۲۳ آذر ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۶
کد خبر: ۷۱۵۲۷
پزشکان با یک چالش شگفت انگیز در مسیر مقابله با آبله مواجه بودند: چگونه می‌توان مواد را در عصری بدون وجود سردخانه، هواپیما یا ماشین به سرتاسر جهان تحویل داد. آنان به روش‌های توزیعی پرداختند که با هر برآورد منطقی بسیار عجیب و کمی مبتکرانه بود. در اوایل دهه ۱۸۰۰ میلادی اسپانیا ۲۲ پسر یتیم به خدمت گرفته شدند تا واکسن را روی بدن خود به قاره آمریکا انتقال دهند.

به گزارش پایداری ملی به نقل از فرارو، آتلانتیک نوشت؛ اگر به هر دلیل واهی به دنبال فاجعه بارترین لحظه در تاریخ بشریت بودید ممکن بود به این موضوع بسنده کنید: حدود ۱۰۰۰۰ سال پیش زمانی که انسان‌ها برای اولین بار شروع به اهلی کردن حیوانات و کشاورزی زمین در بین النهرین، هند و شمال آفریقا کردند ویروسی عجیب از سد میان گونه‌ها عبور کرد. اطلاعات کمی در مورد سالیان اولیه آن وجود دارد.


با این وجود، ویروس دیر یا زود گسترش یافت. پیش از آن که از طریق خون به پوست برود اندام‌های داخلی را غارت کرد و به شکل ضایعات چرکی فوران نمود. بسیاری از کسانی که از آن جان سالم به در بردند نشانه ها، تغییر شکل و حتی نابینایی ناشی از آن را در سال‌های بعدی متحمل شدند. همان طور که تمدن‌ها در سراسر سیاره زمین شکوفا شدند ویروس مانند یک نفرین آنان را تحت تعقیب قرار داد. برخی گمان می‌کنند که مصر باستان را درنوردید جایی که به نظر می‌رسد زخم‌های آن بدن مومیایی شده فرعون رامسس پنجم را خدشه‌دار کرده است.

در قرن چهارم پس از میلاد مسیح، ویروس در چین جای پای خود را سفت کرده بود. سربازان مسیحی آن را در طول جنگ‌های صلیبی قرون یازدهم و دوازدهم میلادی در اروپا پخش کردند. در اوایل دهه ۱۵۰۰ میلادی فاتحان اسپانیایی و پرتغالی آن را از اقیانوس اطلس به غرب انتقال دادند جایی که جوامع بومی را ویران کرد و به سقوط امپراتوری‌های آزتک، مایا و اینکا دامن زد. در پایان دهه ۱۵۰۰ میلادی، بیماری ناشی از ویروس به یکی از ترسناک‌ترین بیماری‌ها در جهان تبدیل شد. حدود یک سوم کسانی که به آن مبتلا شده بودند ظرف مدت چند هفته جان شان را از دست داده بودند.

چینی‌ها آن را تیانهوا یا "گل‌های بهشت" می‌نامیدند. در سرتاسر اروپا، آن ویروس را با نام واریولا به معنای "خالدار" می‌شناختند. در بریتانیا جایی که پزشکان از اصطلاح آبله برای توصیف برجستگی‌های آفت آور روی پوست استفاده می‌کردند سفلیس پیش‌تر با عنوان "آبله بزرگ" شناخته شده بود. بدین ترتیب، این بیماری نام کوچکی به خود گرفت که ابعاد فاجعه آفرینی آن را پنهان می‌کرد: آبله.

با گذشت زمان، جوامع مختلف درمان‌های مختلفی را آزمایش کردند. بسیاری متوجه شدند که بازماندگان از این بیماری مصونیت مادام العمر پیدا می‌کنند. این کشف از طریق نسل‌های متمادی در آفریقا و آسیا انتقال یافت جایی که فرهنگ‌های محلی روشی را توسعه دادند که به عنوان تلقیح یا مایه کوبی شناخته شد. در بیش‌تر موارد افراد یک ابزار تیز را به یک جوش چرکی آلوده به آبله می‌چسباندند تا مواد کمی از بیماری جمع‌آوری شود. سپس همان تیغه را که بر اثر عفونت خیس شده بود به پوست یک فرد سالم می‌چسباندند.

تلقیح اغلب موثر بود جوش‌ها در محل تزریق ایجاد می‌شد و نوع خفیف بیماری در فرد دیده می‌شد. با این وجود، این مداخله به طرز وحشتناکی ناقص بود و از هر ۵۰ بیمار یک نفر جان‌اش را از دست می‌داد. در عرض چند سال، تلقیح در اروپا گسترده شد. با این وجود، بسیاری از مردم هنوز به دلیل ابتلا به آبله جان خود را از دست دادند و در برخی از موارد تلقیح باعث انتقال بیماری‌های دیگری مانند سیفلیس یا سل می‌شد.

در ادامه مشخص شد که یک بیماری در بین گاو‌ها می‌تواند ایمنی متقابل در برابر آبله ایجاد کند. با مشاهده آبله گاوی این فرصت فراهم شد تا آزمایش صورت گیرد که آیا آبله گاوی درمان طولانی مدت بشریت است یا خیر. کار بر روی این موضوع باعث اختراع شگفت انگیز واکسن شد.

اساطیر علم و فناوری ما لحظه کشف یا اختراع را به عنوان صحنه‌ای مقدس در نظر می‌گیرد. در مدرسه دانش‌آموزان تاریخ اختراعات اصلی را به همراه نام افرادی که آن را ساخته‌اند حفظ می‌کنند ادیسون، لامپ، ۱۸۷۹. برادران رایت، هواپیما، ۱۹۰۳.

در این میان، اختراع، هنر بزرگ فناوری امریکایی و نقطه اتکای پیشرفت بشر در نظر گرفته شده است. هنگامی که یک ایده خوب متولد می‌شود یا زمانی که اولین نمونه یک اختراع ایجاد می‌شود باید ظرفیت بالقوه آن را برای تغییر جهان جشن بگیریم. با این وجود، پیشرفت به همان اندازه که در مورد اختراع است به اجرا نیز مربوط می‌شود. روشی که افراد و نهاد‌ها از یک ایده به یک میلیارد نفر می‌رسند داستان این است که جهان واقعا چگونه تغییر می‌کند؟

با این وجود، جهان حتی پس از یک کشف درخشان تغییر نمی‌کند. داستان ۱۰۰۰۰ ساله تمدن بشری بیش‌تر داستان بهتر نشدن چیزهاست: بیماری‌ها درمان نمی‌شوند، آزادی‌ها گسترش نمی‌یابند، حقایق منتقل نمی‌شود، فناوری به وعده‌های خود عمل نمی‌کند. پیشرفت فرار ما از وضعیت موجود رنج آور است و صندلی بیرون رانده شدن ما از تاریخ محسوب می‌شود. این داستان کم‌تر رایجی است که چگونه اختراعات و نهاد‌های ما بیماری، فقر، درد و خشونت را کاهش می‌دهند و در عین حال باعث گسترش آزادی، شادی و توانمندی می‌شوند. این داستانی است که تقریبا در ایالات متحده متوقف شده است.

از لحاظ نظری ارزش‌های مرتبط با پیشرفت هسته اصلی هویت ملی امریکا را تشکیل می‌دهند. رویای امریکایی این است که این استثنا را از قانون تاریخ نشان دهد: در امریکا گفته می‌شود همه چیز واقعا بهتر می‌شود. امریکایی‌ها در بخش اعظم قرن نوزدهم و بیستم این کار را انجام دادند. تقریبا هر نسلی از آمریکایی‌ها از نسل پیش از خود تولید کننده‌تر و ثروتمندتر بوده اند. با این وجود، در چند دهه گذشته پیشرفت‌ها به پایان رسیده و ایمان به پیشرفت رنگ باخته است. پیشرفت فناوری به ویژه در دنیای غیر مجازی به رکود رسیده است. در نتیجه، امید به زندگی در سالیان اخیر کاهش یافته است.

چه چیزی اشتباه پیش رفت که امریکا به نقطه کنونی رسید: پاسخ‌های زیادی برای این پرسش وجود دارند، اما نکته اساسی آن است که ما نسبت به اسطوره یوریکا (یک حرف ندا است که در زمان جشن گرفتن یک کشف یا اختراع استفاده می‌شود. ریشه آن به ارشمیدس ریاضیدان و مخترع یونان باستان باز می‌گردد و در فارسی به "یافتم، یافتم"! معروف شده است) شیفتگی زیادی پیدا کردیم و نسبت به تمام آن چه باید یک لحظه یوریکایی را دنبال کنند بی‌توجه بوده‌ایم.


ایالات متحده جوایز نوبل بیش‌تری برای علم در مقایسه با آلمان، فرانسه، ژاپن، کانادا و اتریش کسب کرده است، اما اگر جایزه نوبلی نیز برای استقرار و گسترده فناوری وجود داشته باشد، حتی برای فناوری اختراع شده، میراث امریکا قابل توجه نخواهد بود. آمریکایی‌ها اولین راکتور هسته‌ای، سلول خورشیدی و ریزتراشه‌ها را اختراع کردند، اما امروز در استقرار و بهبود این فناوری‌ها عقب‌تر از کشور‌های آسیایی و اروپایی ایستاده است.

امریکا در زمینه اولین سیستم‌های مترو جهان پیشتاز بود، اما اکنون میانگین هزینه مالی احداث پروژه‌های تونل در امریکا در مقایسه با سطوح جهانی در گران‌ترین سطح قرار دارد. ایالات متحده بیش از هر کشور دیگری برای پیشبرد تولید واکسن‌های mRNA برای مقابله با کووید -۱۹ کار انجام داد، اما کماکان رهبر کشور‌های توسعه یافته جهان، در خودداری شهروندان از تزریق واکسن است.

در بدترین حالت، نظریه یوریکا دیدگاه‌های امریکایی را در مورد چگونگی پیشرفت رو به جلو تحریف می‌کند و روند پیشرفت مادی را کُند ساخته است.

برای درک چرایی کُند شدن مسیر پیشرفت امریکا می‌توان به مثال بیماری آبله و ریشه‌کن سازی آن اشاره کرد. پزشکان با یک چالش شگفت انگیز در مسیر مقابله با آبله مواجه بودند: چگونه می‌توان مواد را در عصری بدون وجود سردخانه، هواپیما یا ماشین به سرتاسر جهان تحویل داد. آنان به روش‌های توزیعی پرداختند که با هر برآورد منطقی بسیار عجیب و کمی مبتکرانه بود. در اوایل دهه ۱۸۰۰ میلادی اسپانیا ۲۲ پسر یتیم به خدمت گرفته شدند تا واکسن را روی بدن خود به قاره آمریکا انتقال دهند. آن دو پسر بلافاصله پیش از حرکت کشتی واکسینه شدند.

پزشکان این روال زنجیره‌ای را ادامه دادند تا این که کشتی به ونزوئلای امروزی رسید؛ جایی که آنان شروع به استفاده از جدیدترین فوران آبله برای واکسینه کردن مردم در قاره آمریکا کردند. بدون هیچ گونه فناوری ذخیره سازی پیشرفته آنان موفق شده بودند اولین واکسن تاریخ را بیش از ۵۴۳۶ کیلومتر در شرایط عالی حمل کنند.

واکسن از این طریق به مانیل، مکزیک و ماکائو رسید و ظرف مدت ده سال واکسن آبله جهانی شد. با این وجود، واکسن به هر کجای جهان که رسید با مقاومت مردمی روبرو شد. با این وجود، قدرتمندترین افراد آمریکا از جمله کشیش‌ها و روسای جمهور به طور معمول فضیلت واکسن را تمجید می‌کردند و شخصا شاهد مزایای آن بودند که به غلبه بر مخالفت‌های صورت گرفته علیه واکسن کمک کرد.

با این وجود، در دهه ۱۹۵۰ میلادی حدود ۱۵۰ سال پس از کشف بزرگ در مورد آبله ۱.۷ میلیارد نفر یا تقریبا ۶۰ درصد جمعیت جهان هنوز در کشور‌هایی سکونت داشتند که ویروس آبله اندمیک بود. قدرت‌های بزرگ اغلب درباره پایان کار ریشه‌کنی آبله صحبت می‌کردند، اما موانع فنی و سازمانی بزرگی بر سر راه وجود داشتند. تلاش‌های واکسیناسیون هم چنان فاقد بودجه بود. ردیابی شیوع بیماری هنوز خیلی سخت بود.

سپس چند قهرمان در تاریخ علم وارد شدند. اولین فرد "دی‌ای هندرسون" مدیر تلاش جهانی واکسیناسیون سازمان بهداشت جهانی بود. هندرسون زمانی که به ژنو رسید تا برنامه‌ای را برای واکسینه کردن بیش از ۱ میلیارد نفر در ۵۰ کشور جهان ظرف مدت ۱۰ سال هدایت کند تنها ۳۸ سال سن داشت. رسیدن به رقم هدف گذاری واکسیناسیون ۱ میلیارد نفر با منابع محدود نیازمند یک استراتژی درخشان برای مراقبت و مهار بیماری بود. هندرسون به یک منبع فوق العاده واکسن با قیمت ارزان با روشی کم هزینه برای تزریق دوز به مردم سراسر جهان نیاز داشت.

او از یک اختراع به موقع سود برد که برای داستان ریشه کنی آبله ضروری بود. در سال ۱۹۶۵ میلادی "بنجامین روبین" یک میکروبیولوژیست امریکایی یک سوزن دوشاخه را ساخت که یک قطره کوچک از واکسن را بین دو شاخک مانند یک چنگال مینیاتوری نگه می‌داشت. این پیشرفت باعث شد هزینه واکسیناسیون به حدود ۱۰ سنت برای هر بیمار کاهش یابد. هندرسون و تیم کوچک‌اش سرانجام آبله را در آفریقا، جنوب آسیا و برزیل ریشه کن ساختند. از ۲۶ اکتبر ۱۹۷۷ میلادی هیچ مورد طبیعی آبله ثبت نشده است. در سال ۱۹۸۰ میلادی سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد که آبله که تنها در قرن بیستم جان حدود ۳۰۰ میلیون نفر را گرفته بود سرانجام ریشه کن شد.

اختراع بدون اجرا
پایان آبله یک داستان مفید و کامل را ارائه می‌دهد که در آن بشریت به طور واضح بر یک دشمن طبیعی پیروز شد. این حماسه‌ای است که درس‌هایی درباره پیشرفت ارائه می‌دهد که هر کدام به آمریکای امروزی مربوط می‌شوند. اساسی‌ترین نکته این است که پیاده‌سازی نه اختراع صرف سرعت پیشرفت را تعیین می‌کند درسی که ایالات متحده در چندین نسل گذشته به آن توجه نکرده است.

واکسن اصلی آبله اختراع شده توسط "ادوارد جنر" نمی‌توانست بدون استراتژی‌های توزیع برای حفظ واکسن در سراسر اقیانوس اطلس بیش از یک قرن پس از مرگ جنر به جایی برسد. تقریبا هر داستان پیشرفتی دست کم شبیه به داستان موفقیت غلبه بر آبله است، زیرا حتی باشکوه‌ترین پیشرفت‌ها نیز معمولا ناقص، پرهزینه و غیر قابل اعتماد هستند. بخش عمده اختراعات بزرگ در ابتدا چندان خوب کار نمی‌کنند و باید بهینه شوند همانند موتور بخار که توسط بسیاری از مهندسان در طول دهه‌ها دستکاری شده است.

برای مثال، روش شکافت هسته‌ای تا زمانی که در یک راکتور هسته‌ای قرار نگیرد نمی‌تواند انرژی زیادی تولید کند و باید در مقیاسی ساخته شود تا قیمت را کاهش دهد و تفاوت بزرگی برای مردم ایجاد کند. برای چندین دهه، دولت آمریکا بر کشف متمرکز بوده است.

پس از جنگ جهانی دوم "ونیوار بوش" دانشمند امریکایی و معمار سیاستگذاری فناوری بسیار موفق امریکا در زمان جنگ گزارشی تاثیرگذار با عنوان "علم: مرز بی پایان" منتشر کرد که در آن به دولت فدرال توصیه کرده بود تا سرمایه گذاری خود را در حوزه تحقیقات پایه افزایش دهد. این کار صورت گرفت و از اواسط قرن بیستم میلادی هزینه‌های امریکا برای علم و فناوری از طریق مؤسسه ملی بهداشت و بنیاد ملی علوم ۴۰ برابر افزایش یافته است.

با این وجود، دولت امریکا این سرمایه گذاری را با حوزه اجرا انطباق نداده است. بوش به دلایلی معتقد بود که سیاستمداران نباید فناوری‌های نوپا را برای تبدیل به صنایع ملی جدید انتخاب کنند و بهتر است علم و فناوری پایه را پیش ببرند و اجازه دهند شرکت‌های خصوصی انتخاب کنند که چه چیزی را چگونه توسعه دهند.

می‌توان گفت ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که بوش ساخته است. دولت فدرال از طریق موسسه ملی بهداشت امریکا (NIH) و بنیاد ملی علوم (NSF) میلیارد‌ها دلار در حوزه علوم پایه و فناوری دفاعی سرمایه‌گذاری می‌کند. با این وجود، در مورد فناوری غیرنظامی این دیدگاه وجود دارد که واشنگتن باید تحقیقات را تامین مالی کند و سپس از مسیر خارج شود. در نتیجه، بسیاری از اختراعات به اصطلاح به دره مرگ فرو می‌روند جایی که نه دولت و نه شرکت‌های خصوصی به اندازه کافی در مراحل کشف و تجاری سازی، سرمایه گذاری نمی‌کنند.

در این باره انرژی خورشیدی را در نظر بگیرید. در سال ۱۹۵۴ میلادی سه پژوهشگر امریکایی در آزمایشگاه‌های بل اولین نمونه سلول خورشیدی مدرن را ساختند. تا سال ۱۹۸۰ میلادی آمریکا بیش از هر کشور دیگری در جهان برای تحقیقات انرژی خورشیدی هزینه می‌کرد. طبق دستورالعمل بوش ایالات متحده همه چیز را درست انجام می‌داد. با این وجود، امریکا برتری فناوری در زمینه انرژی خورشیدی را از دست داد، زیرا ژاپن، آلمان و چین از طریق سیاستگذاری صنعتی تولید را تشویق کردند؛ برای مثال، از طریق تشویق سازندگان خانه به نصب پنل‌های خورشیدی روی پشت بام‌ها استفاده کردند. این تاکتیک‌ها به ایجاد بازار کمک کرد و هزینه انرژی خورشیدی را کاهش داد و تنها در یک دهه گذشته این هزینه به میزان ۹۰ درصد کاهش یافته است.

ایالات متحده هم چنان کارخانه تحقیق و توسعه جهان است، اما زمانی که صحبت از ساخت و ساز می‌شود این کشور به طور آشکاری در حال عقب گرد بوده است. امریکا فرصت‌های صنعتی را با اجرای دقیق دستورالعمل بوش از دست داد. با این وجود، مشکلات دیگری نیز وجود داشته‌اند. از اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی ایالات متحده نیروگاه‌های هسته‌ای بیش‌تری را نسبت به آن چه راه اندازی کرده بود، تعطیل کرده است. توانایی امریکا برای حذف آلاینده‌های کربنی به دلیل وجود مقررات زیست محیطی که به طرز عجیبی ساخت مزارع انرژی خورشیدی و بادی را محدود می‌کند متوقف شده است.

تقریبا ۵۰ سال از زمانی که آسیا و اروپا اولین سیستم‌های ریلی سریع‌السیر خود را ساختند می‌گذرد، اما ایالات متحده تقریبا به طرز خنده داری قادر به کشاندن ریل‌های قطار به قرن بیست‌ویکم نیست. برنامه‌ای در سال ۲۰۰۸ میلادی برای ساخت یک خط راه آهن سریع السیر در کالیفرنیا هزینه‌های تخمینی را بیش از سه برابر هزینه معمول برآورد کرده بود و اجرای آن پروژه یک دهه به تاخیر افتاد و هنوز مشخص نیست آیا می‌توان آن را طبق برنامه ریزی صورت گرفته تکمیل کرد یا خیر.

استفاده از ایده‌های جدید دشوار می‌شود. اگر ایالات متحده قصد دارد انرژی زمین گرمایی را آزاد کند می‌تواند روند صدور مجوز در این زمینه را ساده سازد. اگر امریکا می‌خواهد نسل بعدی راکتور‌های هسته‌ای پیشرفته را بسازد می‌تواند در این زمینه مقررات‌زدایی کند. این اقدامات نیازی به اختراع جدیدی ندارند و تنها آسان‌تر ساختن زمینه باعث پیشرفت خواهد شد.

ایالات متحده زمانی به مشارکت بین دولت، صنعت خصوصی و مردم برای پیشبرد پیشرفت مادی اعتقاد داشت. دولت لینکلن به ساخت راه آهن کمک کرد. طرح نیو دیل برق را به مناطق روستایی امریکا رساند. دوایت آیزنهاور قانون پرایس اندرسون را امضا کرد که بودجه دولتی و مسئولیت محدود شرکت‌های انرژی هسته‌ای را در صورت بروز حوادث جدی تضمین می‌کرد و ساخت نیروگاه‌های هسته‌ای را تسهیل می‌نمود. جاه‌طلبی‌های فضایی جان اف کندی ناسا را به مصرف کننده اصلی ریزتراشه‌های اولیه تبدیل کرد که به کاهش ۳۰ برابری قیمت آن ظرف مدت چند سال کمک کرد و انقلاب نرم افزاری را سرعت بخشید.

سپس در دهه ۱۹۸۰ میلادی ساخت و ساز متوقف شد. در چهار دهه گذشته ایالات متحده ترمز‌های مختلفی را در مسیر اجرای اختراعات ایجاد کرده است. در دوران ریگان میراث موفق مشارکت‌های بخش دولتی و خصوصی نادیده گرفته شد. دولت ریگان از این برداشت ساده انگارانه پیروی کرد که دولت و بزرگ بودن آن مقصر هر معضل قابل توجهی بوده است.

در دهه ۱۹۷۰ میلادی، لیبرال‌ها دولت را تشویق کردند تا مقررات زیست محیطی جدیدی را تصویب کند تا آلودگی را متوقف سازد و از هجوم بیرحمانه سازندگان بر محله‌های کم درآمد جلوگیری کند. سپس آمریکایی‌های طبقه متوسط از این قوانین جدید برای کاهش سرعت ساخت مسکن جدید و پروژه‌های انرژی پاک استفاده کردند. این واکنش‌ها تا حدی قابل درک بود. برای مثال، آلودگی آب و هوا در دهه ۷۰ بحران‌های مرگباری بودند. با این وجود، زمانی که این تغییرات بزرگ با یکدیگر ترکیب شدند اساس ساختن هر چیزی متوقف شد.

برای مثال، به موضوع واکسن کووید اشاره کنیم. در آوریل ۲۰۲۰ میلادی در حالی که کووید در حال دور زدن در جهان بود و همه جا عادی بودن زندگی را از بین می‌برد "نیویورک تایمز" مقاله‌ای با عنوان "واقعا تولید تا چه زمانی به طول خواهد انجامید"؟ را منتشر کرد. اگرچه مقام‌های دولت ترامپ قصد داشتند واکسن کووید را ظرف ۱۸ ماه یعنی تا پاییز ۲۰۲۱ میلادی رونمایی کنند "استوارت تامپسون" روزنامه نگار به خوانندگان روزنامه یادآوری کرد که کوتاه‌ترین زمان در تاریخ برای تولید واکسن جدید چهار سال بوده است. او نوشت: "حقیقت تلخ این است که احتمالا واکسنی به این زودی‌ها در راه نخواهد بود". با این وجود، واکسن از راه رسید. اولین واکسن‌های mRNA پیش از پایان سال ۲۰۲۰ میلادی ساخته شدند.

واکسن‌های کووید بر درس دوم داستان ابله تاکید می‌کنند. واقعیت آن است که این مخترعان نبودند که آبله را ریشه کن ساختند بلکه این کار توسط دولت‌ها و نهاد‌ها صورت گرفت. پیشرفت در این زمینه سیاسی بود، زیرا تصمیمات سیاسی دولت‌ها و سازمان‌های بین المللی اغلب پل‌هایی را بین کشف و اجرای مورد کشف شده و استقرار آن ایجاد می‌کند.

داستان واکسن‌های mRNA را می‌توان در دهه ۱۹۹۰ میلادی ردیابی کرد زمانی که "کاتالین کاریکو" دانشمند مجارستانی تبار تحقیقات خود را در مورد ظرفیت بالقوه دارویی mRNA یک مولکول کوچک، اما قدرتمند که به سلول‌های ما می‌گوید چه پروتئین‌هایی را بسازد آغاز کرد.

کار او، همراه با همکارش "درو وایزمن" پژوهشگر دانشگاه پنسیلوانیا به تدریج تسلط ما بر mRNA را به حدی رساند که بتوان آن را برای واکسن به کار برد. در اوایل سال ۲۰۲۰ میلادی ظرف ۴۸ ساعت پس از دریافت توالی ژنتیکی کرونا شرکت "مدرنا" دستور العمل واکسن کووید را آماده کرد و BioNTech یک شرکت آلمانی که بعدا با فایزر همکاری کرد واکسن خود را طراحی نمود.

این پیشرفت‌ها در عرصه فناوری که بر اساس دهه‌ها تحقیقات پایه امکان پذیر شده بودند، خود معجزه آسا بودند، اما به تنهایی کافی نبودند. ایالات متحده به یک معجزه در عرصه سیاستگذاری نیاز داشت به شاهکاری از نبوغ بوروکراتیک که بتواند واکسن‌های تازه را با کارایی بی‌سابقه ساخته و توزیع و عملیاتی کند. برای پیشرفت فناوری باید موانع بوروکراتیک را حذف کرد.

از زمان اعلان جنگ علیه سرطان در سال ۱۹۷۱ تا سال ۲۰۱۵ میلادی تنها شش دارو برای جلوگیری از هرگونه سرطان تایید شده‌اند. از سال ۱۹۷۳ تا ۲۰۱۱ میلادی نزدیک به ۳۰۰۰۰ کارآزمایی برای دارو‌هایی که سرطان عودکننده یا متاستاتیک را درمان می‌کنند، انجام شده اند، اما در مقایسه با آن تنها کمتر از ۶۰۰ کارآزمایی برای پیشگیری از سرطان انجام شده است.

در این زمینه مقصر اصلی سیستم ثبت اختراعات و آزمایشات بالینی ایالات متحده است. اگر یک شرکت دارویی کشف کند که از بروز سرطان روده بزرگ در میانسالی پیشگیری خواهد شد جمع آوری داده‌های طولانی مدت از طریق آزمایش‌های بالینی چندین دهه به طول خواهد انجامید. با این وجود، در آن مرحله حق ثبت اختراع کشف اصلی ممکن است منقضی شده باشد.

یکی از ویژگی‌های تاسف‌آور تاریخ این است که گاهی اوقات برای پیشرفت سریع به یک فاجعه نیاز است. ایالات متحده به طور مستقیم فناوری هواپیما را در طول جنگ جهانی اول پیشرفته کرد. رادار، ساخت پنی سیلین و فناوری هسته‌ای در طول جنگ جهانی دوم، اینترنت و جی پی اس در دوران جنگ سرد و فناوری mRNA در طول همه‌گیری بحران یک سازوکار متمرکز بوده اند. با این وجود، این موارد به این بستگی دارد که تصمیم بگیریم چه مقوله‌ای را به عنوان یک بحران قلمداد کنیم.

ما می‌توانیم با بازنگری اضطراری کامل قوانین فدرال و محلی، مجوز برای ساخت و ساز با انرژی پاک را با این منطق که تغییرات آب و هوا یک بحران است اعلام کنیم. درست همان طور که در دهه ۱۹۶۰ میلادی این کار را در مورد ابله انجام دادیم. ایالات متحده می‌تواند تصمیم بگیرد که یک بیماری بزرگ در کشور‌های در حال توسعه مانند مالاریا مستحق یک ائتلاف جهانی هماهنگ است. حتی در برهه‌های زمانی‌ای که جنگ‌های جهانی و پاندمی وجود ندارد بحران‌ها فراوان هستند. تبدیل بحران‌ها به اولویت‌های ملی یک تصمیم سیاسی بوده و خواهد بود.

واکسن‌های mRNA پس از غلبه بر موانع پیشرفت علمی، اختراعات تکنولوژیکی و توزیع سریع با یک مانع نهایی روبرو شدند: پذیرش فرهنگی. شک و تردید ده‌ها میلیون بزرگسال آمریکایی برای واکسن‌ها بسیار زیاد بود. این سومین درس از داستان آبله است: فرهنگ مشکل واقعی پیشرفت است.

اگر مردم حاضر به پذیرش پیشرفت نباشند مهم نیست که چه چیزی را کشف یا اختراع می‌کنید. طبق یک تخمین صورت گرفته تا ماه سپتامبر ایالات متحده از نظر میزان واکسیناسیون ملی پس از مغولستان و اکوادور به رتبه ۳۶ جهانی سقوط کرد. مشکل نه در عرضه بلکه در تقاضا بوده است. ده‌ها میلیون بزرگسال آمریکایی به سادگی از دریافت یک واکسن رایگان و موثر در میانه بیماری همه‌گیر (کرونا) خودداری ورزیدند. یکی از مهم‌ترین عوامل امروزی در مقاومت امریکایی‌ها برای تزریق واکسن سطح بالای قطبی شدن میان نخبگان دموکرات و جمهوری خواه است. رد واکسن در میان بزرگسالان جمهوری خواه بیشتر از سایر جمعیت‌های ارزیابی شده بر اساس متغیرهایی، چون سن، سطح تحصیلات، جنسیت و قومیت بوده است.

در قرن نوزدهم میلادی رهبران دولتی و کلیسا در سراسر اروپا و آمریکا معمولا واکسن آبله را به طور هماهنگ مورد تمجید قرار دادند. با این وجود، در بیست و یکم این حمایت در میان نخبگان کاهش یافته است. کرونا به طور موثر آمریکایی‌ها را در اردوگاه‌های متضاد دسته‌بندی کرد موافق و مخالف قرنطینه، موافق و مخالف واکسن. نزدیک به ۹۰ درصد از آمریکایی‌ها به مرکز تحقیقاتی پیو گفته‌اند که پاندمی کووید آن کشور را دچار تفرقه و تقسیم‌بندی بیش‌تر کرده است. امریکایی‌ها عمیقا دو قطبی شده‌اند. این موضوع پیشرفت مادی امریکا را پیچیده‌تر می‌سازد. جمهوری خواهان احساس می‌کنند از سوی نخبگان تحصیلکرده و دموکرات نادیده گرفته شده‌اند.

جمهوری خواهان با افتخار به ضد تخصص بودن، ضد علم بودن و ضد سیستم مستقر بودن خود می‌بالند و نظریه پردازان توطئه در درون آن حزب شهرت پیدا کرده‌اند. دولت‌های دست راستی امریکا از علم و از نهاد‌های علمی بیزار هستند. با این وجود، این تنها بخشی از مشکل از نظر فرهنگی است.

مشکل دیگر آن است که برخی از دموکرات‌ها که بسیاری از آنان خود را مترقی نامیده‌اند دست کم در موارد مرتبط با بهبود مادی به شیوه معناداری ضد پیشرفت شده‌اند. آنان در برابر فناوری نسبتا قدیمی مانند انرژی هسته‌ای یا آپارتمان‌سازی مقاومت می‌کنند. شهر‌ها و ایالت‌هایی که توسط دموکرات‌ها اداره می‌شوند موانع زیادی بر سر راه ساخت و ساز ایجاد کرده‌اند. اکنون وضعیت مسکن در ایالت‌هایی که کنترل آن در دست دموکرات هاست در بدترین وضعیت ممکن قرار دارند.

پنج ایالت با بالاترین نرخ بی خانمانی عبارتند از: نیویورک، هاوایی، کالیفرنیا، اورگان و واشنگتن که همگی توسط دموکرات‌ها اداره می‌شوند. اغلب اعضای جناح مترقی حزب دموکرات از طرفداران جریان‌های چپ حامی محیط زیست هستند که از قوانین سخت‌گیرانه برای به تاخیر انداختن ساخت مزارع بادی و خورشیدی استفاده می‌کنند مزارعی که می‌توانند وابستگی ما به نفت و گاز را کاهش دهند. چپ‌ها خود صنعت نفت را محکوم می‌کنند، اما در عمل تگزاس انرژی تجدیدپذیر بیشتری نسبت به کالیفرنیای عمیقا دموکرات تولید می‌کند و اوکلاهما و آیووا بیش از نیویورک انرژی تجدیدپذیر تولید می‌کنند.

یک توضیح احتمالی این است که جناح مترقی بیش از حد بر روی آن چه اساسا نسخه‌های منفی برای بهبود جهان هستند از جمله تاکید بر حفظ و قربانی کردن (کاهش، استفاده مجدد، بازیافت) بر رشد (ساخت و ساز) تمرکز کرده‌اند. در نهایت، این سبک زاهدانه منجر به درخواست‌هایی برای کاهش دائمی استاندارد‌های زندگی مدرن می‌شود فلسفه‌ای که به "رشد زدایی" معروف است.

هدف آنان نجیبانه است: نجات فرزندان‌مان از تغییرات آب و هوایی از طریق پرواز کمتر، سفر کمتر، خرید کمتر و مصرف کمتر. با این وجود، این یک انحراف عمیق از تاریخ پیشرفت‌گرایی است که خوش‌بینی نسبت به توانایی جامعه برای بهبود زندگی در مقیاس بزرگ از طریق اقدامات جسورانه بوده است.

زمانی تعصب ضد علمی حزب جمهوری خواه را به بدبینی ضد ساخت و ساز شهرنشینان لیبرال و چپ‌های محیط زیست اضافه کنید به نظر می‌رسد که ایالات متحده به طور تصادفی نوعی ائتلاف دو حزبی را علیه برخی از مهم‌ترین محرک‌های پیشرفت بشری تشکیل داده است.

برای اصلاح این امر، ما به چیزی بیش از بهبود در قوانین و قوانین خود نیاز داریم. ما به فرهنگ جدید پیشرفت نیاز داریم.

معضل فقدان اعتماد
هر شکلی از اعتماد به نهاد‌های امریکا در وضعیت سقوط آزاد قرار دارد. کمتر از نیمی از جمهوری خواهان می‌گویند که به آموزش عالی، کسب‌وکار‌های بزرگ، شرکت‌های فناوری، رسانه‌ها، صنعت سرگرمی و اتحادیه‌ها ایمان دارند. در میان دموکرات‌ها نیز اعتماد به دولت کاهش یافته است. چرا اعتماد اجتماعی برای پیشرفت بسیار مهم است؟ در کشوری که مردم به صادق بودن دولت یا کسب و کارها، به اخلاقی بودن یا احترام به قانون اعتماد ندارند، ساختن سریع و موثر هر چیزی یا ماندگار کردن آن دشوار است.

یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های بین اختراع و اجرا این است که اولی معمولا به صورت خصوصی انجام می‌شود، در حالی که دومی لزوما عمومی است. اولین فناوری عملی سلول خورشیدی سیلیکونی در یک آزمایشگاه شرکتی در نیوجرسی توسعه یافت. ساختن یک مزرعه خورشیدی برای تولید برق مستلزم تایید مستمر مقامات و ساکنان محلی است. به عبارت دیگر، این امر مستلزم آن است که مردم واقعا باور کنند که دست کم به طور جمعی از تغییرات در محیط زندگی خود سود خواهند برد.

بی اعتمادی فزاینده آمریکایی‌ها به نهاد‌ها و به یکدیگر ریشه در عمیق‌ترین حفره‌های جامعه دارد: در طبقه‌بندی جغرافیایی که لیبرال‌ها و محافظه کاران را از نظر فیزیکی جدا می‌کند. این وضعیت باعث مرزبندی‌های ایدئولوژیک در جامعه امریکا می‌شود که خود مانعی برای مصالحه بین امریکایی‌ها می‌باشد.

در سال ۲۰۲۲ میلادی مجله پزشکی "لنست" تجزیه و تحلیلی را منتشر کرد که نشان می‌دهد کدام متغیر‌ها نرخ آلودگی به کووید را در ۱۷۷ کشور تحت تاثیر قرار می‌دهند. فارغ از منابع مالی یکی از قدرتمندترین متغیر‌ها اعتماد به دولت در میان مردم بود.

نویسندگان مقاله "لنست" نوشتند: "اعتماد یک منبع مشترک است که شبکه‌های افراد را قادر می‌سازد تا به طور جمعی کاری را انجام دهند که بازیگران فردی نمی‌توانند انجام دهند". داستان‌های پیشرفت جهانی نمونه‌های نادری هستند که علم، فناوری، سیاست و فرهنگ در آن همسو هستند. برای ساختن یک داستان عالی نیاز به یک قهرمان وجود دارد، اما پیشرفت داستان همه ماست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر