نخبگان و برگزیدگان یک جامعه، راهبران آن جامعهاند. برای تربیت یک نخبه، در هر زمینهای، نیازمند سالها برنامهریزی، مدیریت و کنترل زیرساختها، روشها، رویکردها و … است. طبعا استفادهای که آن کشور از آن نخبه میبرد آنقدر زیاد هست که هزینههای بالای آن را توجیه کند. البته تنها منافع مادی مطرح نیست، هنگامیکه استعدادی در کشوری بجوشد و به ثمر بنشیند، منافع معنوی و ارتقای جایگاه آن کشور نزد افکار عمومیجهان را به دنبال خواهد داشت.کشور ما، به لحاظ شرایط آب و هوایی و بهرهمندی از نعمتهای ذاتی و خدادادی، در طول تاریخ همواره موطن دانشمندان، ادیبان و نخبگان علمی، فرهنگی، هنری و اجتماعی بوده و پایتخت علم در جهان گذشته است. با پیشرفتهای سریع بشری، دانشمندان ایرانی توانستهاند تا حد بضاعت در علوم مختلف به جهانیان خدمت کنند. قطعا هر نخبه ایرانی که بتواند خدمتی به بشریت کند موجبات مباهات و افتخار همه ایرانیان جهان خواهد بود. اما چرا اکثر نخبگان ایرانی که در جهان مطرح هستند در ایران زندگی نمیکنند؟ چرا ترجیح میدهند علیرغم امیال ناسیونالیستی خود، زندگی خود را مهمان کشور دیگری باشند و برخی حتی تابعیت آن کشور را نیز پذیرفتهاند؟ چرا هیچکس در کشور، نخبگانی که رنج سفر و غربت و سختیهای مهاجرت را به جان میخرند سرزنش نکرده و تحسین نیز میکند. هزینه تربیت یک نیروی شایسته، از دوران ابتدایی تا تحصیلات عالیه و سپس تقدیم او به کشورهای دیگر را چه کسی و از جیب چه کسانی پرداخت میکند؟ به نظر میآید کشورمان در این زمینه با سه مشکل عمده روبهروست. مشکل اول کشور در شناسایی این نخبگان است. در کشورهای توسعه یافته کمیتههای محلی برای شناسایی نخبگان در زمینههای گوناگون فعال هستند و با شناسایی افراد از سنین بسیار کم زمینه را برای رشد و نمو آنها فراهم میکنند. موضوعی که در کشور ما از اساس بی معنی و تعریف نشده است. در کشور ما نخبه کسی است که جزو نفرات برتر کنکور بوده یا در بهترین حالت در جشنوارهها یا المپیادهای علمیدستاوردی داشته باشد. در چنین شرایطی نخبگان فرهنگی، ادبی، اجتماعی و یا حتی تجربی کاملا فراموش شدهاند. مشکل دوم پرورش نخبگان است.
در کشور فرصت برای پرورش استعدادهای درخشان بسیار اندک است. تعداد مراکز آموزشی در سطح استعدادهای درخشان یک عدد به ازای تقریبا هر هجده هزار دانش آموز است! از طرفی این مراکز در بخشها و مناطق محروم چندان فعالیت ندارند و بدیهیست که بسیاری از نخبگان کشور فرصت پرورش استعدادهای خود را نمییابند. مشکل سوم و مهمترین مشکل کشور، نگهداری و مدیریت این نخبگان است. به دلیل مشکل بحرانی بیکاری در کشور، جایگاه مناسب نخبگان کشور قاعدتا توسط افرادی کاملا بیتخصص که به واسطه اتصال به جریانات خاص سیاسی به قدرت رسیدهاند اشغال شده است. فضای بسته اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز در این میان نقش بسزایی دارد، نخبگان کشور، شایستگان کشورند. آنچه دیگران را چندان آزار نمیدهند، ایشان را به شدت آزردهخاطر میسازد. مسئلهای که حتی اعراب شیخنشین همسایهمان درک کردند اما حاکمیت ما هنوز به اهمیت آن پی نبردهاست. بنابراین هنگامیکه سایر کشورها به نخبگان ما در صورت مهاجرت، امکانات مناسب زندگی، زیرساختهای تحقیقاتی مورد نیاز، تامین آتیه و … ارائه کنند، اکثریت قاطع نخبگان ما سودای سفر نموده و تحریک احساسات ملیگرایانه آنان نیز بینتیجه خواهدماند. باید بپذیریم درصد بالایی از نخبگانی که در کشور زندگی میکنند یا آمادگی روحی مهاجرت را ندارند یا در حال بررسی پیشنهادها هستند. باید بپذیریم که آنها ترجیح میدهند عمری که قرار است در کشورشان دنبال شغل و مسکن بوده یا با بیمهریهای پیدرپی سپری کنند را در کشور دیگری در رفاه و آرامش سپری کرده و سهم مردمشان نیز از آنان، قلبی باشد که همیشه برایشان تپیده یا دلی باشد که گاهی برایشان تنگ میشود.
قانون