"اخراج جان بولتون از کاخ سفيد"،" شکست نتانياهو در انتخابات سراسري سرزمينهاي اشغالي" و" سراسيمگي و سردرگمي سعوديها پس از انهدام بخشي از تاسيسات آرامکو" وضعيت بحراني و سختي را در جبهه دشمنان منطقه اي و فرامنطقه اي جمهوري اسلامي ايران ايجاد کرده است
به گزارش پایداری ملی، "اخراج جان
بولتون از کاخ سفيد”،” شکست نتانياهو در انتخابات سراسري سرزمينهاي
اشغالي” و” سراسيمگي و سردرگمي سعوديها پس از انهدام بخشي از تاسيسات
آرامکو” وضعيت بحراني و سختي را در جبهه دشمنان منطقه اي و فرامنطقه اي
جمهوري اسلامي ايران ايجاد کرده است.در اين ميان، تروئيکاي اروپايي(
انگليس، آلمان و فرانسه ) نيز سراسيمه مشغول رصد صحنه اي هستند كه هنوز
ابعاد، ميزان ماندگاري، شفافيت، دامنه و عمق آن براي آنها مشخص نيست. به
راستي چه اتفاقي در عرصه بين الملل رخ داده است ؟ بازيگران اروپايي که تا
چندي پيش، عملا در مقابل اعمال راهبرد فشار حداکثري ايالات متحده در برابر
ايران سکوت کرده و حتي در مواردي با آن همراه شده بودند، امروز حل بحران به
وجود آمده در مناسبات آمريکا و ايران را يک "الزام راهبردي” تلقي مي کنند!
آيا اين تغيير مشي، ناشي از "دگرگوني ذاتي اروپائيان” است يا ” مواجهه
آنها با واقعيت ايران قدرتمند”؟!
پديده هايي که طي هفته هاي اخير، يکي
پس از ديگري به سود محور مقاومت در منطقه و نظام بين الملل رخ مي دهد، هر
يک داراي پيامها و مولفه هايي هستند که بايد در ترسيم معادلات راهبردي و
رفتاري حوزه سياست خارجي کشورمان مدنظر قرار گيرد،در موضوع اخراج جان
بولتون، ما با پديده "واکنش محور” رو به رو هستيم نه ” کنش محور”. به عبارت
بهتر، اخراج ناخواسته بولتون، واکنش ترامپ در قبال تحولات جاري در منطقه
بود. يکي از اين تحولات مهم، استقامت جمهوري اسلامي ايران در برابر راهبرد
فشار حداکثري آمريکا و روي آوري کشورمان به راهبرد "مقاومت فعال” بود. جان
بولتون، معتقد بود که نهايتا تا آبان ماه سال ۱۳۹۷، راهبرد فشار حداکثري،
بدترين ضربات ممکن را به نظام و ملت ايران وارد خواهد کرد و در چنين شرايطي
، جمهوري اسلامي ايران بايد ميان دو گزينه "بقاي حداقلي” يا ” سقوط” دست
به انتخاب بزند! اين توهم بولتون، به مثابه يک گزاره راهبردي در کاخ سفيد
مورد توجه ترامپ و همراهانش قرار گرفته بود. هم اکنون ، اين ترامپ است که
بايد ميان "بقاي حداقلي در قدرت” يا ” سقوط در انتخابات سال آينده ” دست به
انتخاب بزند!شکست نتانياهو در سرزمينهاي اشغالي نيز در نوع خود از اهميت
ويژه اي برخوردار است. نخست وزير رژيم صهيونيستي در صدد بود تا با وارونه
نمايي حقايق موجود در خصوص جمهوري اسلامي ايران و جبهه مقاومت فلسطين و
لبنان، موقعيت سياسي خود را در سرزمينهاي اشغالي تثبيت کند. با اين حال،
دروغها و وارونه نمايي هاي نتانياهو حتي در ميان ساکنان اراضي اشغالي نيز
مورد استقبال قرار نگرفت. هر چند ميان "بني گانتز” و نتانياهو” در اين
معادله اساسا تفاوتي وجود ندارد، اما شکست نتانياهو نشان داد که ديگر زمان
ارائه روايات کاذب از جبهه مقاومت و متعلقات آن به سر آمده است.سرانجام
آنچه امروز در عربستان سعودي و در ميان بازماندگان عبدالعزيز رخ مي دهد نيز
نقطه آشکارساز استيصال و شکست آل سعود در يمن و منطقه محسوب مي شود. پس از
شکست سعوديها در سوريه، عراق و بر باد رفتن ميلياردها دلار هزينه اي که
آنها صرف تاسيس و تجهيز داعش و جبهه النصره و ديگر گروههاي تروريستي –
تکفيري کردند، آنها امروز ناچارند پرچم شکست را در يمن بالا برده و در
انتظار مجازات خويش بابت کشتار هزاران کودک و زن و مرد بيگناه بنشينند.
آري! بازي تازه جذاب شده است، اما اين جذابيت هيچ گاه به مذاق دشمنان
مقاومت خوش نخواهد آمد…..