عناصر قیام امام حسین(ع)
جاهلیت فقط مرحلهای تاریخی نیست که دورهاش به سر آمده باشد، بلکه حالتی اجتماعی است که هرگاه شرایطش محقق شد ممکن است تکرار گردد؛ چرا که در حقیقت جاهلیت انحراف از شریعت خداوند و هدایت انبیاء و تصمیم بر طبق هوای نفس است. همانطور که در قرآن کریم آمده است: «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» [۱]. (آیا قانون و دستور جاهلیت را میجویید؟ و برای قومی که یقین دارند، چه کسی در قانون و دستور بهتر از خداست!؟)
بازگشت جاهلیت به عرصه زندگی به معنای دوری قانون و دستور خدا از این عرصه، دشمنی با نظام اسلامی و دور کردن امت از نور حقیقت و عدالت به سوی تاریکیهای باطل و ظلم است.
انحراف بنیامیه از مسیر صحیح و دوری از راه حق جاهلیتی جدید بود اگرچه چارچوبها تغییر کرده و جامهها عوض شده بود. در حقیقت حکومت امویان، بر مبنای قانون و حکومتی جاهلی بود که اسلام با آن جنگید و در مبارزه با آن برگزیدهترین انسانها شهید شدند.
درست است که یزید (لعنه الله)، یکی از حاکمان بنیامیه، و اجداد و پیشینیانش به وحدانیت خداوند و رسالت حضرت محمد (ص) اقرار کرده بودند و «لا إله إلّا الله» و «محمد رسول الله» را بر زبان جاری کرده بودند؛ ولی این مسئله تغییری در حقیقت جاهلی بنیامیه ایجاد نمیکرد.
شکلهای گوناگون حکومت:
درنگی کوتاه در نظریه حکومت در اسلام برای واضح کردن حقیقت حکومت بنیامیه و دیگران کافی است. نظریه به صورت خلاصه به این صورت است:
۱.حاکم امامی معصوم باشد: طبیعتاً ممکن نیست که او با نظریات اسلام مخالفت کند و نظریات غیراسلامی قراردادی را اجرا کند. در اینصورت واضح است که نمیتوانیم او را معصوم بنامیم. در چنین حالتی لازم است مسلمانان -در عین اختلاف سطح فکریشان- دستورات این حاکم را اجرا کنند و از مخالفت با او در دستوراتش بپرهیزند.
۲.حاکم فقیهی عادل باشد: این حاکم نظریات الهی را اجرا میکند و در غیر این صورت ممکن نیست او را عادل بدانیم. در این حالت باید به او کمک نمود و دستوراتش را اجرا کرد. همچنین جایز نیست حتی از جانب فقهایی نظیر خودش با او مخالفت شود.
۳.حاکم مسلمان و غیر فقیه باشد ولی نظریاتی که در عرصه زندگی اجرا میکند نظریات آسمانی است و بیتردید چنین حاکمی گاهی خطا میکند. در اینچنین حالتی فقها اقدام به راهنمایی، حمایت و ارشاد او میکنند و بر مسلمانان واجب است به کمک و یاری برسانند مگر اینکه خطاها در درجهای باشد که نظریات اسلامی به کلی در معرض خطر باشد، در این هنگام لازم است بهگونهای دیگر با او تعامل شود.
۴.حاکم اصلاً مسلمان نباشد ولی نظریات اسلامی را قبول داشته باشد: در این حالت شخص حاکم مهم نیست بلکه مهم نظریات است؛ چراکه ممکن نیست فردی به چیزی اعتقاد داشته باشد و در عمل چیز دیگری را اجرا کند مگر اینکه ایمانش واهی باشد.
۵.آخرین حالت اینکه حاکم، فقیه، مسلمان غیر فقیه و یا غیرمسلمان باشد و نظریات موردقبول او نظریات کفرآمیز دور از حق و ضد رسالت آسمانی باشد. در چنین وضعی مسلمانان باید در مقابل حاکم بایستند و با او جنگیده و مبارزه کنند؛ چراکه مهم شخص حاکم نیست -هرچند فقیه باشد- بلکه مهم همان اندازه نظریات اسلامی است که در عرصه زندگی اجرا میگردد.
نگاهی به آنچه موضع امام حسین(ع) بر اساسش بنا شده است:
از خلال این بحث میتوانیم موضع عملی امام حسین(ع) را مشخص کنیم. موضعی که در پرتوی نگاه اسلام به حکومت بنا شده است؛ چراکه نظریه اسلام در رابطه با حکومت بر اساس فکر و طرحی اجرایی و عملی برای قدرت بنا شده است. اگر این طرحها و نظریات اسلامی محقق شد که هیچ وگرنه اسلامیت حاکم و نماز و عبادت او هیچ ارزشی ندارد چراکه معنای حقیقی عبادت باید در سلوک فرد، احساسات و رفتار او تجلی یابد. از اینرو وجهه اسلامی یزید یا دیگر حکام ظالم هیچ ارزشی ندارد و مناسکی که ادا میکنند معنا و محتوایی ندارد.
هنگامیکه اوضاع اینگونه باشد و حاکمان بنیامیه شریعت آسمانی را اجرا نمیکنند پس بر امام حسین (ع) -به عنوان فاضلترین انسان که در آن روز اسلام را پیاده میکرد- و بر تمام مسلمانان ذاتاً واجب بود که در مقابل آن ستمگران بایستند و با او مقابله کنند. زیرا آنها حکومت جاهلیت را میخواهند و با شریعت آسمانی میجنگند اما این بار این جاهلیت جامهای جدید به تن کرده است که حقیقتش را از دیدگان پنهان میدارد.
حسین(ع) قیام کرد تا برای مردم پرده از چهره حاکمانی بردارد که پشت اسم دین پنهان شده بودند، تا حقیقت طاغوتهایی را رسوا کند که به اسم جانشینی رسولالله (ص) بر مردم حکومت میکردند. واقعه عاشورا فقط یک اتفاق حزنانگیز و زودگذر نیست که در مرحلهای مشخص از تاریخ اتفاق افتاده باشد بلکه شکلی کامل از تجسم جنگ حق و باطل است. عاشورا عرصه واقعیتی سرشار از زندگی است که هر دسته از انسانها در عین اختلاف در سن و نوع، نقششان را انجام میدهند: در آن معصومی هست که غافلانه خطایی نمیکند؛ جنایتکاری هست که از انجام پستترین و شنیعترین کارها ابایی ندارد. در آن زن، نوزاد شیرخواره، کودک و پیر سالخورده هست، توبهکننده و گنهکار هست، عظمت و بزرگی هست همانطور که پستی و رذالت نیز هست.
عاشورا اگرچه یک مرحله تاریخی نیست ولی حال امت را بیان میکند که حاکمان در آن از راه صحیح منحرف شدند و جامعه را از رسالت و عقایدش دور کردند تا اینکه امت مردهای گردید که جز به اندازه کوتاه نفسی که میرود و میآید فکر نمیکند. این امت که در آن ترس بهاندازهای وصفناشدنی رسیده است؛ میداند که به حق عمل نمیشود و از منکر نهی نمیشود، اینها را درک میکند و حرکتی نشان نمیدهد. این امت اجلش فرارسیده و مرده است هرچند اجساد متحرکی در آن باشند.
عوامل قیام امام حسین(ع) :
واقعه عاشورا به شکلی حزنانگیز اتفاق افتاد تا وجدان امت را تکان بدهد و آن را به سوی رسالتش برگرداند و شخصیت اعتقادیاش را از نو زنده کند. لازم است برای ایفای اینچنین نقشی گروهی از مردم با استفاده از قدرت و وسایلی که در اختیار دارند به پا خیزند. گروهی که قادر به اثربخشی در زندگی این امت مرده هستند و اوضاع این جامعه را درک میکنند همچون فرزدق که مردم را برای امام اینگونه تصویر میکند: «شمشیرهایشان علیه تو و قلبهایشان با توست».
مهمترین این عوامل ازاینقرار است:
*عوامل شخصیتی قیامکننده:
قیامکنندهای که جبهه حق را رهبری میکند امام معصومی با همه توصیفات مقدسی است که در حدیث رسول خدا (ص) آمده است: «حسن (ع) و حسین (ع) امام هستند، قیام کنند یا قعود کنند». امت این صفت مقدس حسین (ع) را میداند، مخصوصاً با وجود تعداد بسیار صحابهای که همعصر رسول خدا (ص) بوده و احادیث ایشان را در شأن این امام شنیدهاند.
علاوه بر این امام (ع) عنصر نَسَبیای را داراست که هیچ شائبه و شکی در آن نیست: پدرش علی (ع)، مادرش فاطمه (س) و جدش رسول خدا (ص) است. صحابی، این حدیث رسول خدا را در شأنش به یاد دارند که «حسین از من و من از حسین هستم» (حسین منّی و أنا من حسین) و مردم این آمیختگی روحی و نسبی را میفهمند.
امام حسین (ع) صاحب منزلت و شرافت بود، چگونه اینگونه نبوده باشد درحالیکه او مرکز توجهات مسلمین و پناه مستغیثین و بیپناهان بود و دارایی و ثروت در اختیار داشت.
میدانید روز عاشورا امام (ع) خواهرش زینب (س) را صدا زد و فرمود: «به من لباسی بده تا این لباسهایم را عوض کنم تا این قوم در این لباسها طمع نکنند و آن را از من نگیرند [و مرا برهنه نکنند]»، هنگامیکه لباسهایی نامرغوب و مندرس را به او داد امام با حالت خاصی گفت: «آیا پسر پدرت اینچنین لباسی بپوشد!؟».[۲] اگر لباس اولش لباسی معمولی میبود آن لباس مندرس را قبول میکرد پس حتماً لباس اول او جزو فاخرترین و گرانبهاترین لباسها بوده است همچنین روایات میگویند که قافله هاشمی اموال بسیاری به همراه داشته است. بنابراین امام حسین (ع) همه عناصر شخصیتی برای مقدس بودن را داشته است: شرافت، منزلت، بینیازی، ثروت و عصمت.
*حجت و دلیل قاطع:
برای اینکه این قیام حاشیهای نباشد و به بار بنشیند، فرد قیامکننده اعتبار و عهدهایی به علاوه مشروعیت برای این قیام به دست آورد که تنها راهحل و گزینه بیبدیل بود. نامههای وارده از بزرگان عراق و بالأخص کوفه، با اصرار از امام (ع) میخواستند به سوی عراق بیاید. محتوای این نامهها همانطور که روایات نقل میکنند اینچنین بوده است «بر سپاهی قدم بگذار که برای تو گرد هم آمدهاند؛ که باغها خرّم گشته و مکانها سبز گشتهاند».
بیتردید عدم پاسخ امام به این مطالبات -که در کمترین روایتها به دوازده هزار نامه بوده است- حجت را علیه امام تمام میکرد که فرصت را از دست داده است. در مقابل، آمدن امام حجت را بر امت تمام میکرد هرچند که آنها خیانت کردند. مسئله دیگر اینکه اگر امام (ع) بیعت نمیکرد در معرض تهدید امویان قرار داشت و اگر بیعت میکرد در چنین شرایطی دستاویزی شرعی به حاکمان ستمگر اموی میداد و درنتیجه نور امیدی که امت در این شخصیت انقلابی امام (ع) مشاهده کرده بود خاموش میشد.
در صورت رد کردن بیعت در مقابل امام دو گزینه وجود داشت:
الف- کشته شدنی که امویان تصمیم بر انجامش داشتند حتی اگر در سایه کعبه باشد.
ب- رفتن به سمتی یکی از مناطقی که نفوذ و پیروانی دارد که شامل یمن، کوفه و بصره میگشته است. مشخص است که امویان در هر یک از این مناطق بلااستثناء به امام میرسیدهاند.
تا زمانی که کوفه بیشترین نیروهای مردمی حامی امام (ع) به همراه درخواست شدید مردمش را داراست، بدون تردید انتخاب درست رفتن به سمت کوفهای است که مرکز حکومت پدرش امیرالمؤمنین (ع) بوده است.
ازاینرو امام (ع) اصرار برادرش محمد حنفیه برای بازداشتن او از رفتن به سوی کوفه را رد میکند؛ همانطور که درخواست ابن عباس (ره) را رد میکند که به امام (ع) نصیحت کرده بود به سوی یمن برود.
*شعار:
برای جلوگیری از تحریف این قیام خصوصاً اینکه امام به خیانت اهل کوفه آگاه بود و میدانست چگونه فرستادهاش مسلم بن عقیل (ع) و همراهش هانی بن عروه را کشتند، یاران را آواره کردند و عدهای را دستگیر کردند و ... این اوضاعی بود که امام حسین (ع) را در مواجه ای نظامی قرار داد که گریزی از آن نبود.
امام حسین (ع) برای جلوگیری از تحریف این قیام از اولین روز در مدینه تا روز قتلعام کربلا اهداف و شعارهایش را بیان میکرد. او اینچنین میفرمود: «قسم به خدا، من از روی سرخوشی یا غرور یا ستمگرانه و فسادانگیزانه قیام نکردم. من برای طلب اصلاح در امت جدم قیام کردم تا امربهمعروف و نهی از منکر کنم».
سپس امام (ع) امت را مقابل انتخابهایی قرار داد و چارهای نداشتند که راهی را انتخاب کنند. امام (ع) این کار را در راستای اجرای شیوهای منحصربهفرد از مقابله با رجزخوانی کافران انجام داد. امام (ع) بعد از اینکه با حر بن یزید ریاحی (رض) روبرو شد شبیه چنین چیزی فرمود که: «این زمین وسیع خداوند است، مرا رها کنید تا به حال خود بروم». در کمترین حالت در این سخن آمده است که امام (ع) رها شود و خلوتی برگزیند، اما سپاه حر حاضر به سرپیچی از دستورات حکومت ظالم نشد و امام (ع) را تا کربلا تعقیب کرد.
همچنین در اینجا نیز امام (ع) یارانش را مقابل انتخاب قرار داد و آنها را به اجبار در جنگی وارد نکرد که از لحاظ نظامی بازندهاش بودند. ازاینرو شب دهم محرم آنها را جمع کرد و آنها را خطاب قرار داد و گفت: «شب تاریکی خود را گسترانیده است پس آن را چون شتری در نظر بگیرید [و بروید]؛ حقی از من بر گردن شما نیست». آن نیکوترین افراد این درخواست را رد کردند و زهیر بن قین بلند شد و گفت: «به عربها (و در روایتی دیگر آمده است به جدّت) چه بگوییم!؟ آیا پسر دختر رسول خدا (ص) را بکشند و ما زنده بمانیم!؟ نه به خدا! هرگز چنین نمیکنیم» و دیگران نیز سخنانی مثل او گفتند.
آنگاه که درگیری حتمی شد و شمشیر فصل الخطاب گشت، امام حسین (ع) تصمیم بر ورود به این جنگ گرفت و میگفت اگر دین محمد جز با کشته شدن من سرپا نمیماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید. در هر صورت، امام حسین (ع) اهداف انقلاب را از هنگام حرکتش از مدینه تا قتلگاهش در کربلا در مقابل دیدگان خویش قرار داده بود و خواهرش زینب کبری (س) این رسالت را ادامه داد و ابزار تبلیغاتیای بود که اخبار قیام را منتشر و عناصر مخرب در تخت حکومت اموی را رسوا میکرد.
*عنصر عاطفی:
یعنی برانگیختن احساسات مسلمانانی که افکار منطقی در عقلهای آنها اثری نداشت.
عنصر عاطفی در قیام حسینی را در دو رفتار و روش مشاهده میکنیم:
اول: واردکردن زنان هاشمی و کودکان در انقلاب، تا حدی که حتی کودک شیرخوارهای در آن حاضر شد که در روز دهم محرم در بحبوحه جنگ به دنیا آمد. وجود زنان بیت علوی و هاشمی در این دریای غم بیشک حس همدردی را برمیانگیزاند و قلبها را متأثر کند؛ هرچند آنها بیرحم و سنگدل بودند.
اما اطفال با قیام همراه شدند تا دلیلی باشند بر اینکه این قوم که از روی ترس و طمع میجنگند به حدی از پستی، خواری و زبونی رسیدهاند که وصفناشدنی است. قرآن کریم میفرماید «خدا را فراموش کردند پس خداوند هم آنان را دچار خودفراموشی کرد» (نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ[۳]) و کار آنها به اینجا رسیده بود که امام حسین (ع) به آنها میگوید: «اگر گناهی باشد بزرگسالان مرتکبش شدهاند، گناه این کودکان چیست!؟»
با این همراهی زنان و کودکان بود که پشتوانهای عمیق و عاطفی برای این قیام همراه شد و این قیام را به نقطه بارز حادثههای مصیبت بار طول تاریخ تبدیل کرد و احساسات و عواطف مسلمانان را تا این روزگار ما تحت تأثیر قرار داده است.
دوم: روش یادآوری و نصیحت که امام (ع) و یارانش (رض) از آن بهره جستند. امام (ع) مردم را متذکر میساخت و میفرمود: «نَسَبم را بگویید، من کیستم؟ آیا پسر دختر پیامبرتان نیستم!؟» سپس ادامه میداد: «برای چه با من میجنگید!؟ آیا سنتی را تغییر دادهام یا بدعتی نهادهام!؟». و در مقام آخر میفرمود: «اگر دینی ندارید و گمان میکنید عرب هستید، پس در دنیایتان آزاده باشید.» این سخن در اشاره به گروهی است که هنگامی که به خانه زنانِ رسالت هجوم بردند نه تنها دینشان را بلکه حتی آداب و رسوم عربیت را فراموش کردند. آداب و رسوم عربیتی که به آن عادت کرده بودند و بر آن متفق بودند.
همچنین میبینیم امام (ع) حال مردم را اینگونه توصیف میکند: «دین لقلقهای بر زبانهایشان است، بر آن مواظبت میکنند تا زمانی که زندگیشان فراخ باشد؛ و آنگاه که با بلایی آزموده میشوند، دینداران اندکاند.»
در آنچه گذشت مختصری از عناصر تشکیلدهنده این قیام و همچنین وضعیت امت را بیان کردیم: همانطور که گفتیم امت به حالت احتضار و مرگ رسیده بود و هیچ ابایی از درگیری نداشت و از ترس در بحرانی پیچیده زندگی میکرد، در حالی که حاکمان تلاش میکردند تا امت را به سوی منجلاب بکشانند، روح عزت و کرامت را بکشند، موجودیت تمدنیاش را تکهتکه کرده و او را از رسالت والایش دور کنند.
قیام حسینی و وضع کنونی ما:
همانطور که گفتیم قیام حسین(ع) فقط یک مرحله تاریخی نیست، بلکه حالت امتی را نشان میدهد که به این وضع فجیع رسیده است و جنایتی تاریخی و ددمنشانه را مرتکب میشود.
امروزه از نو این حالت برگشته است؛ امت اسلامی در همان وضعی زندگی میکند که امت در زمان امام حسین (ع) زندگی میکرد و حاکمان امت از رسالت و تمدن و کیان اسلامی منحرفشدهاند. این امت در بیم و ترس زندگی میکند و جز به کوتاه نفسی که میرود و میآید فکر نمیکند. چارهای جز این نیست که جنبشی جدی وجدان این امت را تکان داده و بیدار کند و او را به سمت رشد بازگرداند.
باید این جنبش همه عناصری را که جنبش کربلا دارا بود را دارا باشد: رهبری مقدس و رسالت مدار که دارای منزلت و شرافت و مال باشد. رهبری که حجتی معتبر در اختیار دارد که حاکمان را مجازات و انحرافات آنها را از رسالت آشکار کند؛ هم چنانکه امت را به خاطر سکوت و کرنش ذلیلانه و حقیرانه مؤاخذه میکند. این رهبر لازم است شعارهایی مطرح کند تا شرارههای انقلاب در جان مردم شعلهور گردد. او باید از جوهره متعهدانه قیام و اهداف حقیقیاش محافظت نماید و احساسات و عواطف امت را تحریک کند.
با این اوصاف، باید حسینی جدید برای این حرکت و زینبی دیگر و مردانی چون اصحاب حسین (ع) وجود داشته باشد و این امری محال است، چراکه برای هیچ انسانی ممکن نیست که همه ویژگیهای حسین (ع) و عناصر قیامش را به صورت کامل را داشته باشد.
چون این امر محال است پس باید قطرات خونی ریخته شود و فداکاریهای بسیاری انجام گیرد تا درمجموع قسمتی از عناصر حادثه کربلا شکل گیرد و وجدان این امت مرده تکان بخورد و حواسش بیدار گردد.
بر مسلمانان واجب است که همیشه توانایی لبیک به ندای اسلام را داشته باشند تا هنگامی که اسلام آنان را فریاد زد به یاریاش بشتابند تا شاید در این قطرات خون راه برگشتی به حقیقت رسالت باشد.