۱۷ آذر ۱۳۹۷ - ۱۸:۰۴
کد خبر: ۴۱۸۶۴
نگاهی به افول آمريكا-3:
كمتركسی باور می‌كند كه زير ساخت‌های آمريكا آنچنان درهم‌ريخته است كه می‌توان آنها را در در رده كشورهای جهان سوم قرار داد.

به گزارش پایداری ملی، در گزارش‌های پیشین به دلایل موجود در خصوص مشکلات داخلی آمریکا و تاثیر آنها در کاهش قدرت و توان این کشور در سطح جهانی پرداختیم. برخی از این مشکلات آنچنان عجیب و غریب به نظر می‌رسند که نمی‌توان از مدعی قدرتی همچون ایالات متحده آمریکا انتظار آن را داشت.

یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که آمریکا از آن رنج می‌برد، فرسایش زیر ساخت های ملی در این کشور است.

*تاسیسات زیربنایی آمریکا در آستانه فروپاشی است

واقعیت این است که تاسیسات زیربنایی چین در حال فروپاشی است، در حالی که چین مشغول ساختن فرودگاه‌ها و آزادراه‌‌های  جدید است و اروپا، ژاپن و حالا چین صاحب خط راه‌آهن پیشرفته سریع‌السیر هستند و  تأسیسات مشابه آمریکا به سمت قرن بیشتم سرازیر شده است.

چین  به تنهایی صاحب بیش از 50 هزار کیلومتر خط آهن سریع‌السیر است، اما آمریکا هنوز یک کیلومتر خط آهن سریع‌السیر هم ندارد. از نظر کارآیی و زیبایی، فرودگاه‌‌های  پکن و شانگهای دهها سال جلوتر از فرودگاه‌‌های  واشنگتن و نیویورک هستند که قیافه و نحوه اداره آن ها حکایت از کشوری  جهان سومی می‌کنند. در سطح نمادین، این حقیقت که چین – در حالی که هنوز در شهرهای کوچک و روستانشین یک جامعه بدوی است- هم اکنون در نوآوری ساخت و ساز زیربنایی، با مثال‌‌های  بسیار بارز و قابل رویت از آمریکا پیشی گرفته، چیزهای زیادی را بازگو می‌‌ند.

جامعه مهندسان ساختمان آمریکا، در سال 2009 در کارنامه تأسیسات زیربنایی آمریکا معدل نمرات مربوط به ساخت و ساز زیربنایی آمریکا را با نمره D (10یا 11 از 20) نمایش داد. این شامل نمره D برای هواپیمایی-C برای راه‌آهن، -D برای جاده سازی و +D برای انرژی است. نوسازی شهری بسیار کند بوده و در شهرهای زیادی – حتی پایتخت آمریکا – خرابه‌هایی که خالی از سکنه است و ساختمان‌‌های  فقیرنشین که به مخروبه بیشتر شباهت دارند، نشان‌دهنده فراموشکاری اجتماعی است.

در یک سفر ساده با قطار از نیویورک تا واشنگتن (روی خط قطار سریع‌السیر پرلرزش و آهسته آمریکایی) می‌توان از پنجره واگن قطار شاهد نمایشی از رکود تأسیسات زیربنایی آمریکا در مقایسه با نوآوری‌‌های  اجتماعی که خصوصیت ذاتی آمریکا در قسمت زیادی از قرن بیستم بوده را مشاهده کرد.

تأسیسات زیربنایی مدرن و اطمینان بخش برای کارآیی و رشد اقتصادی و به طور همزمان نماد پویایی کلی یک ملت، ضروری است. از نظر تاریخی موفقیت سیستماتیک ملت‌‌های  پیشرفته صنعتی براساس شرایط و هنر مهندسی تأسیسات زیربنایی آن ملت‌ها، قضاوت شده است؛ از جاده‌ها و قنات‌‌های  آبیاری رومی‌ها گرفته تا خط راه‌آهن انگلیسی‌ها. موقعیت تأسیسات زیربنایی آمریکا، آنطور که در بالا گفته شد، این روزها بیشتر نماینده قدرتی است که رو به خرابی و فساد می‌رود تا اینکه نماینده نوآورترین اقتصاد دنیا باشد. ادامه خرابی تدریجی زیربنایی آمریکا به ناچار روزی روی بازده اقتصادی آن اثر خواهد گذاشت. احتمالاً در زمانی این اثر ظاهر خواهد شد که رقابت با قدرت‌های  نوظهور بیشتر و سخت‌تر خواهد شد. در دنیایی که به احتمال زیاد رقابت سیستماتیک بین ایالات متحده و چین شدت پیدا خواهد کرد، تأسیسات زیربنایی‌ای که به آهستگی رو به ویرانی است، هم نماد رخوت آمریکایی‌هاست و هم نشانه آن و حالا آمریکایی‌ها امیدوار هستند تا ترامپ با باج‌های حاصل از سرمایه‌گذاری عربستان سعودی بتواند آن را اصلاح کند.

*وقتی آمریکایی‌ها ایران و عراق را روی نقشه پیدا نمی‌کنند

شاید جوک‌های زیادی را از بی اطلاعی و بی سوادی آمریکایی ها شنیده باشید، اما باید بدانید که  بی‌اطلاعی مردم آمریکا یک واقعیت است.

 مردم آمریکا نسبت به مردم مابقی دنیا به مقدار بسیار زیادی ناآگاه و بی‌اطلاع هستند. واقعیت این است که اطلاعات بسیار محدود جامعه آمریکایی از جغرافیای مقدماتی دنیا،‌ وقایع اخیر جهانی و حتی لحظات حساس در تاریخ دنیا در حدی است که برای آنها نگران کننده است؛ واقعیتی که قسمتی از آن به طور یقین نتیجه ضعف سیستم تعلیم و تربیت دولتی آمریکا است.

نظرسنجی که در سال 2002 توسط مجله جغرافیای ملی انجام شد، نشان می‌دهدکه درصد افراد 18 تا 24 سال کانادایی، فرانسوی، ژاپنی، مکزیکی و سوئدی که توانسته‌اند آمریکا را روی نقشه جغرافیای جهان نشان دهند بیشتر از درصد افراد امریکایی هم سن و سال آنها بوده است. نظرسنجی دیگری از جوان‌‌های  آمریکایی که در سال 2006 و توسط همان مجله جغرافیای ملی انجام شده، نشان می‌دهد که 63 درصد از  جوان‌‌های  آمریکایی نتوانسته‌اند عراق را روی نقشه پیدا کنند، 75 درصد نتوانستند ایران را پیدا کنند و 88 درصد نتوانستند افغانستان را پیدا کنند.

 این نظرسنجی زمانی انجام شده که آمریکا درگیر جنگ ‌های  پرهزینه‌ای (جنگ عراق و جنگ افغانستان) در این مناطق بوده است. در رابطه با تاریخ، نظرسنجی‌های  تازه نشان داده است که کمتر از 50 درصد دانشجویان سال چهارم دانشگاه‌‌های  آمریکا می‌دانسته‌اند که سازمان ناتو برای مقاومت در مقابل گسترش روسیه کمونیستی (شوروی) به وجود آمده و بیش از 30 درصد از بزرگسالان آمریکایی نتوانستند دو کشور را نام ببرند که آمریکا در طول جنگ جهانی دوم با آنها جنگیده است.

 علاوه بر این، در رابطه با معلومات عمومی، آمریکا از دیگر کشورهای پیشرفته عقب افتاده است. در نظرسنجی دیگری که مجله نشنال جئوگرافیک در سال 2002 انجام داده، آگاهی از وقایع روز و دانستی‌‌های  جغرافیایی جوانان سوئد، آلمان، ایتالیا، فرانسه، ژاپن، انگلستان، کانادا، آمریکا و مکزیک را با هم مقایسه شده است.

در این نظرخواهی آمریکا نفر دوم از آخر شده و تنها توانسته به سختی از همسایه خود مکزیک که در ردیف آخر بوده، جلو افتد.

این میزان ناآگاهی توسط نبود گزارش‌‌های  بین‌المللی که حاوی اطلاعات مفید برای عامه بوده و در عین حال به سادگی در دسترس مردم باشد، تشدید شده است. شاید به جز پنج روزنامه اساسی، روزنامه‌‌های  محلی و تلویزیون آمریکا مقدار بسیار محدودی خبر در مورد رویدادهای جهان ارائه می‌دهند. آنچه اینها به عنوان خبر به مردم می‌دهند،‌عبارت است از چیزهای بی‌اهمیت و بی‌ارزش و یا داستان‌‌های  همه‌پسند و یا گزارش‌‌های  غیررسمی از رویدادهای هیجان انگیز و یا مصیبت بار، اثر فزاینده این‌گونه ناآگاهی‌‌های  همگانی این است که مردم را با ترس تحریک کرده و عوام‌فریبانه بیشتر مستعد می‌سازد، مخصوصا وقتی چنین ترسی از یک حمله تروریستی سرچشمه گرفته باشد. وجود چنین ترسی به جای خود، احتمال سوء استفاده از مردم در چنین شرایطی را بالا می‌برد.

 به طور کلی، ناآگاهی عمومی باعث پیدایش محیط سیاسی‌ای شده که بیشتر برای منتها درجه ساده‌سازی مساعد است تا برای اظهارنظر دقیق و ظریف نسبت به حقایق جهانی بعد از دوره جنگ سرد، که ذاتاً‌ بیشتر پیچیده هستند. این شرایط توسط دلالان سیاسی حاضر در کنگره آمریکا بیشتر از همه مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد.

*نظام سیاسی که سقوط آمریکا را تسهیل می‌‌کند

شاید یکی از مهم ترین عوامل سقوط آمریکا سیستم سیاسی این کشور است که آمریکا را تبدیل به ملعبه دست لابی‌های داخلی و خارجی کرده است. البته این مشکل ناشی است از سیستم سیاسی‌ای که به اندازه بسیار زیادی تبدیل به سیستم هواداری از حزب شده و هر چه بیشتر در بن‌بست قرار می‌گیرد.

سازش‌‌های سیاسی بسیار زودگذر و طفره‌آمیز شده‌اند، ‌بخشی به خاطر اینکه رسانه‌‌های  عمومی – مخصوصاً تلویزیون – برنامه‌‌های  سخنرانی رادیویی و صفحات سیاسی اینترنتی به صورت فزاینده زیر سلطه سخنرانی‌ها و خطابه‌‌های  نیشدار هواداران حزب قرار گرفته‌اند.

 این در حالی است که عامه مردم نسبت به عوام فریبی‌‌های  آسیب‌پذیر، تا اندازه‌ای بی اطلاع هستند. در نتیجه، فلج کامل سیاسی اغلب مانع پذیرش حل مشکلات می‌شود.

علاوه بر این، موجودیت سیستم سیاسی آمریکا  که به مقدار زیادی وابسته به مشارکت و کمک‌‌های  مالی به مبارزات سیاسی است – به صورتی روزافزون نسبت به قدرت دلال‌‌های  سیاسی داخلی و خارجی که خوب رشوه می‌دهند، اما انگیزه‌‌های  آنها بسیار محدود است و قادر هستند از ساختار سیاسی موجود به نفع مقاصد خود  و به ضرر منافع ملی بهره‌برداری کنند، آسیب‌پذیر شده است.

آمریکایی‌ها اغلب در قالب جهل مدرنی که آنان را در برگرفته است، فریب می خورند و فراموش می کنند که تا چه اندازه در مقابل سایر ملت ها عقب مانده اند. از نظر مردم آمریکا اروپا و چین کشورهی عقب مانده ای هستند که باید در مقابل این کشور سر تعظیم فرود بیاورند و از هر گونه اعتراضی دوری کنند.

با این حال همانطور که گفته شد این یک واقعیت است که در اروپا تساوی اجتماعی و تحرک و مانور اقتصادی به مراتب از آمریکا بهتر است، با وجود شهرت سنتی آمریکا به صورت «سرزمین موقعیت‌ها» تأسیسات زیربنایی اروپا به ویژه وسایل نقلیه عمومی که از نظر محیط زیست دوراندیشانه طرح ریزی شده‌اند، مانند راه‌آهن سریع‌السیر، برتر و بهتر از فرودگاه‌ها، ایستگاه‌‌های  قطار، جاده‌ها و پل‌‌های  زهوار در رفته آمریکا هستند. مردم اروپا از نظر جغرافیایی با سوادتر و از نظر بین‌المللی با اطلاع‌تر از مردم آمریکا هستند و نسبت به ترس و وحشت پراکنی (با وجود احزاب حاشیه‌ای راستگرای ناسیونالیست و نژادپرست) و به همین شکل نسبت به تدبیرهای بین‌المللی کمتر آسیب‌پذیر هستند.

*رقابت با رقیبان از طریق کشورهای ثالث

از سوی دیگر، اغلب چین را به صورت نماینده حرکت به سوی آینده در نظر می‌گیرند. اما چین با توجه به عقب ماندگی اجتماعی‌اش، نمی‌تواند به صورت مدلی برای کشورهایی که به شکلی نسبتاً موفق‌تر، مدرن‌تر و دموکراتیک‌تر اداره می‌شوند، رقیب آمریکا باشد. اما اگرچین در مسیر کنونی خود ادامه دهد و بتواند از هرگونه بی‌نظمی اجتماعی و اقتصادی جلوگیری کند،‌ می‌تواند در نفوذ سیاسی جهانی رقیب آمریکا شود و حتی در نهایت می‌تواند رقیب اقتصادی و نظامی آن گردد.

آمریکا امیدوار است بتواند برای رقابت با چین، هند را علم کند. هندوستان از نظر معیارهای سیاسی و اقتصادی بسیار نزدیک‌تر به کشورهای غربی است و از نوعی دموکراسی کثرت‌گرا بهره‌مند است.

هند همچنین به اندازه کافی دلیل برای مخالفت و رقابت نظامی با چین در اختیار دارد و این دو کشور در دهه 50 میلادی درگیری بسیار سنگین اما کوتاه مدتی را با هم داشتند.

با این حال آمریکا نمی‌تواند به مدد رشد سایر کشورها با رقبای خود رقابت کند. آمریکا دیر یا زود مجبور است که این حقیقت را در مقابل کشورهایی همانند چین و حتی اروپایی‌ها قبول که از محبوبیت جهانی کمتری در مقایسه با سایر کشور برخوردار است.

سئوال اینجاست که نقش جنگ‌ها در این میان چه می‌شود و سیاست امپریالیستی آمریکا چه نقشی در سقوط قدرت این کشور ایفا می‌کند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر