۲۲ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۸
کد خبر: ۷۸۱۹
در کمین گل سرخ:
امیر سردار شهید «علی صیاد شیرازی» فرمانده ای بی بدیل بود که هرگز صید ستارهای روی دوشش نشد.
شهید صیاد شیرازی از جمله فرماندهان رشید اسلام، در سال 1323 در «درگز» استان خراسان رضوی دیده به جهان گشود و به خاطر علاقه مندی به خدمت در ارتش، شغل پدر را انتخاب کرد.

پس از پایان تحصیلات متوسطه و پذیرش در کنکور دانشکده افسری در سال 1343، با درجه ستوان دومی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد.

به خاطر تسلط به زبان انگلیسی از اساتید زبان شد و به خاطر شایستگی هایی که از خود نشان داده بود، در سال 1352 به منظور تکمیل تخصص های توپخانه به آمریکا اعزام شد و دوره هواسنجی بالستیک را گذراند.

این یاور بی ادعای رهبر، پس از بازگشت به ایران به مرکز توپخانه اصفهان اعزام شد، در این ایام مطالعات مذهبی و سیاسی خود را دنبال کرد و به خاطر اظهاراتش درباره مسایل دینی و مذهبی در حالیکه او را متعصب مذهبی معرفی کردند، تحت مراقبت قرار گرفت.

فعالیت های سیاسی و دفاع از حکومت اسلامی سبب دستگیری و زندانی شدن این قهرمان دوران دفاع مقدس شد، اما با پیروزی انقلاب، زندگی او شکل تازه ای به خود گرفت.

صیاد پس از حوادث کردستان در حالیکه دارای درجه سرگردی بود به همراه سردار «سید یحیی رحیم صفوی» به غرب کشور اعزام شد و با هماهنگی سپاه و ارتش، سنندج را از دست گروهک ها آزاد کرد.

این شایستگی ها در منطقه باعث شد تا صیاد شیرازی با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب شود اما اختلافات او با بنی صدر سبب برکناری و خلع دو درجه او شد.

پس از سقوط بنی صدر، سروان دوباره با دو درجه ارتقا به غرب کشور اعزام شد و قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع)، لشگرهای 64 ارومیه و 28 کردستان و تیپ های 23 نیروی ویژه هوابرد و تیپ 30 گرگان را تاسیس و شهرهای اشنویه و بوکان را آزاد کرد.

رشادت ها و لیاقت های امیر عشق در سال 1360 سبب شد، وی به فرمان امام خمینی(ره) به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شود.

صیاد شیرازی با هماهنگی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در عملیات های مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4، 8، 9، عملیات خیبر، طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل و بدر شرکت کرد و پیروزی های بزرگی را برای کشور به ارمغان آورد.

با استعفای صیاد شیرازی در سال 65 از فرماندهی نیروی زمینی، به پیشنهاد آیت الله خامنه ای و تصویب رهبر انقلاب به سمت نمایندگی امام در شورای عالی دفاع منصوب شد.

این فرمانده غیور که در سال 66 به درجه سرتیپی نایل آمد، یکسال بعد در عملیات مرصاد در مرزهای غرب کشور شرکت کرد و با روحیه ای فوق العاده ضربات محکمی بر منافقین مزدور وارد ساخت.

صیاد شیرازی در مقام جانشینی ریاست ستاد کل به خدمت مشغول شد و در فروردین سال 78 با حکم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد.

منافقین زخم خورده از مرصاد، صبح روز 21 فروردین سال 78، این ستاره درخشان را که ستاره تر از ستاره های روی دوشش بود، در اقدامی ترورریستی به شهادت رساندند.

یکی از اعضا سابق مجاهدین خلق(منافقین) در باره ترور صیاد شیرازی گفت: ترور صیاد شیرازی اتفاقی ویژه بود و سازمان هم سنگ تمام گذاشت، آن روز جشن عمومی اعلام شد و شیرینی و شام جمعی هم دادند؛ اتفاقی که بندرت می افتاد. مسعود هم در یک نشست عمومی این ترور را تبریک گفت.

در همین حال دو روز پس از شهادت صیاد شیرازی، صدام از «حمود» منشی خود خواست مراتب تشکرش را از منافقین به دلیل ترور این افسر ایرانی به آنها ابلاغ و به «قصی» پسر جنایتکار و فاسدش نیز دستور داد به سران منافقین پاداش دهد.



** پروردگارا مرا در رکاب امام زمانم قرار ده

در بخشی از وصیتنامه این قهرمان تاریخ دفاع مقدس آمده است:

پروردگارا رفتن در دست توست، نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم، از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.

خداوندا! ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج) زنده، پاینده و موفق بدار، آمین یا رب العالمین.



** چند خاطره از این فرمانده مخلص و فداکار

- پارتی بازی ممنوع

از بستگان صیاد شیرازی بود، از خدمت فرار کرده بود، پرونده اش را به دادگاه نظامی فرستاده و به زندان محکومش کرده بودند.

مادر صیاد شیرازی با دفتر تماس گرفت که به حاج علی بگو کاری کند، این پسر جوان و سرباز است، گناه دارد.

گفتم: حاج خانم خودتان بگویید بهتر نیست؟

گفت: قبول نمی کند.

گفتم: چرا؟

گفت: خودش تلفن کرده که عزیز جان! فامیل وقتی برای من محترم است که آبروی نظام را حفظ کند و آبروی مرا نبرد.



- احترام به مادر

به بیمارستان آمده بود، می خواست کپسول اکسیژن را برای مادر مریضش امانت بگیرد.

سرباز بخش را صدا زدم، کپسول را ببرد؛ اجازه نداد، هر چه گفتم: امیر، شما اجازه بفرمایید؛ قبول نکرد، خودش برداشت.

گفت: نه، خودم می برم، برای مادر من است.



- رضایت ولی امر

قرار بود به او درجه سرلشگری بدهند، گفتیم، خوب به سلامتی، مبارک است.

خندید، تند و سریع گفت: خوشحالم؛ اما درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست، وقتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند؛ حس می کنم آقا (امام خامنه ای) از من راضی هستند.

وقتی ایشان راضی باشند، امام عصر(عج) هم راضی هستند.

همین برایم کافی است، انگار مزد تمام سال های جنگ را یک جا به من داده اند.



- کار خیر برای رضای خدا

روزهای جمعه می گفت: امروز می خواهم یک کار خیر برایت انجام بدهم؛ هم برای شما هم برای خدا، وضو می گرفت و به آشپزخانه می رفت.

هر چه می گفتم: این کار را نکنید، ناراحت می شوم، باعث شرمندگی است، گوش نمی کرد، در را می بست و آشپزخانه را تمیز می کرد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر