۲۳ تير ۱۳۹۲ - ۱۲:۴۱
کد خبر: ۴۰۶۸
اسلام‌هراسي در غرب در گفت‌وگو با دكتر محمدرضا دهشيري
پروژه «اسلام‌هراسی» جریانی است که از سوی برخی نهادهای آمریکا و انگلستان با دقت طراحی و برنامه‌ریزی می‌شود و آنها می‌کوشند با دامن‌زدن به جو نفرت و خشونت علیه مسلمانان، زمینه‌های واگرایی میان مسلمانان و غیرمسلمانان را در جوامع غربی فراهم کنند.

 اسلام‌هراسی پس از واقعه 11سپتامبر افزایش و گسترش یافت. یکی از آخرین کتبی که در این باره منتشر شده، کتاب «اسلام‌هراسی در غرب: جنگ سرد جدید فرهنگی علیه مسلمانان در آمریکا و انگلیس» تألیف دکتر محمدرضا دهشیری، معاون پژوهشی و آموزشی سازمان فرهنگ و ارتباطات و عضو هیأت علمی دانشکده روابط بین‌الملل تهران است که هدف از نگارش آن شناساندن ساختارها و فرایندهای تأثیرگذار بر موضوع اسلام‌هراسی در غرب بوده است. بیشتر حجم کتاب را ترجمه منابع و متونی تشکیل می‌دهد که توسط غربیان منتشر شده است. در گفت‌وگویی با مؤلف این اثر، ابعادی از این پدیده بررسی شد که از نظر شما می‌گذرد.

  • اصطلاح اسلام‌هراسی چندی است که وارد ادبیات سیاسی جهان شده است، در ابتدا در مورد چیستی این اصطلاح توضیح دهید.

هویت غرب، هویتی سلبی است؛ یعنی تعریف خود را در نفی دیگران جست‌و‌جو می‌کند. بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، قدرت‌های بزرگ با توجه به تلاش برای غیریت‌سازی تلاش کردند تا دشمن فرضی، موهوم و خیالی را به‌عنوان دشمن خود مطرح کنند. به این دلیل به اسلام‌هراسی پرداختند و نوعی ترس، پیش‌داوری و تبعیض را در برابر اسلام و مسلمانان مورد تأکید قرار دادند. این ترس غیرمعقول برای نخستین بار در سال1997 مطرح شد. آنها سعی کردند اسلام را با خشونت و ترور و وحشت پیوند دهند. به‌ویژه بعد از حادثه 11سپتامبر، این هویت‌سازی و دگرسازی مورد تأکید بیشتری قرار گرفت و سعی کردند اسلام را معادل تروریسم بپندارند و به نوعی به امنیت‌سازی فضای بین‌المللی بپردازند. بی‌تردید هدف از این کار، دامن زدن نوعی وحشت و هراس از مسلمانان میان جامعه بین‌المللی بود. به‌همین خاطر، توجه افکار عمومی را از طریق بنیادهای خبرپراکنی و امپریالیسم رسانه‌ای متوجه تهدیدات اسلام و مسلمانان علیه تمدن غرب کردند.

  • اصطلاح دیگری که در عنوان کتاب شما وجود دارد جنگ سرد جدید فرهنگی است؛ این اصطلاح به چه معناست؟

جنگ سرد تا فروپاشی شوروی، بیشتر بر تقابل ایدئولوژیک استوار بود. بعد از پایان جنگ سرد چند نظریه مطرح شد، عده‌ای مثل هانتینگتون، بحث جنگ تمدن‌ها را مطرح کردند. عده‌ای مانند فوکویاما به پایان تاریخ اشاره کردند و برتری لیبرال دمکراسی غربی را مورد تأکید قرار دادند و عده‌ای هم مطرح کردند که فرهنگ‌ها در حال نبرد با یکدیگر نیستند بلکه به فضای آشتی و مصالحه روی می‌آورند. به‌دنبال همین بحث اخیر بود که در سال2001 موضوع گفت‌وگوی تمدن‌ها از سوی حجت‌الاسلام خاتمی مطرح شد. در سال2005 بحث اتحاد تمدن‌ها از سوی کشورهایی مثل اسپانیا، پرتغال و ترکیه مطرح شد و در سال2010 ایده تقارب فرهنگ‌ها از جانب یونسکو مطرح شد که اتفاقا از سال2012 تا 2022 به‌عنوان دهه تقارب فرهنگ‌ها نامگذاری شده است. با توجه به چنین تفکری بود که عده‌ای فکر می‌کردند دیگر هیچ‌گونه فضای تقابلی بین تمدن‌ها و فرهنگ‌ها وجود ندارد ولی در عمل مشاهده شد که به‌رغم بیان‌های جذاب مبنی بر اینکه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها با یکدیگر تعامل و تقارب دارند، عملا به فضای دگرسازی و غیریت‌سازی دامن زده شد. این دگرسازی به جای اینکه بر جنبه ایدئولوژی سیاسی استوار باشد بر تغایرهای فرهنگی و تمدنی استوار است. به همین دلیل بود که در این کتاب از این مسئله به جنگ سرد جدید فرهنگی تعبیر کردیم که از مهم‌ترین مختصات آن تقابل بین سکولاریسم غربی و دین‌گرایان است. شایان ذکر است که دین به‌ویژه در آغاز هزاره سوم از جایگاه قابل‌توجهی برخوردار شده و اکنون پارلمان ادیان شکل گرفته و دینداران تلاش می‌کنند تا بر معنویت و جایگاه اصول و ارزش‌های اخلاقی و دینی در جامعه بین‌الملل تأکید کنند. در مقابل سکولارها و مادی‌گرایان تلاش داشته‌اند تا به دین‌زدایی بپردازند. از این چشم‌انداز می‌توان به مناظره پنجم در روابط بین‌الملل تعبیر کرد؛ مناظره‌ای که از آن به جنگ سرد نوین فرهنگی تعبیر می‌شود.

  • چه رابطه‌ای بین اسلام‌هراسی و جنگ سردجدید فرهنگی وجود دارد؛ آیا اسلام‌هراسی زیرمجموعه جنگ سرد فرهنگی محسوب می‌شود؟

اسلام‌هراسی به‌عنوان یکی از ابزارهای جنگ سرد نوین فرهنگی به شمار می‌آید.

  • شکی نیسـت که پــدیده اسلام‌هراسی روی فضا و نگاه جهانی به مسلمانان تأثیرگذار است اما از سوی دیگر در آمارها تصریح شده که مثلا در انگلستان نام محمد، بیشترین نامی است که بر کودکان گذاشته‌اند یا رشد مسلمان‌شدن در اروپا خصوصا انگلستان افزایش داشته است. آیا این روند معکوس اثرگذاری را شما تأیید می‌کنید؟

اتفاقا در نتیجه کتاب به این نکته اشاره کردم که به‌رغم همه تلاش‌های صورت گرفته در غرب برای معرفی اسلام، به‌عنوان دین بنیادگرا، انعطاف‌ناپذیر، خشن، عقب‌مانده و تروریستی ولی عملا نتیجه عکس حاصل شده است. در غرب به این واقعیت پی برده‌اند که مثلا از هزار اقدام خشونت‌آمیز رخ‌داده در ایالات متحده، شمار اقدامات خشونت‌آمیز مسلمانان بسیار اندک است. این روحیه مسالمت‌آمیز در میان مسلمانان سبب شده که مثلا در انگلستان از سال2001 تا 2011 دین اسلام سریع‌ترین رشد را در این جامعه داشته باشد، به‌گونه‌ای که از یک‌میلیون و 500هزار نفر در سال2001 به 2میلیون و 700هزار نفر در سال2011 رسید. به‌طوری که هم‌اکنون اسلام به‌عنوان دومین دین بزرگ در انگلستان مطرح است. بی‌تردید نوعی خلأ معنوی و روحی در جامعه انگلستان احساس شده که مردم برای پر کردن آن به معنویت و دین روی آورده‌اند.

  • شاید برخی از کارشناسان معتقدند باشند که پدیده منظم، تدوین شده و از قبل طراحی‌شده‌ای به‌نام اسلام‌هراسی وجود ندارد و این ریشه در بدبینی شرقی دارد. اگر شما بخواهید پاسخ قاطعانه‌ای به این نگاه و عقیده بدهید، چه مستنداتی دارید؟

اتفاقا یکی از ویژگی‌های این کتاب که در واقع آن‌را ترجمه و تدوین کردم، این است که دقیقا نام تمام بنیادهایی که نقش عمده‌ای در اسلام‌هراسی داشتند و شبکه‌هایی که تلاش می‌کنند اسلام‌هراسی را در جامعه رواج دهند و حتی فرایندی که تلاش می‌کند اسلام‌هراسی را نه تنها در رسانه‌ها که حتی میان نخبگان علمی و فرهنگی جوامع مغرب زمین تسری دهد، به‌صورت تفصیلی و با جزئیات مطرح کردم تا دقیقا کسانی که احساس می‌کنند این موضوع، توهمی بیش نیست، دریابند که چه شبکه‌ها، وب‌سایت‌ها و چه بنیادها و چه مراکز علمی و تحقیقاتی برنامه اسلام‌هراسی را در جامعه انگلستان و آمریکا به جد دنبال می‌کنند تا به فضای خشونت و ترس در قبال اسلام دامن بزنند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر