان باشد یا کشور، ما هم تصمیم می‌گیریم. گفت: ما به عنوان آمریکا یک کشور استثنایی هستیم. گفتم: ما هم به عنوان ایران یک کشور استثنایی هستیم. چه دلیلی دارد آن چیزهایی که ابزار قدرت شما است در اختیار ما نباشد.

آرمانگرا بودن ابزار قدرت ملی ماست و نباید ابزارهای قدرتمان را از دست بدهیم. ابزارهای قدرتمان را باید حفظ کنیم. من عمداً بحث‌های اعتقادی را مطرح نکردم و صرفا ابعاد مادی قضیه را مطرح کردم. این بدان معنا نیست که به ابعاد اعتقادی توجه نداریم. اعتقادات ما دیدگاه ما را تقویت می‌کند.

آنچه که باعث می‌شود ما در مقابل دنیا بایستیم این است که هر روز می‌گوییم هر آنچه که خدا بخواهد می‌شود و هرآنچه که خدا نخواهد نمی‌شود. ما شاء الله کان و ما لم یشاء لم یکن. این باور ماست و این کمک می‌کند ما راحت‌تر و با اعتماد حرکت کنیم. اما در این فرصت صرفا تعریف مادی کردم برای اینکه فرو‌تر از باورهای والای ما با این ابزارهای عادی هم می‌توان به این نتایج رسید. می‌شود اعتماد به نفس داشت، می‌شود خودمان را باور کنیم، می‌شودحضور پیدا کنیم، می‌شود از‌‌ همان ابزار استفاده کنیم و بحول و قوه الهی، بتوانیم از این فرصت و پیچ تاریخی نه تنها سالم بیرون بیاییم بلکه ان‌شاءالله قدرتمند‌تر ازهمیشه از آن خارج شویم. متشکرم.


گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر