23 میلیون نفر در 10 میلیون و 700 هزار خانوار آمریکایی کم درآمد بیشتر از نیمی از درآمد خود را برای پرداخت مسکن هزینه می کنند و برای حفظ سقف بالای سرشان، اغلب مجبورند ضروریات جاری زندگی مثل مواد خوراکی یا دارو را حذف کنند.
به گزارش پایداری ملی به نقل از خبرگزاری فارس: در حالی که رسانه های خبری شرکتی یکصدا تمرکز خود را بر موضوع استیضاح ترامپ گذاشته اند، واقعیت داستان اقتصادی که آمریکاییان با آن دست به گریبانند همچنان به راه خود می رود و در کنار آن، چیزی بسیار مهم را در ذهن ما به حاشیه می راند؛ واقعیت وخیم تر شدن شرایط برای ده ها میلیون خانوار آمریکایی که هر ماه برای تامین نیازمندی های خود با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند.
یکی از جلوه های این وضعیت را می توان در شماره هفتم دسامبر 2019 نیویورک تایمز مشاهده کرد. این روزنامه با لحنی دلگرم کننده تیتری را در نیم صفحه بالایی خود به چاپ رسانده بود که اطمینان می داد: «رشد مشاغل در آمریکا به قضاوت بازار سهام همچنان ادامه دارد.»
در این مقاله توضیح داده می شود که چگونه رئیس جمهور با یک «اقتصاد شکوفا» استیضاح را از سر رد می کند و «این ایده را به محک آزمون می گذارد که چک های با ثبات و با قوام حقوق آخر هر ماه، برای رای دهندگان کفایت می کند.»
دامن زدن به احساس دروغین رفاه کامل فقط پلتفرمی برای انتخاب دوباره در اختیار ترامپ قرار نمی دهد بلکه سرمایه ای سیاسی نیز به او می بخشد تا با آن آمریکاییان فقیر را برای قطع کوپن های غذایی شان هدف قرار دهد، چون این کار به روشنی نوعی پشت کردن به آنهاست که مانع از آن می شود که بخشی از معجزه اقتصادی ترامپ باشند.
چیزی که در گزارش های اقتصادی رسانه های خبری شرکتی دنبال می شود این است که برای در آوردن پول بیشتر از پول، چه دوران راحت و بی دردسری است. این به هیچ وجه ابزار مناسبی برای سنجیدن سلامت کلی کشور نیست و در واقع چون تمرکز آن تماما بر انباشت ثروت است، لطماتی را که محیط زیست یا جامعه در کلیت خود از این انباشت ثروت متحمل می شود نادیده می گیرد.
دنبال کردن بازار سهام شناخت لازم را به دست نمی دهد که آمریکاییان چگونه زندگی خود را می گذرانند، در حالی که هر روز بیشتر در گرداب دیون فرو می روند، از داشتن فرزند سرباز می زنند و برای پرداخت اجاره خانه مجبور به مصالحه می شوند.
برای به دست آوردن برداشتی واقعی از فلاکتی که بر کشور حاکم است، باید تیترهای رسانه های منطقه ای را مرور کنید، مثل تیترهایی که مدتی پیش درباره آتش سوزی در آپارتمان های متل آلپاین منتشر شد، یک مجموعه آپارتمانی در لاس وگاس که شش کشته و 13 مجروح بر جای گذاشت.
بر اساس گزارش های منتشر شده مستاجران برای کاستن از هزینه های خود، چاره کار را در استفاده از اجاق های خوراکپزی برای گرمایش خانه دیده اند و این ساختمان به خاطر بیش از 70 مورد تخلف از آیین نامه آتش سوزی اخطار دریافت کرده بود.
این طور نیست که این حادثه یک مورد خاص باشد که شبیهی ندارد، بلکه این اتفاق نشانه ای است از یک بحران ملی تمام عیار نادیده گرفته شده مثل کوچک شدن چتر مراقبت های درمانی که هفته گذشته در همین ستون به آن پرداخته شد.
در نظر بگیرید که به نوشته «مرکز پیشرفت آمریکا» بیشتر از 30 میلیون واحد مسکونی در ایالت متحده «با خطرات فیزیکی یا سلامتی قابل توجه بزرگ مثل ساختارهای تاریخ گذشته، گرمایش ضعیف، لوله کشی صدمه دیده، نشت گاز یا آلودگی با سرب مواجه اند».
برخی برآوردها نشان می دهند که هزینه های مستقیم و غیر مستقیم مراقبت های درمانی ناشی از بیماری ها یا جراحت های مرتبط با ساختمان های مسکونی، سر به میلیاردها دلار می زند. برخورداری از مسکن مناسب برای کودکان، سالمندان و افراد مبتلا به ناتوانایی هایی که به ساختارهایی مسکونی نیاز دارند که بتواند تامین کننده نیازهای خاص آنها باشد، از این هم مهم تر است.
در عین حال با توجه به کمبود مسکن ارزان قیمت برای خانواده هایی که اکثریت آنها قادر به پرداخت هزینه های آن نیستند، احتمال سردرآوردن من و شما از مکان هایی مثل متل آلاین هر روز بیشتر و بیشتر می شود.
به نوشته «مرکز اولویت های بودجه»: «در نتیجه 23 میلیون نفر در 10 میلیون و 700 هزار خانوار آمریکایی کم درآمد بیشتر از نیمی از درآمد خود را برای پرداخت مسکن هزینه می کنند و برای حفظ سقف بالای سرشان، اغلب مجبورند ضروریات جاری زندگی مثل مواد خوراکی یا دارو را حذف کنند. بر اساس اعلان دولت فدرال اگر هزینه های مسکن از 30 درصد درآمد یک خانوار فراتر رود، آن مسکن گران قلمداد می شود.»
واقعیت این است که هیچ نقطه ای در ایالات متحده وجود ندارد که در آن کسی که ساعتی 7 دلار و 25 سنت دریافت می کند – میانگین دستمزد فدرال- بتواند از پس پرداخت هزینه مکانی برای زندگی خود بربیاید.
«ائتلاف ملی مسکن کم درآمدها» در گزارش اخیر خود می نویسد: «کارگری که میانگین دستمزد فدرال 7 دلار و 25 سنتی را دریافت می کند، باید حدود 127 ساعت در هفته (بیشتر از سه شغل تمام وقت) کار کند تا بتواند از پس هزینه یک خانه اجاره ای دو خوابه بر بیاید یا 103 ساعت در هفته (بیشتر از دو و نیم شغل تمام وقت) کار کند تا بتواند خانه اجاره ای یک خوابه ای را تهیه کند.»
تسمه نقاله سرمایه داری آمریکایی خراب شده است. قرار بود این تسمه نقاله، ثروت های آمریکا را از یک نسل به نسل بعدی آمریکاییان انتقال دهد.
این مسئله در هیچ جا به خوبی وضعیت اقتصادی نسل هزاره ای هایی که رای آنها در سال 2020 عاملی تعیین کننده است روشن نیست. ریچ بنجامین از «پروژه گزارش مشقت اقتصادی» می نویسد: «آنها از نابرابری نسلی در فرصت ها و ثروت ها که عدم اطمینان و عدم درک آنها از این اقتصاد را تقویت می کند، در هم شکسته شده اند.»
او می افزاید: «در مورد نسل پس از جنگ جهانی دوم نیز همینطور است، کسانی که از شیوه های سنتی عایدات ثروت – تحصیلات بدون بدهی، مالکیت مسکن یا مقرری بازنشستگی – بهره مند شده اند، در حال واگذار کردن پله های نردبان به کسانی اند که از پشت سر دارند بالا می آیند، آن هم در حالی که نسبت به بی مسئولیتی و شکنندگی نسل هزاره ای ها نق می زنند.
نسل هاست که بانک مرکزی مسیر اقتصادی ما را بر اساس ستاره های چشمک زن نرخ بیکاری ملی و «محصول خالص ملی» تعیین کرده است. با این وجود این مفاهیم انتزاعی اغراق شده برای راهیابی در میان واقعیات یاس آور و تیره و تار قرن بیست و یکمی ما یعنی نابرابری فزاینده ثروت ها و تحلیل رفتن سیالیت اجتماعی، بی مصرف هستند.