به گزارش پایداری ملی به نقل از دفاعپرس، شهادت بیبدیلترین حس بندگی در مقابل خداست. سفرهای از آسمان که فقط برای بندگان خاص خدا گشوده میشود. این روزها با رزمندههای جبهه مقاومت که صحبت میشود اذعان میکنند که خداوند بعد از سالها باز هم سفره شهادت را گشود و چه نیکمردانی هستند آنان که برای بهرهمندی از این سفره از تمام تعلقات دنیایی خود گذشتند و به دفاع از حرمهای آل الله رفتند.
از میان این رزمندگان، «محسن قوطاسلو» اهل پاکدشت تهران و ۲۵ ساله و متولد هفتم دی ۱۳۶۹ بود که عزم رفتن به جبهه سوریه کرد و فروردین ۱۳۹۵ به شهادت رسید. کسایینژاد از دوستان و معلمان این شهید عزیز از عزم راسخ محسن برای رفتن و ماندن در سوریه حکایت چنین گفت: دوستانی که با محسن در جبهه بودند میگویند که به محسن گفتهاند برای چند روز به مرخصی برو، اما محسن گفته بود که من آنقدر اینجا میمانم تا شهید شوم. دوستانش که آمده بودند برایمان تعریف میکردند که میتوانست برگردد، اما برنگشت.
معلم شهید قوطاسلو ادامه میدهد: محسن بسیار ولایی، با اخلاق هیئتی و بسیجی بود که میتواند به عنوان یک الگوی واقعی و اسوه خوب برای جوانان میهن اسلامی معرفی شود. حاج محسن فقط یک زیارت سوریه را کم داشت که رفت و همانجا به شهادت رسید.
کسایینژاد روزهایی را به یاد میآورد که محسن را با عشق و علاقهاش به ارتش و کارش در محل میدید و تعریف میکند: به ارتش و کارش خیلی علاقهمند بود هر وقت او را در شهرک میدیدم در حال تمرین دویدن و حفظ آمادگی بود، آنقدر با عشق کارش را دنبال میکرد که همیشه میگفتم حاج محسن تو صیاد شیرازی آینده هستی که زود هم به درجهای که صیاد رسیده بود میرسید.
معلم شهید قوطاسلو از دوست داشتنی و عزیز بودن محسن بین بچههای اهل محل میگوید و بهترین روحیهاش را ایجاد الفت و دوستی بین دوستان و مجموعههایی که در آن فعالیت داشت میداند و ادامه میدهد: بهترین روحیه محسن ایجاد الفت بین بچهها بود یعنی تلاش میکرد که بین دوستانش کوچکترین مشکل و موضوعی پیش نیاید خودش محور حل مشکلات میشد. اگر بخواهیم فقط یک صفت از ایشان بگوییم همین اصلاح ذات بین بودن محسن بود.
کسایینژاد اضافه میکند: از نظر تقید و خُلق، محسن برای همه بچههای ما نمونه است و برای همه زبانزد بود که به این فیض عظما یعنی شهادت هم رسید. همه کمالات را به کمال رساند در موضوع اعزام به سوریه هم داوطلبانه با چند نفر ارتشی دیگر به جبهه رفت و در جنگ طبق گفته دوستانش شجاعانه جنگید. گرچه برای ما و خانواده فقدان است و خستگی و ناراحتی دارد، اما فقط با این امید میتوانیم خودمان را آرام کنیم که محسن به آرزویش رسید.
دوست شهید قوطاسلو در پایان میگوید: زمانی که در شهرک از من خداحافظی میکرد گفت دعا کن بشود و بروم، گفتم انشاءالله میروی و سالم برمیگردی، ولی اگر اتفاقی افتاد ما را فراموش نکن.