«شما چگونه میخواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسایل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیتالمال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم - مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! - و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی میماند؟ مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیارترین ملتها بودهاند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترینهایند؛ از هوشیارها هم هوشیارترند. آقایان! مگر مردم نمیبینند که ما چگونه زندگی میکنیم؟
برادران! من و شما داریم
از آن ذخیره میخوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمیشود ما در زندگی
مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه
کنند؛ مردمی که خیلیشان از اولیات زندگی محرومند.
در این راه،
از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید
گذشت. نمیگویم مثل پیامبر باشیم، نمیگویم مثل امیرالمؤمنین - که شاگرد
پیامبر بود - باشیم؛ که انسان آن مطالب را که میخواند، تنش میلرزد...
من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود، یکی
دانشجو بود، یکی طلبه بود، یکی منبری بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما
حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم، مثل خانهی اشراف خانه درست کنیم، مثل
حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط
ریششان تراشیده بود، ولی ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافی است!؟ نه، ما
هم مترفین میشویم. والله در جامعهی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود
بیاید. از آیهی شریفه «واذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا
فیها»* بترسیم. تُرف*، فسق* هم دنبال خودش میآورد».
* مترف: سرمست شهوت و رفاه
* فسق: انجام مداوم گناه