از نیمهی دوم قرن بیستم به بعد تهدیدهایی که از طرف رژیم صهیونیستی متوجه امنیت منطقهای و جهانی شده، این رژیم را به عنوان منبع تهدید و ناامنی در دنیا معرفی کرده است. این تهدیدها از 1948 شروع و به جنگ هشتروزهی غزه و تهاجم علیه سوریه رسیده و تاریخی تاریک برای سران این رژیم رقم زده است.
رهبر انقلاب اسلامی در جمع دانشجویان در روز 1 مرداد 1393 با اشاره به مصائبی که بر مردم مظلوم غزه می گذرد افزودند: این حوادث نمود «سیاست خشونت آشکار و مشت آهنینی» است که رژیم نامشروع و جعلی در عمر 66 ساله خود، بارها و بارها با افتخار و گستاخی آن را به اجرا درآورده است. ایشان تأکید کردند: همانگونه که امام خمینی می فرمود اسرائیل باید از بین برود البته نابودی اسرائیل به عنوان تنها راه علاج واقعی، به معنای از بین بردن مردم یهود این منطقه نیست بلکه برای این کار منطقی، ساز و کاری عملی وجود دارد که جمهوری اسلامی آن را در مجامع بین المللی ارائه داده است.
در این نوشتار قصد داریم تا به این سوال اصلی پاسخ دهیم که چرا لزوم نابودی اسرائیل امری بدیهی است و با توجه به این موضوع به تاریخ رژیم صهیونیستی در جنگافروزی و تهدیدات ناشی از آن برای امنیت جهانی و منطقهای اشاره خواهیم کرد
یکی از ابزارهای سنجش و درک این واقعیت که سیاستهای ایران و اسرائیل در چند دههی اخیر بر چه مبنایی بوده و این سیاستها در راستای تأمین امنیت منطقهای و جهانی اعمال شده یا بالعکس تهدیدی علیه صلح جهانی بودهاند، بررسی عملکرد سیاست خارجی این دو در چند دههی اخیر است. برای نیل به این هدف، کافی است کمی به عقب برگردیم.
جنگ 1948
در سال 1948 و به دنبال اعلام موجودیت اسرائیل، برخی کشورهاى عربى، متشکل از مصر، سوریه، لبنان و اردن، از جنوب، شمال و شرق، وارد سرزمینهاى اشغالى فلسطین شدند و به جنگ با نیروهاى مسلح رژیم اسرائیل پرداختند. کشورهاى عرب فقط قسمتى از نیروى خود را براى بازپس گرفتن فلسطین به کار گرفتند و ناهماهنگى بین آنها موجب شد، اسرائیلىها فرصت پیدا کنند و به تدریج، نیروهاى خود را تجهیز کرده و با حملات موضعى، قواى اعراب را تحلیل برده و عقب برانند. در این میان، تنها نیروهاى اردنى قسمتى از خاک فلسطین را در ساحل غربى رود اردن به تصرف خود درآوردند و قسمت قدیمى شهر بیتالمقدس را تصرف کردند.
سازمان ملل متحد، تحت فشار آمریکا، از ژانویه 1949 براى اعلام آتشبس و ترک مخاصمه بین اعراب و اسرائیل وارد میدان شد و کشورهاى عرب را به امضاى قرارداد ترک مخاصمه با اسرائیل وادار نمود. امضاى این قراردادها هرچند متضمن شناسایى اسرائیل از طرف کشورهاى امضاکننده نبود، با این حال، موقعیت رژیم صهیونیستى را تثبیت کرد و موجبات پذیرفته شدن این دولت به سازمان ملل در یازدهم مه 1949 و شناسایى آن از طرف اکثریت اعضاى این سازمان را فراهم ساخت.[1]
در فاصلهی روزهای 16 تا 18 سپتامبر 1982 نیزاردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا در جنوب بیروت، شاهد به خاک و خون کشیده شدن هزاران زن و کودک و پیر و جوان آوارهی فلسطینی توسط صهیونیستها به فرماندهی آریل شارون وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی و مزدوران وی، یعنی نیروهای فالانژ لبنانی، به رهبری سمیر جعجع و ایلی حبیقه بودند.
جنگ 1956:
پیرو تلاشهای مصر برای ملی کردن کانال سوئز، در شب بیستونهم اکتبر 1956، نیروهای اسرائیل، انگلیس و فرانسه به مصر حمله کردند. ارتش اسرائیل در صدد اشغال شرمالشیخ و تصرف راه عبور کشتیهای اسرائیلی به بندر ایلات بود که قبلاً به دستور جمال عبدالناصر مسدود شده بود. با توجه به قدرت نیروی هوایی مصر و گستردگی صحرای سینا،دفاع از حریم هوایی اسرائیل به عهدهی خلبانان فرانسوی گذاشته شد.[2] ارتش مصر که غافلگیر شده بود نتوانست کار چندانی انجام دهد، زیرا در همان روزهای اول جنگ، یعنی 30 اکتبر، هواپیماهای انگلیسی یک لشکر مصر را در دلتای نیل منهدم کردند و سپس فرودگاههای قاهره را بمباران کردند که به فلج شدن نیروی هوایی مصر انجامید. اسرائیل توانست شرمالشیخ را بگیرد و یک پادگان 850نفری از افسران مصری را اسیر نماید.
با تصرف العریش، اسرائیلیها توانستند مقادیر زیادی غنایم و مهمات به دست آورند. رزمناو فرانسوی موسوم به «کرسن» توانست ناوشکن مصریها، یعنی «ابراهیم الاول» را که قصد حمله به بندر حیفا را داشت، منهدم نماید. در روز دوم نوامبر، ایستگاه رادیو و تلویزیون مصر نیز ویران شد. عاقبت صحرای سینا به اشغال متفقین درآمد و آنها به کانال سوئز رسیدند. سرانجام در روز چهارم نوامبر 1956، مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریت 57 رأی، فرمان آتشبس را صادر نمود. اسرائیل اعلام کرد قطعنامه را پذیرفته و جنگ سینا هم پایان یافته است.[3]
جنگ ششروزه (1967)
جنگ ششروزهی 1967 نبردی بود که از 5 ژوئن تا 10 ژوئن 1967 میان اسرائیل و کشورهای عربیمصر،سوریه و اردن رخ داد و با پیروزی اسرائیل به پایان رسید. این نبرد نقطهی اوج بحرانی بود که از تاریخ 15 می تا 12 ژوئن 1967 به درازا انجامید و در آن اسرائیل با شکست ارتش چند کشور عربی، قسمتی از خاک آنها را تصرف کرد.
این جنگ با حملهی هوایی ناگهانی اسرائیلی به پایگاههای هوایی مصر در 5 ژوئن 1967 آغاز شد و اسرائیل طی 6 روز موفق شد تا کنترل نوار غزه و صحرای سینا را از مصر، قدس شرقی و کرانهی باختری رود اردن را از اردن و بلندیهای جولان را از سوریه خارج کند. کشورهای عربی، همچون عراق، عربستان سعودی، تونس، سودان، مراکش، الجزایر، لیبی و کویت نیز به اسرائیل اعلام جنگ داده و با اعزام نیروهای کمکی به یاری اردن، مصر و سوریه شتافتند. نتایج این جنگ در ساخت ژئوپلیتیک منطقه تأثیرگذار بوده است.
جنگ با مصر و سوریه (1973)
در سال 1973، جنگ میان سوریه، مصر و فلسطین از یک سو و اسرائیل از سوی دیگر از سر گرفته شد که در آن، اعراب مواضعی از سرزمینهای اشغالی را به تصرف درآوردند؛ اما با مداخله و تهدید آمریکا، این جنگ پایان یافت. پس از خاتمهی این جنگ، وزیر دفاع اسرائیل به شکست این رژیم اقرار کرد.
جنگ با فلسطین (1982)
جنگ 1982 با حملهی اسرائیل به فلسطین آغاز شد که علت آن تصمیم به تصرف بلندیهای جولان توسط اسرائیل بود که در آن، اسرائیل از اعراب شکست خورد و از مواضع خود عقبنشینی کرد. جنگهای اصلی میان اعراب و اسرائیل در سال 1982 پایان یافت؛ اما همچنان پس از درگیریهای منطقهای و درونی میان طرفین وجود داشت.
در فاصلهی روزهای 16 تا 18 سپتامبر 1982 نیز اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا در جنوب بیروت شاهد به خاک و خون کشیده شدن هزاران زن و کودک و پیر و جوان آوارهی فلسطینی توسط صهیونیستها به فرماندهی آریل شارون، وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی و مزدوران وی، یعنی نیروهای فالانژ لبنانی، به رهبری سمیر جعجع و ایلی حبیقه بودند. نظامیان صهیونیست و نیروهای فالانژ لبنان از عصر روز پنجشنبه، 16 سپتامبر 1982، با محاصرهی کامل اردوگاه صبرا و شتیلا، به آن یورش بردند و تا صبح روز شنبه، 18 سپتامبر، به فجیعترین شکل، به جنایات خود در این اردوگاه ادامه دادند. در این قتل عام، سه هزار و 297 فلسطینی و لبنانی شهید شدند.[4]
جنگ 33روزه با حزبالله (2006)
پس از رد درخواستهای مکرر حزبالله لبنان از سوی تلآویو مبنی بر آزادی زندانیان لبنانی دربند در اسرائیل، در 12 ژوئیه 2006 نیروهای حزبالله لبنان در مرز لبنان و اسرائیل با وارد شدن به خاک اسرائیل به گروهی از نیروهای زمینی ارتش اسرائیل حمله کردند و سه سرباز اسرائیلی را کشتند و دو سرباز اسرائیلی را اسیر گرفته و به خاک لبنان انتقال دادند. حزبالله این عملیات را «وعده صادق» نام گذاشته بود. ارتش اسرائیل بلافاصله برای نجات جان دو سرباز اسیر گرفتهشده اقدام کرد که در نهایت پنج سرباز دیگر اسرائیلی کشته و پنج سرباز دیگر و پنج شهروند غیرنظامی مجروح شدند. حزبالله لبنان نام این حمله را «پاسخ عادلانه» نام گذاشت و سید حسن نصرالله برای بازپس دادن دو سرباز اسیر اسرائیلی، آزادی چهار عضو حزبالله لبنان را از زندانهای اسرائیل خواستار شد.[5]
استفادهی نظامیان اسرائیلی از عوامل انتقال میکروب تیفوئید یا همان بیماری حصبه در جنگهای پس از اشغال فلسطین را در زمرهی نخستین تجربیات کاربرد سلاحهای بیولوژیک در عصر حاضر برشمردهاند که با هدف نابودی صاحبان اصلی سرزمینهای اشغالی در اواخر دههی 40میلادی صورت گرفت.
در 30 ژوئیه 2006، در جریان همین جنگ، روستای قانا مورد حمله و بمباران نظامیان رژیم اشغالگر قدس قرار گرفت. برخورد دو بمب به یک ساختمان مسکونی چهارطبقه در مرکز روستای قانا به کشته شدن 54 شهروند غیرنظامی از جمله بیش از 37 کودک و زخمی شدن بسیاری انجامید. بسیاری از فقیران و کودکان معلول، که قادر به فرار از منطقه نبودند، در این ساختمان میخوابیدند.
جنگ 22روزه (2009)
نبرد اسرائیل و حماس در غزه بخشی از نزاع عربها و اسرائیل است که از 27 دسامبر سال 2008 تا 17 ژانویه سال 2009 به طول انجامید. از این جنگ، در اسرائیل با نام عملیاتی «سرب گداخته» و در میان اعراب با نام «کشتار غزه» یاد میشود. از آنجا که اولین روز نبرد با بیشترین شمار کشته و زخمی فلسطینی در یک روز از سال 1948 تا کنون پایان یافت، این روز در میان بخشی از عربها به روز کشتار شنبهی سیاه معروف شد.نبرد اسرائیل و حماس در غزه اندکی پس از خاتمهی توافقنامهی ششماههای که بین اسرائیل و حماس و دوازده گروه شبهنظامی به امضا رسیده بود، شروع شد. بر اساس آن توافقنامه، حماس و اسرائیل متعهد شده بودند تا از دست زدن به عملیات مسلحانه علیه خاک یکدیگر خودداری کنند. در طول این شش ماه، اسرائیل حماس را به نقض قرارداد به دلیل پرتاب راکت به سمت خاک خود متهم کرد و حماس اسرائیل را به نقض قرارداد به دلیل ادامهی محاصرهی اقتصادی و سوختی غزه متهم کرد.[6]
گزارشهای زیادی بیانگر استفادهی اسرائیل از فسفر سفید در حمله به باریکهی غزه در سال 2009ـ2008 است. سازمان دیدهبان حقوق بشر طی اظهاراتی اعلام کرد که گلولههای حاوی فسفر سفید بر فراز مناطق تجمع غیرنظامیان منفجر میشدهاند. از جمله یک کمپ پُرجمعیت آوارگان و مدرسهی سازمان ملل که پناهگاه غیرنظامیان بود. بر طبق گزارشها در 15 ژانویه، کمپ سازمان ملل، در میان خانههای بیشمار مردم شهر غزه، مورد حملهی توپخانهای ارتش اسرائیل با گلولههای حاوی فسفر سفید قرار گرفت.[7]
اسرائیل این حملات را در تاریخ 27 دسامبر 2008 میلادی و در ساعت 11:30 به وقت محلی آغاز کرد و در شبانگاه تاریخ 17 ژانویه 2009 میلادی و پس از سه هفته عملیات نظامی همهجانبه علیه حماس در نوار غزه، «آتشبس یکجانبه» اعلام کرد.[8]
جنگ هشتروزه (2012)
در روز 14 نوامبر 2012، اسرائیل با حمله به فلسطین و ترور احمد الجعبری،فرماندهی نظامی این کشور، حملات خود را به این کشور به طور رسمی آغاز کرد و با حمله به مقر نخستوزیری به این تجاوزات ادامه داد. در پاسخ به تجاوز این رژیم، فلسطین به وسیلهی موشکهای فجر، مواضعی از اسرائیل را در تلآویو و بئرالسبع هدف قرار داد و موجب انفجار دو اتوبوس شد. طبق برآوردها، حملات فلسطین به اسرائیل، بیش از 200 هزار دلار خسارت به این رژیم و سامانهی گنبد آهنین آن وارد کرده است.[9] این جنگ ناعادلانه منجر به شهادت 163 فلسطینی و زخمی شدن 1300 نفر دیگر شد.
خطرات و تهدیدات اسرائیل برای منطقه و جهان
با بررسی جنگهای اسرائیل مشخص شد که این رژیم از ابتدای شکلگیری تا کنون، خسارات زیادی را به منطقه وارد کرده است. حال میخواهیم با برشمردن تهدیدات این کشور برای منطقه و جهان، ماهیت واقعی آن را تبیین کنیم.
در 30 ژوئیه 2006، روستای قانا در لبنان مورد حمله و بمباران نظامیان رژیم اشغالگر قدس قرار گرفت. برخورد دو بمب به یک ساختمان مسکونی چهارطبقه در مرکز روستای قانا به کشته شدن 54 شهروند غیرنظامی، از جمله بیش از 37 کودک و زخمی شدن بسیاری انجامید. بسیاری از فقیران و کودکان معلول، که قادر به فرار از منطقه نبودند، در این ساختمان میخوابیدند.
سلاحهای هستهای و کشتارجمعی اسرائیل
رژیم صهیونیستی در حال حاضر دارای انبارهایی از سلاحهای شیمیایی، بیولوژیکی و اتمی است که در اختیار داشتن آن برای هر کشوری، جز این رژیم، تهدیدی علیه صلح و امنیت جامعهی جهانی است. از طرفی نظام بینالملل، به جرم داشتن همین سلاحها، به عراق حمله و سوریه را نیز وارد فرآیند خلع سلاح کرده است؛ اما جالب آنکه در مقابل تولیدات روزافزون این سلاحها در سرزمین یهودینشین سکوت کرده است.
استفادهی نظامیان اسرائیلی از عوامل انتقال میکروب تیفوئید یا همان بیماری حصبه در جنگهای پس از اشغال فلسطین را در زمرهی نخستین تجربیات کاربرد سلاحهای بیولوژیک در عصر حاضر برشمردهاند که با هدف نابودی صاحبان اصلی سرزمینهای اشغالی در اواخر دههی چهل میلادی صورت گرفت. بر اساس اسنادی که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به تازگی از آرشیو اطلاعات محرمانه (البته به طور سانسورشده) خارج ساخته، اسرائیلیها در دهههای شصت و هفتاد میلادی، تولید سلاحهای کشتارجمعی برای مقابله با کشورهای عربی را به طور جدی در دستور کار خود قرار دادند.
بر اساس گزارشی که مجلهی «فارین پالیسی» اخیراً منتشر کرد، آمریکاییها با استفاده از تصاویر ماهوارهای، بر فعالیتهای هستهای، شیمیایی و بیولوژیک صهیونیستها اشراف داشته و از آن مطلع بودهاند. این نشریهی آمریکایی با انتشار سندی که در سپتامبر 1983 میلادی در سیا تنظیم شده، بر تولید تسلیحات شیمیایی در تأسیسات منطقهی حفاظتشدهی «دیمونا» در صحرای «نقب» صحه گذاشته و تأکید کرده است که تصاویر گردآوریشده در سال 1982، مدرکی انکارناپذیر در این زمینه به شمار میرود.[10]
رژیم صهیونیستی و رهبران آن، در طول سالهای گذشته، به هیچ یک از کنوانسیونهای منع و گسترش جنگافزارهای هستهای و بیولوژیک نپیوستهاند و با وجود امضای موافقتنامهی منع تسلیحات شیمیایی در اوایل دههی نود، هرگز آن را تصویب نکردند تا حتی پایبندی حقوقی نیز برای تولید و انباشت سلاحهای کشتارجمعی پیش رو نداشته باشند.
شهرکسازیها و کشتار مردم فلسطین
تلاشهای سازمان ملل متحد، اتحادیهی عرب و حتی آمریکاییها برای تشکیل دولت فلسطینی به نتیجه نرسیده است. شکست این تلاشها را باید در زیادهخواهی سران اسرائیل جستوجو نماییم، زیرا آنها همان طور که قبلاً هم اعلام نموده بودند، حاضر نیستند به مرزهای 1967 بازگردند.
از طرفی شهرکسازیهای غیرقانونی در خاک فلسطین و نواحی کرانهی باختری همچنان ادامه داشته و تهدیدات هرچند صوری ایالات متحده و تحریمهای اتحادیهی اروپا نیز نتوانسته است مانع از این اقدامات شود. از جنبهی دیگر، روزی نیست که از کشته یا زخمی شدن فلسطینیان خبری نشنویم. رژیم اسرائیل با کشورهای مصر، اردن، لبنان و سوریه هممرز است و بدون شک، این مسائل بر آن کشورها نیز تأثیر گذاشته است. خیل آوارگان فلسطینی در این کشورها نمونهی بارزی از این مسئله است.
تهدیدات مقامات اسرائیل علیه دیگر کشور
از آنجایی که این رژیم موجودیتش بسته به تهدید دیگر کشورهاست، همواره برخی از کشورها، از جمله ایران و سوریه را به حملهی نظامی تهدید میکند. مقامات اسرائیل از سالها پیش که برنامهی هستهای ایران در صدر رسانههای جهان قرار گرفت، جمهوری اسلامی را به حملهی نظامی تهدید میکنند.
از طرفی با شدت گرفتن بحران و جنگ داخلی در سوریه، این رژیم، سوریه را نیز بارها تهدید نموده و حتی درگیریهای جزئی مرزی نیز بین این دو به وجود آمده است. نقضهای گستردهی حریم هوایی لبنان نیز مقولهای است که بارها و بارها از طرف این رژیم تکرار شده است.[11]
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، واژگانی چون حفظ کرامت و عزت انسانها، سعادت و رفاه بشری در کل جامعهی انسانی در سایهی صلح، امنیت، آزادی و برابری انسان، عدم مداخله در امور دیگر کشورها، حفظ استقلال و نفی سلطهجویی و سلطهپذیری مبنای اصولی سیاست خارجی را شکل میدهند.
این مسئله در رابطهی ایران با دیگر کشورها نمایان است. به طور مثال، جنگ تحمیلی هشتساله و قطعنامهی سازمان ملل مبنی بر متجاوز بودن عراق، نشان داد که ایران هرگز خواستار جنگافروزی نبوده است. از طرفی همزمان با آغاز مطرح شدن برنامهی هستهای، ایران به شکل داوطلبانه تمامی فعالیتهای هستهایاش را تعلیق کرد تا نشان دهد که در مسیر صلح و امنیت جهانی گام برمیدارد. از سویی دیگر، با برگزاری چندین دور مذاکرات با قدرتهای بزرگ، بیان داشت که از انرژی هستهایاش تنها در مسیر صلحآمیز استفاده میکند. این مسئله بارها در گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز ذکر شده است.
همچنین این کشور در بحرانهای منطقهای مثل جنگ افغانستان و عراق، اعلام بیطرفی نمود و جنگ را در هر شکلی محکوم کرد و بارها با شرکت در کنفرانسهای بینالمللی و چندجانبه، در این مسائل مواضع صلحطلبانهی خود را بیان داشت.
در بحران سوریه نیز علیرغم اینکه برخی از کشورهای غربی و عربی از ابتدا بر طبل جنگ کوبیدند، ایران از ابتدا بر روش سیاسی و مسالمتآمیز تأکید ورزید؛ رویکردی که بعد از گذشت سه سال از بحران سوریه، مورد توافق سایر کشورها قرار گرفته است. دلیل موضعگیری ایران در قبال بحران سوریه را در چند مورد میتوان نام برد:
1. حمایت از سوریه به عنوان یکی از کشورهای محور مقاومت و خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی.
2. حمایت از مردم سوریه و کمکهای بشردوستانه به مردم این کشور در مقابل جنایات سلفیها.
3. کمک به حل بحران توسط مطرح نمودن راهحلهای کمهزینهتر.
جمهوری اسلامی ایران در طول حیات 34سالهاش، هیچ گاه کشوری را، چه به شکل رسمی و چه به شکل غیررسمی، به حملهی نظامی تهدید نکرده است و همواره از برقراری صلح در منطقه و جهان حمایت کرده است. هنگامی که بحث مبارزه با تروریسم مطرح گردید، ایران علیرغم مشکلات عدیده با ایالات متحده، جزء کشورهای پیشگام برای این امر بود.
جمعبندی
از آنچه در این مقاله ذکر شد مشخص گردید که اسرائیل همواره با اعمال، جنگها و سخنان مقاماتش، برای کشورهای منطقه، تهدید بالقوه و بالفعل بوده است. ذخیرهی سلاحهای هستهای و کشتارجمعی، جنگهای متعدد منطقهای و تهدیدات نظامی علیه دیگر کشورها به خوبی بیان میکند که این رژیم تمامی مؤلفههای لازم برای تهدید صلح و امنیت جهانی را داراست. حال آنکه مشی و اصول سیاست خارجی ایران نشان میدهد که جمهوری اسلامی همواره به دنبال صلح منطقهای و جهانی بوده است و هرگز به جنگافروزی دامن نزده است. بنابراین یاد کردن از ایران به عنوان تهدیدی برای صلح جهانی از سوی صهیونیستها تنها حربهای برای فرافکنی و دریافت کمکهای بیشتر برای مجهزتر شدن ارتش این رژیم بوده است. منبع:برهان