به گزارش پایداری ملی، بیلدربرگ یک سازمان جهانی سیاست گذاری ماسونی است که دو شاخه فرعی به نام لژ نیویورک و لژ منچستر دارد. لژ نیویورک روابط اروپا و آمریکا و مسائل آمریکای شمالی را مدیریت میکند و لژ منچستر نیز بخش اروپایی روابط با آمریکا را تحت کنترل دارد.
هماهنگیهای لازم در این سازمان از طرف دفتر گروه بیلدربرگ که در نزدیکی شهر لاهه در کشور هلند قرار دارد؛ انجام میشود. این نهاد مانند اکثر سازمانهای بزرگ بین المللی تحت کنترل صهیونیستها بوده و ابزارهای قدرتمند مالی، نظامی و نفوذ لازم برای رسیدن به اهداف خود در مدیریت اقتصاد و سیاست جهان را در اختیار دارد. این گروه اولین اجلاس خود را در سال ۱۹۵۴ در هتلی بیلدربرگ واقع در هلند برگزار کرد.
بیلدربرگ با بهره گیری از رسانهها و منابع عظیم مالی اعضای خود و افراد دست نشانده اش در کشورهای مختلف، قدرت و حکومت در کشورها را به افراد مورد نظر خود میسپارد تا به وسیله آنها طرحهای جهانی خود را عملی کند. در این راستا از اهرم هایی، چون سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی، ناتو و... استفاده کرده و مناسبات نظامی همچون جنگهای مختلف و شرایط اقتصادی مانند قیمت نفت و طلای هر سال را تعیین میکند. از سوی دیگر از طریق بازوهای اجتماعی و حقوقی خود در کشورهای مختلف قوانینی را وضع میکند که هرگونه اقدام علیه اهداف صهیونیسم جهانی را خنثی کند.
اعضای گروه بیلدربرگ تماما انتصابی بوده و تعدادشان حدود ۱۳۰ نفر است که از قدرتمندترین و با نفوذترین افراد در زمینههای سیاست، اقتصاد و رسانههای عمومی میباشند. این گروه دارای اعضای دائمی بوده و علاوه بر آن در اجلاسهای سالیانه خود افرادی را به عنوان مهمان نیز دعوت میکند.
بسیاری از اعضای دائم گروه بیلدربرگ سیاست مداران کهنه کار، صاحبان اقتصادهای بزرگ و پادشاهان و اعضای خاندانهای سلطنتی کشورهای غربی هستند. شخصیتهای شرکت کننده یا خود از بزرگترین سهام داران کنسرسیومهای نفتی و نظامی اند و یا به نمایندگی از صاحبان و سهام داران بزرگ آن کنسرسیومها در این کنفرانسهای سالانه شرکت میکنند.
در طی اجلاس، منابع مالی بیلدربرگ کشور برگزار کننده را کاملا تطمیع میکند. اسامی دعوت شدگان به اجلاس کاملا محرمانه بوده و کشور میزبان برای جلویگری از هرگونه ایجاد مشکل در آینده برای دعوت شدگان ویزا صادر نمیکند تا این اسامی در جایی ثبت نشود. این اجلاس عموما در اطراف شهرهای کوچک اروپایی و آمریکایی تشکیل می شود و دارای هیچ بیانیه افتتاحیه رسمی نیست.
تنها در زمان کوتاهی قبل از مراسم افتتاح اجلاس، بیانیه کوتاهی به نشریات محلی داده می شود تا مردم نسبت به تدابیر امنیتی خاص در روزهای اجلاس آگاهی داشته باشند و محدودیتهای مربوط به این تدابیر را در نظر بگیرند. بعد از نشستهای سالانه بیلدربرگ که معمولا سه روز به طول میانجامد، قطعنامهای صادر نمیشود و در مورد هیچ موضوعی نیز رای گیری انجام نمیگیرد و شرکت کنندگان سوگند یاد میکنند که آن چه که در جلسات گذشته است را در هیچ جایی فاش نکنند.
براساس مدارک موجود، پیوند اروپا و آمریکا به وسیله ناتو، ایجاد بازار مشترک اروپا، روی کارآمدن کسانی، چون کلینتون، بلر و بسیاری که هنوز نامشان در خفا مانده، استعفای مارگارت تاچر، وقوع جنگ خلیج فارس، تحول نهضت اروپا، تخریب وجهه ژان ماری لوپن ناسیونالیست در فرانسه، تحریم آرژانتین در جریان جنگ «فالک لند»، تقسیم آلمان به دو قسمت شرقی و غربی، همه و همه در جلسات بیلدربرگ تصمیم گیری شده اند.
جلسات بیلدربرگ هر سال در یکی از هتلهای پنج ستاره دنیا و تحت شدیدترین تدابیر امنیتی تشکیل میشود. از آنجایی که رمز موفقیت خود را «پنهان کاری» میداند، هیچ رسانهای حق ورود به جلسات آن را ندارد. هتل مورد نظر ۴۸ ساعت قبل از شروع اجلاس قرق میشود. ماموران سیا و کشور برگزارکننده، در جای جای هتل مستقر میشوند. به آنها دستور داده میشود که هر جنبندهای را در محدوده چند کیلومتری هتل تحت کنترل داشته و در صورت نیاز، افراد مشکوک را به قتل برسانند.
کشور برگزارکننده اجلاس، از سوی منابع مالی بیلدربرگ برای رزرو هتل تغذیه میشود. اسامی دعوت شدگان به اجلاس کاملا محرمانه میماند و کشور میزبان برای دعوت شدگان ویزا هم صادر نمیکند تا نام آنها در جایی ثبت نشود. محتوای اجلاس کاملا محرمانه میماند و هیچ یک از اعضا حق انتشار مطالب مطروحه در جریان نشستها را ندارد.
تمامی ورود و خروجها در جریان این نشستهای چهار روزه تحت کنترل است. حتی میوهها و مواد غذایی که برای شرکت کنندگان تهیه میشود، کاملا بازرسی میشوند. سؤال منتقدان این است که «اگر هدف از برگزاری این اجلاس توطئه چینی علیه ملتها و کشورها، استثمار جهان سوم، استحمار افکار عمومی، و پیشبرد اهداف شوم صهیونیسم نیست، چرا این اصل دموکراسی مبنی بر «بحث و تبادل نظر علنی در مورد مسائل» در بیلدربرگ رعایت نمیشود؟»
گروه بیلدربرگ تا کنون مورد توجه افراد زیادی از خبرنگاران و تحلیل گران قرار گرفته است. برخی از آنها در مسیر کندوکاو و کسب اطلاعات در مورد اهداف و خط مشیهای این سازمان با مشکلات و هزینههایی نیز مواجه شده اند. در زیر از روزنامه نگار آمریکایی "جیم تاکر" و نیز نویسنده و بیلدربرگ پژوه معروف "دانیل استولین" حقایقی را در مورد این کلوب میخوانیم.
جیم تاکر یک خبرنگار آمریکایی است که افشاگریهای فراوانی در مورد بیلدربرگ انجام داده است. او معتقد است که اعضای شرکت کننده در این اجلاس یک گروه سری از جنایت کاران بین المللی سیاسی و اقتصادی هستند. به باور او این گروه از سرمایه داران بین المللی و سیاست مداران بلند پایه دولتهای اروپایی و آمریکایی برای کنترل و مدیریت جهان تشکیل شده است.
جیم تاکر، روزنامه نگاری که معتقد است بیلدربرگ مجموعهای از جنایتکاران بین المللی است.
وی سکوت خبری رسانهها به خصوص رسانههای اصلی امریکایی درباره این اجلاس را به دلیل شرکت مقامات ارشد این رسانهها در این اجلاس میداند و از جمله این رسانهها به روزنامههای با نفوذی مانند "واشنگتن پست"، "نیویورک تایمز" و "لس آنجلس تایمز" اشاره می کند. او میگوید: "بیلدربرگیها از سال ۱۹۵۴ تا کنون بر دنیا حکومت میکنند. " و معتقد است که اعضای کلوب بیلدربرگ در مورد زمان شروع، مدت ادامه و زمان پایان جنگها بر روی زمین تصمیم میگیرند.
دانیل استولین در لتونی متولد شده است و اصالت روسی دارد. نویسنده و سخنرانی است که حوزه اصلی مطالعاتی او گروه بیلدربرگ است. او معتقد است گروهی متشکل از طبقه اشراف جهان و سیاست مداران عمده که اجلاسهای منظم سالانهای را از سال ۱۹۵۴ به بعد تشکیل میدهند و در مورد سیاست ها، طرحهای نظامی، رسانهها و اقتصاد کل جهان تصمیم گیریهایی انجام میدهند. استولین کتابی در مورد اهداف و ساختار این گروه با نام – داستان واقعی بیلدربرگ- انتشار داده است که در آن مینویسد: "هدف اصلی، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکم رانی یک طبقه ممتاز باشد که تلاش دارد منابع طبیعی زمین را تحت کنترل خود داشته باشد. " این که این طبقه ممتاز متشکل از چه کسانی بوده و راهکارهای آنها برای رسیدن به این هدف چیست را از زبان استولین میشنویم:
ماهیت ایدئولوژیک بیلدربرگ
بیلدربرگ یک شخص نیست. بلکه یک ایده است. ایدهای که انسان را ذاتا شیطانی میداند. بشریت نمیتواند خود را از دست "قدرتهای متحد" نجات دهد مگر این که به مبارزه با ایده آلیسم ارائه شده توسط آن برخیزد. در واقع این ایدههای دولت هاست که سیاست هایشان را ایجاد میکند و راس قدرت است که موجب کشاندن بشریت به جنگ میشود. از همین روست که باید گفت: جنگ جهانی دوم برنده واقعی نداشت.
در این جنگ با هزینه شدن زندگی صدها میلیون انسان یک فرد واحد و دارو دسته اش شکست داده شد؛ اما با ایدهای که پشتوانه آن گروه بود مبارزهای انجام نشد و امروز آن ایده دوباره در آمریکا ریشه دوانده و برای تسخیر خط مشهای اقتصادی، کسب و کار، نظام آموزشی و در نهایت بالاترین نقطه قدرت دولتی خیز برداشته است. "هدف اصلی، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکم رانی یک طبقه ممتاز باشد. این طبقه تلاش میکند منابع طبیعی زمین را کاملا تحت کنترل خود داشته باشد. "
گفته میشود این فرد جوزف رتینگر است که رتبه ۳۳ ماسونی را داشت. او بازوی سیاسی ژنرال سیکورسکی بود و در دولت در تبعید لهستان که در لندن تشکیل شده بود خدمت میکرد. با توجه به تجربیات و سطح کاری اش او در سال ۱۹۵۰ قادر به ایجاد روابطی با سیاستمداران و نظامیان رده بالا بوده است.
شاهزاده برنارد و کلوب مخفی بیلدربرگ
برنارد مثل یک آگهی پخش کن عمل کرد. در ۱۹۵۲ رتینگر پیشنهاد تشکیل یک کنفرانس مخفی را به برنارد داد تا در آن رهبران ناتو را یکجا جمع کنند و کاملا شفاف و صریح در مورد مناسبات بین المللی مذاکره کرده و تصمیم گیری کنند. در آن زمان شاهزاده برنارد فرد مهمی در صنعت نفت بود و منصب مهمی در شل داشت. با حمایتهای مالی برنارد، ایدههای رتینگر عملیاتی شد و او توانست افرادی را که میخواست در یک جا جمع کند.
روشهای اجرایی بیلدربرگ
در همه جا، دولت، شرکتهای اقتصادی بزرگ و هر سازمان بزرگ دیگری کارهایی را در خفا انجام میدهد. میتینگهایی مانند اجلاس جهانی اقتصاد، بانکهای مرکزی، جی ۸، اجلاس شورای اروپا و... همیشه در پشت درهای بسته تشکیل میشود. تنها دلیل ممکن برای این کار این است که آنها نمیخواهند دیگران بدانند که آنها واقعا مشغول چه کاری هستند. وقتی در مورد موضوعی گفته میشود که "این مورد توجه عموم مردم نیست" در واقع منظور این است که قدرتها علاقهای به عمومی شدن این موضوع ندارند.
مثلا اجلاس جهانی اقتصاد در ماههای ژوئن/فوریه برگزار میشود، اجلاس جی ۸ و بیلدربرگ در جون/جولای و کنفرانس سالانه بانک جهانی/ صندوق بین المللی پول در سپتامبر برگزار میگردد. اگر به توالی تاریخها دقت کنیم؛ یک توافق بین المللی وجود دارد که به نظر میرسد از یک اجلاس به اجلاس دیگر برده میشود. اما واقعا شخص خاصی رهبری آن را به عهده ندارد. موضوع این توافق، پیش زمینه نشست اقتصادی جی ۸ را تشکیل میدهد و همان چیزی است که به صندوق بین المللی در مورد سیاست گزاری هایش ارائه میشود و در نهایت چیزی است که رئیش جمهور آمریکا آن را به کنگره پیشنهاد میکند.
بیلدربرگ صندوق بین المللی پول را کنترل میکند و بانک جهانی، سازمان ملل و تمامی بانکهای مرکزی اروپا را در سیطره خود دارد. هر دولت مرد مهم اروپایی حداقل یک بار به اجلاس بیلدربرگ دعوت شده است و تمامی دبیران ناتو عضو بیلدربرگ بوده اند.
آیا بیلدربرگ رقیبی نیز دارد؟
در حقیقت بیلدربرگ بازوی سیاست خارجی یک گروه ناشناخته دارای قدرت مطلقهای به نام "کمیته ۳۰۰" است که اجداد آنها صاحبان کمپانی چای انگلیسی هند شرقی بودند که کار اصلیشان تجارت چای نبود بلکه حمل و نقل مواد مخدر بوده است.
در واقع تمامی تجارت مواد مخدر جهان توسط قدرتمندترین مرد و تعدادی زن مدیریت میشود که همه آنها عضو کمیته ۳۰۰ هستند. سود تجارت جهانی مواد مخدر چیزی مابین ۵۰۰ تا ۷۰۰ میلیارد دلار است که اکثریت این پول کثیف وارد عرصه سهامداری شده و سپس به عنوان پول مشروع به جیب زده میشود. بیلدربرگ در مدیریت این گردش مالی پیچیده نقش بزرگی ایفا میکند.
اشخاص شرکت کننده در اجلاس
بیلدربرگ از زمان تاسیسش توسط یک هسته مدیریتی کوچک اداره شده است که از آمریکاییها و اروپاییها تشکیل یافته و سالانه کسانی که از نظر آنها دارای تاثیر به خصوص در افکار ملی و بین المللی هستند به این اجلاس دعوت میشوند. این افراد کسانی هستند که میتوانند در خدمت اهداف و منابع بیلدربرگ بوده و منافع سیاسی و اقتصادی گروه را تامین کنند.
برای مثال، بیل کلینتون برای اولین بار در سال ۱۹۹۱ در آلمان وارد اجلاس بیلدربرگ شد. در آنجا او توجیه شد که منافع (معاهده تجارت آزاد آمریکای شمالی NAFTA) در خدمت دیوید راکفلر است و کلینتون باید از آن حمایت کند. سال بعد کلینتون رئیس جمهور آمریکا بود. تونی بیلر در سال ۱۹۹۳ به بیلدربرگ دعوت شد سپس در جولای ۱۹۹۴ رهبر حزب شد و در ماه می ۱۹۹۷ نخست وزیر انگلستان بود. جان ادوارد در سال ۲۰۰۴ جند هفته بعد از این که جان کری به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری اعلام شود؛ به بیلدربرگ دعوت شد. دلیل این که او در سال ۲۰۰۵ به اجلاس دعوت نشد این است که دیگر برای بیلدربرگ ارزشی نداشت.
تونی بیلر و بیل کلینتون در راستای سیاستهای بیلدربرگ به قدرت رسیدند.
اهداف بیلدربرگ
از نقشههای بلند پروازانه بیلدربرگ میتوان به ایجاد یک دولت جهانی اشاره کرد که دارای یک بازار جهانی است. یک ارتش دارد و امور اقتصادی آن توسط یک بانک اداره میشود؛ و دارای یک کلیسای جهانی هم هست تا مذاهب موروثی بشر را در جهت اهداف نظم نوین جهانی به کار گیرد. تمامی دیگر مذاهب باید از بین بروند. تمامی هویتهای ملی باید از درون تخریب شوند. فقط ارزشهای جهانی اجازه رشد خواهند داشت.
جامعه پسا_صنعتی باید نرخ رشد صفر داشته باشد. این نرخ رشد صفر برای انهدام آثار رفاه ضروری بوده و این امکان را به وجود خواهد آورد که جامعه به دو بخش مالکان و بردگان تقسیم شود. وقتی رفاه وجود دارد در نتیجه پیشرفت نیز در پی خواهد آمد که اجرای برنامههای رکود را سخت خواهد کرد. مثلا، این به معنای اتمام کار صنعتی سازی و تولید برق به جز برای کامپیوترها و صنایع خدماتی است. باقی صنایع در آمریکا و کانادا به کشورهای فقیری همچون بولیوی، پرو، اکوادور، نیکاراگوئه و ... منتقل میشوند. جایی که بردهها نیروی کار ارزانی هستند.
یکی از اهداف اصلی (معاهده تجارت آزاد آمریکای شمالی NAFTA) این است که تا جایی به سازمان ملل قدرت دهد که آنجا را به یک وزنه و پایگاه دولت جهانی تبدیل کند و از طریق این سازمان یک مالیات "شهروند جهانی" برقرار سازد تا NAFTA را در غرب تا حدی گسترش دهد که بتواند یک "اتحادیه آمریکایی" شبیه به "اتحادیه اروپا" بسازد و ناتو را به عنوان ارتش جهانی سازمان ملل معرفی کند.
نمونه فعالیتهای بیلدربرگ
قبل از این که دولت نیکسون به طور عمومی سیاست برقراری رسمی روابط با چین را اعلام کند، این بیلدربرگ بود که پیشنهاد دهی و تصمیم گیری برای این کار را انجام داده بود.
در اجلاس سال ۱۹۷۳ در سوئد بیلدربرگ موافقت کرد که قیمت نفت را به ۱۲ دلار در بشکه افزایش دهد که یک پرش بزرگ در قیمت بود تا در اقتصاد آمریکا و اروپای غربی به عنوان بخشی از سیاست کاهش سرعت، هرج و مرج ایجاد شود.
در ۱۹۸۳ بیلدربرگ از رئیس جمهور شدیدا محافظه کار آمریکا، رونالد ریگان این قول را دریافت کرد که ۵۰ میلیارد دلار از درآمدهای مالیاتی آمریکا را از کانالهای دلخواه، صندوق بین المللی و بانک جهانی به جهان سوم و کشورهای کمونیستی اختصاص دهد تا سود سرمایههای اعضای بیلدربرگ که به صورت وام از طرف بانکهای اروپایی به این کشورها پرداخت شده بود را بپردازند. این موضوع مفتضحتر از آن بود که بشود مخفی اش کرد و به طرح برادی (Brady Plan) معروف شد.
بیلدربرگ تصمیمهایی که منجر به حذف مارگارت تاچر از سیاست شد را هماهنگی و مدیریت کرد. زیرا که او اجازه در اختیار بودن تمام و کمال قدرت انگلستان برای ایجاد دولت مافوق اروپایی طراحی شده توسط بیلدربرگ را نمیداد و کار به جایی رسید که حزب مطبوع تاچر او را به نفع بیلدربرگ کنار گذاشت.
در ۱۹۸۵، سالها پیش از این که به صورت سیاست رسمی دولت آمریکا مطرح شود؛ بیلدربرگ دستور حمایت کامل از استراتژیهای ابداعی دفاعی (جنگ ستارگان) را صادر کرد. طرحی که محافظت از ثروت نامحدود بیلدربرگ را تضمین میکرد.
در سال ۱۹۹۰، بیلدربرگ تصمیم بر افزایش مالیاتها گرفت تا سود بیشتری به سرمایه گذاران بین المللی بانکها پرداخت شود. بیلدربرگ به جرج بوش پدر دستور داد مالیاتها را افزایش دهد و لایحه بودجه شامل این افزایش را امضا کند که در نتیجه او انتخابات را از دست داد.
در ۱۹۹۶ بیلدربرگ تصمیم به فروپاشی کمپانی Ontario Hydro که در مالکیت دولت کانادا بود گرفت. این کمپانی در بخش الکترونیک فعال بود که به پنج بخش کوچک و خصوصی مستقل تبدیل شد و در اختیار اعضای بیلدربرگ قرار گرفت. گزارشهای درز شده از اجلاس سال ۲۰۰۲ بیلدربرگ حاکی از آن است که اعضاء در این سال تصمیم گرفتند که جنگ عراق تا ماه مارس ۲۰۰۳ به تعویق بیافتد. این در حالی بود که تمامی تحلیل گران در تابستان ۲۰۰۲ منتظر آغاز جنگ بودند.
گردهم آیی سال ۲۰۱۱ بیلدربرگ نیز در سوئیس و تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد. چالشهای اتحادیه اروپا، اقتصادهای نو ظهور، شبکههای اجتماعی مجازی، امنیت جهانی، اوضاع جدید خاورمیانه و وضعیت چین از جمله بحثهای مطرح شده در این اجلاس بوده است. بدیهی است با گذر زمان و فعالیتهای حقیقت جویان مستقل چهره واقعی سازمانها و افرادی که در تکاپوی ایجاد نظم نوین استعماری در جهان هستند بیش از پیش نمایان خواهد شد و یقینا پیروزی نهایی از آن ملتهای آزادی خواه و استعمارستیز جهان است.
اسامی برخی شرکت کنندگان
فهرست زیر شامل افرادی است که در گذشته و یا در زمان حال در گروه بیلدربرگ عضویت داشته و دارند. از این افراد، برخی از اعضای دائم گروه بیلدربرگ هستند و برخی تنها در زمانی خاص در همایشهای سالیانه گروه بیلدربرگ به عنوان «مهمان» دعوت شدهاند.
اعضای خاندانهای سلطنتی
پرنس فیلیپ همسر الیزابت دوم، ملکه بریتانیا و دوک ادینبورو
پرنس چارلز ولیعهد بریتانیا و پرنس ولز (از ۱۹۸۶ میلادی - تاکنون)
ملکه بئاتریکس هلند
کلاوس فون آمسبرگ، همسر ملکه هلند
ویلم الکساندر، ولیعهد هلند
خوآن کارلوس اول، پادشاه اسپانیا
ملکه سوفیا، همسر خوآن کارلوس پادشاه اسپانیا
شاهزاده اینفانتا کریستینا، دختر خوآن کارلوی پادشاه اسپانیا
پرنس فیلیپ، ولیعهد بلژیک
کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه سوئد
هانس ادام دوم، شاهزاده لیختن اشتاین
پرنس الکس، شاهزاده دانمارک
سیاستمداران انگلستان
گوردن براون نخستوزیر سابق بریتانیا
تونی بلر نخستوزیر اسبق بریتانیا
جان میجر نخستوزیر اسبق بریتانیا
مارگارت تاچر نخستوزیر اسبق بریتانیا
جیمز کالگهان نخستوزیر اسبق بریتانیا
ادوارد هیث نخستوزیر اسبق بریتانیا
هارولد ویلسون نخستوزیر اسبق بریتانیا
فرانسه
والری ژیسکار دستن رئیسجمهور اسبق جمهوری فرانسه
لیونل ژوسپن نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
ژرژ پمپیدو نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
دومینیک دوویلپن نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
لورن فابیوس نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
میشل روکارد نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
پیر بروگووی نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
آلمان
آنگلا مرکل صدراعظم کنونی آلمان
گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان
هلموت کهل، صدراعظم اسبق آلمان
هلموت اشمیت، صدراعظم اسبق آلمان
ریچارد ون ویزتاکر، رئیسجمهور اسبق آلمان
پر اشتاینبروک، وزیر اسبق اقتصاد آلمان
دبیر کلهای افتخاری:
در این دوران، افراد ذیل به ترتیب به عنوان دبیر کل افتخاری کنفرانس بیلدربرگ انتخاب شدند:
الف. – جوزف ای. جانسون «Joseph E. Johnson» از مؤسسه کارنگی
۳۰) آپریل ۱۹۰۶ – ۱۹۹۰) او یک آمریکایی متولد ویرجینیا بود که در تحصیلات خود را در هاروارد به اتمام رسانده بود. در زمان ریاست جمهوری روزولت به وزارت امور خارجه آمریکا منتقل شد در سال ۱۹۴۵ به ریاست اداره امور امنیت بینالمللی منصوب گردید. وی همزمان نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد بود.
اما او از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۱، رئیس بنیاد خیریه (موقوفههای) کارنگی «Carnegie» بود و در همین سمت به عنوان مدیر کل افتخاری کنفرانس بیلدربرگ انتخاب شد.
ب. – ویلیام باندی «William Bundy» از گروه پرینستون «Princeton»:
۲۴) سپتامبر ۱۹۱۷ – ۶ اکتبر ۲۰۰۰). او از اعضای برجسته سازمان سیا «CIA» و مشاور امور خارجه رؤسای جمهور جان اف کندی و جانسون بود. وی یکی از عناصر کلیدی برنامهریزی جنگ ویتنام بود که پس از پایان خدمات دولتی به تاریخنویسی روی آورد.
عضو سازمان سیا و مشاور امور خارجی به ریاست جمهوری جان اف کندی و جانسون بود. او نقش کلیدی در برنامه ریزی جنگ ویتنام بود. پس از ترک خدمت دولت او مورخ بود.
ج. – تئودورال ل. الیوت «Theodore L. Eliot» سفیر سابق آمریکا در افغانستان:
کمیسر «Theodore L. Eliot» متولد سال ۱۹۲۸ در نیوجرسی بود و در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۸ در دورهی ریاست جمهوری نیکسون و حتی سال اول ریاست جمهوری کارتر نیز سفیر آمریکا در افغانستان شد. او یکی از اعضای آکادمی دیپلماسی آمریکا بود. وی از مؤسسه مطالعات سیاسی جرج تاون «Georgetown» برای مدیر کلی افتخاری انتخاب شده بود.
منابع و مآخذ:
http://news.bbc.co.uk/۲/hi/uk_news/magazine/۳۷۷۳۰۱۹.stm
http://fromthetrenchesworldreport.com/bilderberg-group-۲۰۱۱-full-official-attendee-list/۴۸۷۰
http://michaeljournal.org/bilder.htm
www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=۲۵۳۰۲
http://www.thestar.com/NASApp/cs/ContentServer?pagename=thestar/Layout/Article_Type۱&c=Article&cid=۱۱۴۹۸۰۳۴۱۰۴۴۹&call_pageid=۹۶۸۳۳۲۱۸۸۷۷۴&col=۹۶۸۳۵۰۱۱۶۴۶۷
http://www.atimes.com/atimes/Front_Page/GE۱۰Aa۰۲.html
http://www.grreporter.info/en/node/۵۵۷