استاد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی گفت: در صورت پذیرش کنوانسیونهای مرتبط با FATF باید فعالیتهای مالی خود را اعلام کنیم. در شرایطی که دشمنان ما از همهی منافذ برای جاسوسی و کسب اطلاعات از ایران تلاش میکنند، پذیرش این متون یعنی اینکه ما اطلاعات محرمانه کشور را دو دستی تقدیم آنها کنیم.
به گزارش پایداری ملی به نقل از فارس، از اوایل سال 95 موضوع همکاری ایران با گروه ویژه اقدام مالی (FATF) رسانه ای شد و این موضوع همزمان با خروج آمریکا از برجام در اردیبهشت ماه 97، تبدیل به یکی از مهمترین موضوعات کشور شد. علی رغم اصرار دولت روحانی بر اجرای کامل برنامه اقدام FATF توسط ایران، شورای نگهبان به مصوبات مجلس شورای اسلامی درباره الحاق ایران به کنوانسیون های پالرمو وCFT ، اشکال گرفت و مجمع تشخیص مصلحت نظام هم تاکنون حاضر به تایید این مصوبات نشده است. در همین راستا، گفتگوی تفصیلی با دکتر حسین شیخزاده، استاد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی داشتیم که متن آن به شرح زیر است:
*نتیجه حمله آمریکا به عراق تغییر ساختار قدرت منطقه به نفع ایران بود
یکی از موضوعاتی که اکنون در فضای بینالمللی مطرح میشود بحث گذار جهان از نظم بینالمللی تکقطبی به نظم بینالمللی چندقطبی است. یعنی نظمی که در آن آمریکا دیگر ابرقدرت نیست و تنها یکی از چندقدرت تاثیرگذار است. در نشست سیاسی-اقتصادی که اخیرا در دوحه قطر برگزار شد و وزیر خزانهداری آمریکا هم در آن نشست شرکت کرد، یکی از مباحث محوری دقیقا همین موضوع بود که چگونه نسبت به یک محیط چندقطبی کنش داشته باشیم. به نظر شما جهان به سمت یک نظم بینالمللی چندقطبی در حال حرکت است؟
شیخ زاده: بنده معتقدم از ابتدا چنین چیزی به نام جهان تک قطبی نداشتهایم. آمریکاییها بعد از فروپاشی شوروی موضوع نظم نوین بین المللی را مطرح کردند و خود را تنها قدرت برتر و هژمون جهان معرفی کردند در حالی که اینگونه نبوده است. در جهان بعد از جنگ سرد ما قطبهای مقتدری داشتهایم مانند روسیه، آلمان، هند، چین و اتحادیه اروپا و برخی قدرتهای منطقه ای که مانع تک قطبی شدن جهان بوده اند، مانند ایران. با این حال آمریکاییها همواره برای تبدیل شدن به تنها قدرت جهان در تلاش بودهاند. این تلاشها هم در حوزه سیاست عملی. در حوزه نظری ابتدا نظریه پایان تاریخ را مطرح کردند تا وانمود کنند که پروژه تک قطبی سازی تمام شده است و مقاومت در برابر آن بی فایده است. بعد هم نظریه برخورد تمدنها را مطرح کردند اگرچه این نظریه نسبت به نظریه پایان تاریخ واقعگراتر بود، اما باز هم تمدن غرب را تمدن برتر معرفی می کرد و راهکارهایی برای حفظ این برتری ارائه میداد.
بعد آمریکا بر اساس اینگونه نظریهها شروع کرد به حملات نظامی و مداخلات سیاسی در اقصی نقاط جهان اما اکثر این تلاش ها با شکست مواجه شد. آمریکا با وجود حمله به افغانستان نتوانست در میان مردم این کشور نفوذ کند و با همه هزینههایی که کرده بود، مجبور شد از این کشور خارج شود. آمریکا از مالیات مردم آمریکا برای حمله به عراق استفاده کرد اما نه تنها قدرت سیاسی و نظامی آنها افزایش نیافت، بلکه حاصل حمله آنها تغییر ساختار قدرت منطقه به نفع ایران بود. در بسیاری از موارد مشابه نیز آمریکاییها نتوانستند به اهداف خود دست پیدا کنند. اتفاقات اخیر به معنی گذار از تک قطبی به چند قطبی نیست، بلکه به معنی شکست پروژه تک قطبی سازی است.
* اقتصاد آمریکا دیگر توانایی پشتیبانی از برنامه های نظامی این کشور را ندارد
نشانههای شکست این نظم بینالمللی تکقطبی چیست؟ آیا در حال حاضر شواهدی نسبت به این زوال وجود دارد؟
شیخ زاده: نشانه های این شکست در حوزه های مختلف قابل مشاهده است. امروز آمریکا از نظر اقتصادی یکی از بدهکارترین کشورهای جهان است. پدیده جهانی شدن (به تعبیر آمریکایی ها) که آمریکا خود را سردمدار آن میدانند، در عمل منافع این کشور را به خطر انداخته است. امروز یکی از معضلات اقتصادی آمریکا این است که اگر طبق قواعد جهان شدن عمل کنند و تعرفههای گمرکی را بردارند، اقتصادشان در برابر چین توان مقاومت ندارد، لذا در برخورد با جهانی شدن دچار تناقض شدهاند. بیکاری در این کشور روند صعودی دارد. بی عدالتی و فاصله طبقاتی به یکی از ویژگی های ساختاری و مشکلات لاینحل بدل شده است. اقتصاد آمریکا دیگر توانایی پشتیبانی از برنامه های نظامی این کشور، به ویژه حضور نظامی در کشورهای مختلف را ندارد.
از نظر سیاسی کلیت تمدن مبتنی بر لیبرال دموکراسی با چالش مواجه شده است و در این میان آمریکا بیش از دیگران در معرض تهدید است. دموکراسی آمریکایی عملا به دیکتاتوری اکثریت تبدیل شده است؛ در واقع نوعی دموکراسی محدود یا دموکراسی نخبگان سیاسی در این کشور حاکم است. گرایش به معنویت در غرب رو به گسترش است و این جنبش، سکولارسیم را تهدید میکند. اگر به سخنرانیهای رئیس جمهور آمریکا توجه کنید، یکی از موضوعات اصلی این سخنرانی خصومت با ایران است. معنی این رفتار این است که ایران برای آمریکا خیلی مهم است. به عبارت دیگر کشوری مانند آمریکا که قبلا ایران را در معادلات سیاسی به حساب نمیآمد، اکنون به عنوان رقیب خود میداند.
* تحریمها برای کند کردن روند فروپاشی آمریکاست
یکی از مباحث مهمی در که عرصه بینالملل مطرح است استفاده از تحریمها در سیاست خارجه آمریکاست. به نظر میرسد تحریم در ترکیب با ابزارهای دیگر به یک جایگاه راهبردی در سیاست خارجه آمریکا رسیده است، ما شاهد آن هستیم که آمریکا یک دهه است علیه ایران سیاست فشار حداکثری وارد میکند و علاوه بر این آمریکا در حال اعمال این سیاست بر روی چین و روسیه نیز هست. اخیرا کنگره آمریکا یک لایحه برای تحریم روسیه، ایران و سوریه در قالب لایحه بودجه دفاعی آمریکا تصویب کرده است. قبل از این لایحه هم، یک لایحهی دیگری در رابطه با چین به تصویب رسیده است. این استفاده گسترده از تحریم چه ارتباطی با گذار نظم بینالمللی دارد؟ آیا آمریکا تلاش دارد با استفاده از سیاست تحریمی این گذار را طولانیتر کند؟
شیخ زاده: تحریمها ادامه استراتژی کلان آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی ایران است اما در شرایط جدید که قدرت آمریکا در حال افول است، اثرگذاری ایران بر روند تضعیف آمریکا بیشتر شده است، لذا برخورد با ایران از یک راهبرد درازمدت و تدریجی به یک تاکتیک اضطراری و فوری تبدیل شده است. قبلا موضوعاتی مانند الگو گرفتن کشورهای منطقه از ایران و ترویج اسلام سیاسی مطرح بود، اما اکنون تبدیل شدن ایران به هژمون منطقه و همکاریهای اقتصادی ایران با رقبای آمریکا مانند روسیه و چین باعث باعث واکنش سریع آمریکا شده است.
در شرایطی که برخی از کشورها به دنبال این هستند تا واحد پول خود را به پول بینالمللی تبدیل کنند و مانع یکهتازی دلار شوند، از جمله چین، خطر ایران برای آمریکا جدیتر شده است؛ زیرا ایران هم در این زمینه با روسیه و چین منافع مشترک دارد. لذا تحریمها در اصل برای کند کردن روند فروپاشی آمریکاست.
*راهاندازی مبادلات دوجانبه و چندجانبه با پولهای ملی ضرورت دارد
در این شرایطی که به نظر میرسد ایران در حال تبدیل شدن به یکی از قدرتهای موثر در عرصهی جهانی است، اتخاذ چه راهبردی در رابطه با تسریع این گذار میتواند موثر واقع شود؟
شیخ زاده: برای اثرگذاری بر روند اضمحلال قدرت آمریکا نیاز به یک استراتژی چندبعدی، هماهنگ و متوازن داریم؛ یعنی بطور همزمان باید اقدامات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی (آمادگی دفاعی) را به پیش ببریم. اولین گام وحدت همهی نیروهای داخلی در برابر آمریکاست، کلیدواژه وحدت که امام خمینی (ره) مطرح کردند و مقام معظم رهبری هم بر آن تاکید دارند، در سالهای اخیر تقریبا به فراموش سپرده شده است. به نظرم راهکار ایجاد همگرایی در مقابل آمریکا این است که نیروهای نفوذی آمریکا و کسانی که این کشور را کدخدای جهان میدانند، از صحنهی قدرت کنار بروند. وقتی کسی آمریکا را ابرقدرت و الگوی کشورداری میداند، چطور میتواند با نظام محبوب و مورد علاقه خود مقابله کند؟ در شرایطی که ناکارآمدی لیبرال-دموکراسی بیش از پیش آشکار میشود، عدهای روشنفکرنماها و حتی برخی مسئولین اجرایی راهحل مشکلات کشور را اجرای لگوی لیبرال-دموکراسی میدانند.
گام دوم این است که تفکر حاکم بر نهادهای نظامی و انقلاب مانند سپاه بر سایر بخشها حاکم شود. ما در حوزههایی که با روحیهی انقلابی عمل کردهایم، موفق بودیم، اما در اقتصاد که چشم امید برخی مسئولان به دست دیگران بوده، ناکام ماندهایم. باید به خودباوری برگردیم. موضوع بعدی کار فرهنگی است؛ باید مساله استکبارستیزی به گفتمان عمومی تبدیل شود. رسانههای بیگانه، دوگانهی قدرت- فقر را جا انداختهاند، یعنی اینگونه القا کردهاند که افزایش قدرت نظامی کشور به معنی چشمپوشی از رفاه مردم است. گام بعدی این است که در سیاست خارجی انقلابی عمل کنیم. ما به شدت به ائتلافهای سیاسی-نظامی و اقتصادی نیاز داریم. ظرفیتهای خوبی هم داریم. بسیاری از کشورها با ما منافع مشترک دارند، باید این منافع را شناسایی کرد. متاسفانه همکاری درون جهان اسلام به یک سری اقدامات صوری مانند تشکیل «سازمان همکاریهای اسلامی» یا برگزاری همایشهای تقریب مذاهب محدود شده است. در حالی که میشود به سمت تقسیم کار میان کشورهای اسلامی حرکت کرد. راهاندازی مبادلات دوجانبه و چندجانبه با پولهای ملی کشورهای اسلامی از ضرورت و فوریت زیادی برخوردار است.
*سازمان ملل متحد و زیرمجموعه های آن در راستای منافع آمریکا عمل میکنند
مسئلهای که در اینجا مطرح میشود، سازوکارهای نظم بینالملل است. اینکه در یک نظم بینالمللی چند قطبی ساختارهای سازمان ملل به چه صورت خواهد بود؟ به عنوان مثال چه تغییراتی میتواند در شورای امنیت سازمان ملل صورت بدهد و جایگاه ما در این سازوکارها به چه صورت تغییر خواهد کرد؟
شیخ زاده: سازمان ملل از ابتدای تاسیس، تابع قدرت بوده است؛ لذا وقتی توازن قدرت تغییر کند، ساختار این سازمان هم دچار تحول میشود. در شرایط فعلی یکی از ابزارهای حفظ برتری آمریکا همین سازمان ملل است. شورای امنیت، صندوق بینالملل پول، بانک جهانی و بسیاری از سازمانهای زیرمجموعه سازمان ملل متحد در راستای منافع آمریکا عمل میکنند. یکی از اقدامات ضروری برای تسریع در افول آمریکا، اقدامات حقوقی و سیاسی در سازمان ملل است. کشورهای جهان سوم، مانند اکثر کشورهای قاره آفریقا و آمریکای لاتین ظرفیتهای خوبی دارند که لازم است با برنامهریزی صحیح از قدرتهای آنها در سازمان ملل برای تحقق اهداف کشورهای مستقل استفاده کرد.
*بعضی از موارد برنامه اقدام FATF با امنیت ملی کشورمان منافات دارد
* تا پیش از بازگشت آمریکا به برجام، ایجاد هر نوع تعهد جدید مصداق بارز خیانت به کشور است
در چند سال اخیر شاهد آن بودیم که نقشآفرینی معاهدات و سازمانهای چندجانبه سیاسی در نظم بینالملل رو به افزایش بوده است. به عنوان مثال گروه اقدام مالی ویژه یا همان FATF که در این روزها خیلی بحث آن در کشور داغ است، در سالهای اخیر به طور موازی با گسترش ساختارهای تحریمی و افزایش استفاده از تحریمها، سازمانهایی مانند FATF خیلی مطرح شدهاند و با توجه به صحبتهای مقامات آمریکا به نظر میرسد ارتباط معناداری بین FATF و سیاست تحریمی آمریکا وجود دارد. آیا آمریکا با تقویت سازمانهای چندجانبهی سیاسی تلاش میکند که پاسخی به دینامیک گذار نظم بینالمللی بدهد؟ یا نه، اصلا سازمانهایی مانند FATF نقشی در پیشبرد سیاست خارجه آمریکا ندارند؟ به نظر شما چه فرصتها و تهدیدهایی در همکاری با FATF وجود دارد؟
شیخ زاده: FATF یا همان «گروه ویژه اقدام مالی» نام یک نهاد بینالدولی است که 37 عضو دارد و قرار است عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی هم به این اعضا اضافه شوند. این گروه ایران را به عدم شفافیت مالی و حمایت از تروریسم متهم کرده و در لیست سیاه خود قرار دادهاند. و بعد از توافق وزارت اقتصاد ایران با این گروه، کشور ما را از نظر «اقدام متقابل» به حالت تعلیق درآوردند. و به عبارت دیگر موقتا از لیست سیاه خارج شدهایم؛ اما برنامهی اقدامی طراحی کردهاند و از ایران میخواهند این برنامهی اقدام را اجرا نماید؛ بعضی از موارد این برنامه با امنیت ملی ما منافات دارد، به عنوان مثال در صورت پذیرش کنوانسیونها باید فعالیتهای مالی خود را اعلام کنیم. در شرایطی که دشمنان ما از همهی منافذ برای جاسوسی و کسب اطلاعات از ایران تلاش میکنند، پذیرش این متون یعنی اینکه ما اطلاعات محرمانه کشور را دو دستی تقدیم آنها کنیم. مساله اصلی این است که پذیرش این همه ریسک و زیان به چه بهایی صورت میگیرد و چه نتیجهای برای ایران خواهد داشت؟
مطابق اظهارات اعضای این گروه، تعهد ایران به متون حقوقی مورد نظر «گروه ویژه اقدام مالی» به معنی برداشتن تحریمها نیست. وقتی نظام مالی ما در تحریم قرار دارد، این نهاد کدام تراکنشها را میخواهد شفاف کند؟! وقتی ما نمیتوانیم بهای نفت و سایر کالاهای صادراتی را به کشور بازگردانیم، چه نیازی به شفافسازی وجود دارد؟ اگر منظور شفافسازی در عملیات بانکی در داخل کشور است که ایران به اندازهی کافی دستگاه نظارتی دارد؛ دیوان محاسبات، سازمان بازرسی کل کشور، کمیسیون اصل 90 مجلس شوری اسلامی، وزارت اطلاعات، حفاظت اطلاعات سپاه و ... همگی بر عملکرد دستگاههای اجرایی نظارت میکنند. بنابراین هیچ ضرورتی وجود ندارد که از 37 عضو که تعدادی از آنان دشمنان کشور هستند دعوت کنیم که بر عملیات مالی و بانکی ما نظارت کنند.
به نظر بنده ایران در مورد تعامل با دنیا صداقت خود را نشان داده و اکنون توپ در زمین نهادهای بینالمللی است. پیشنیاز ورود به هرگونه توافق جدید این است که اروپا و آمریکا به تعهدات خود در برجام عمل کنند و تا زمانی که این توافقنامه اجرا شود و ایجاد هر نوع تعهد جدید برای ایران مصداق بارز خیانت به مردم، کشور و آرمانهای انقلاب محسوب میشود.