اثرات غایی سیاست خارجی دیوانهوار ترامپ پرسشهایی جدی را هم در میان نخبگان خارجی و هم مردم درباره مناسب بودن ایالات متحده برای هژمونی جهانی مطرح کرده است.
دونالد ترامپ، این نژادپرست مکار نشسته در صدر
حزب جمهوریخواه، از روی تصادف و تفرعن و با اقدامات خودانگیخته در حال بر
هم زدن اجماع های طبقه حاکم و وارد آوردن شوک هایی بزرگ تر بر سیستم
امپریالیستی است؛ هدفی که هیچ رئیس جمهور«مترقی» که انتخابش به خیال آید
نخواهد توانست به آن دست یابد.
طی زمانی چند هفته ای ترامپ: 1) تهدید کرد که زنجیره عرضه جهانی شرکتی را
از طریق جایگاه شاخص آمریکا در نفتا مختل می کند؛2) شرکای امپریالیستی کوچک
تر اروپایی واشنگتن را مجبور کرد تا به دنبال خروج ترامپ از توافق اتمی با
ایران و سخنان انتقادآمیزش در نشست گروه 7 در کانادا، تبعیت از سیاست
خارجی آمریکا و آسیب پذیری خودشان در برابر نهادهای مالی تحت کنترل آمریکا
را مورد تامل دوباره قرار دهند و3) اندرز 70 ساله «یا همخوانی کن یا بمیر»
عمو سام را در ارتباط با کره شمالی بی اعتبار کرد و در نتیجه کل ترکیب
«محور شرارت» را در سطل زباله انداخت.
ترامپ می خواهد افول امپریالیسم آمریکا را تسریع کند. او از نظر فکری و
عاطفی یکی از عقب مانده های ابر ثروتمندان/ قدرتمندان است که می کوشد نقش
نارنجی رنگ خود را بر تاریخ حک کند؛ «ترامپ این کار را کرد و این بزرگ ترین
کاری بود که تا این زمان انجام شده بود!» درست مثل حرف «تی» بزرگ روی آن
ساختمان هایی که عملا مالک آنها نیست. این مرد به معنای واقعی کلمه می داند
که چه نباید بکند و از این رو نمی تواند روی تکرار خودش یا دنبال کردن هر
عمل از روی منطق و ثبات- خوب یا بد- حساب کند. با این حال اثرات غایی
سیاست خارجی دیوانه وار ترامپ پرسش هایی جدی را هم در میان نخبگان خارجی و
هم مردم درباره مناسب بودن ایالات متحده برای هژمونی جهانی مطرح کرده است.
رفتار ترامپ می تواند کودتایی دربرابر یک اجماع سرمایه دارانه جهانی و به
شدت مورد مناقشه در مورد رهبری جهانی آمریکا باشد که توان امپریالیسم
آمریکا را به شدت ضعیف می کند؛ حتی با وجود اینکه ترامپ هم راستایی بیشتری
با دولت آپارتاید اسرائیلی و سلطان نشین های خلیج فارس و توطئه ها برای
تحمیل تغییر رژیم در ونزوئلا دارد.
در داخل کشور، تجربه ترامپ، ایدئولوژی شرکتی و مبانی منطقی جنگ را دچارتشتت
کرده، با وجود آنکه دولت او(با کمک دمکرات ها) کلان ترین پول های باد
آورده از محل مالیات های شرکتی و بودجه های نظامی تا این زمان را عملی کرده
است.
تناقضات فراوانند، هرچند که انباشت تناقضات چیزی است که درنهایت کل عمارت
را دچار فرسایش می کند. دونالد ترامپ ناتوان از دیدن چیزی فراتر از ظواهر
سطحی، فکر می کند که یک سیاست خارجی «قدرتمند» به معنای تهدیداتی است که
خون را به جوش آورد. از همین روست که کره شمالی را با «آتش و خشم» تهدید می
کند. وقتی کیم جونگ اون با همتای کره جنوبی خود سر میز نشست، اگرچه برای
رسیدن به این نقطه از مدت ها قبل با هم کار می کردند، ترامپ باور داشت که
تهدید اوست که جواب داده و این آمریکا بوده که از موضع قدرت عمل کرده است.
بعد هم او پذیرفت که «گذشته ها را پشت سر بگذارد» و وارد روندی شود که به
مذاکراتی چندین ساله برای «غیرهسته ای کردن» کره در ازای «تضمین های
امنیتی» برای این کشور تبدیل خواهد شد، در حالی که بلافاصله تمرینات نظامی
آمریکا- کره جنوبی را که ترامپ آنها را «تحریک آمیز» نامید به حالت تعلیق
درآورد. ترامپ به خارج کردن تدریجی سربازان آمریکایی از کره جنوبی نیز می
اندیشد. «امیدوارم که در مقطعی این کاررا کنیم، ولی اکنون زمان این کار
نیست.»
اگررهبر کره شمالی- این دولت «مطرود» اصلی، با سیاه نمایی هایی که از آن
شده و فاقد مشروعیت از نظر آمریکا- اکنون صرفا یک شریک مذاکراتی دیگر است و
خروج سربازان آمریکایی از کره جنوبی یک هدف اصلی به شمار می رود، سپس
دوران «محور شرارت» به سر می آید و منطق حضور سربازان و پایگاه های
آمریکایی عملا در همه جای جهان فروخواهد ریخت؛ نکته ای که استراتژیست های
امپریالیستی که با اضطراب و ناراحتی عمیقی دست و پنجه نرم می کنند به خوبی
درک کرده اند.
دمکرات ها نیز به همچنین. از زمانی که ترامپ توانست نامزدی جناح محافظه کار
را نصیب خود کند، آنها به اعضای علنی حزب جنگ تبدیل شده اند. نانسی پلوسی
رهبر دمکرات ها در مجلس نمایندگان و از روسای پیشین «کمیته نظارتی مترقی»
با صدایی چون صدای یک معلم سرخانه جیغ جیغو در «خانه بزرگ» گفت که ترامپ
«کره شمالی را تا سطح ایالات متحده بالا آورده در حالی که جایگاه فعلی این
رژیم را نیز حفظ کرده است.» پلوسی ذات نژادپرست و استکباری خود را نشان داد
و نفس ایده برابری در میان کشورها و اقوام را زیر پا گذاشت و ترامپ را به
این خاطر که ظاهرا از هدف تغییر رژیم در کره شمالی دست برداشته محکوم کرد.
پلوسی و عمله و اکره اش درمجلس نمایندگان در حالی که وانمود می کنند آدم
های صلح جویی هستند، مدت هاست که به تامین بودجه جنگ های جمهوری خواهان و
دمکرات ها رای داده اند. کسب نامزدی ریاست جمهوری در میان جناح راست از سوی
ترامپ، موجب شد که آنها سکوت خود را بشکنند، در حالی که خود را تا بن
دندان مجهز به انواع و اقسام تسلیحات کرده و فریاد برمی آوردند «روسیه،
روسیه، روسیه.» اتفاقی که می توان آن را شاخصی روشن از وجود بحران در میان
اربابان طبقه حاکم دمکرات ها دانست.
ترامپ در سال 2016 درتبلیغات ریاست جمهوری خود از برقراری روابط عادی با
روسیه، خاتمه دادن به راهبرد تغییر رژیم کشورها از سوی آمریکا و مخالفت با
به اصطلاح تجارت «آزاد» سخن گفت، از این رو اکثر طبقه حاکم را علیه خود
متحد کرد. معلوم شد که درخواست کاملا غیرمنتظره ترامپ برای داشتن روابط
مسالمت آمیز با روسیه نتوانسته است اکثریت بزرگی از جمهوریخواهان را از رای
دادن به او در انتخابات های مقدماتی و انتخابات اصلی باز دارد. نتیجه
سیاسی این کار گریز ناپذیر بود: اگر جمهوریخواهان سفیدپوست به دستور کار
جنگ همیشگی نمی پیوستند- یا به حفظ برتری سفیدپوستان در داخل بیشتر از
تامین هزینه خصومت ورزی های بی پایان در خارج از کشور اهمیت بیشتری می
دادند- در این صورت رای دهندگان انبوه برای حزب جنگ مرکب از هر دو حزب را
از کجا باید آورد؟ اگر ترامپ «رقت انگیز» با حزب جنگ وصلت نمی کرد، پس چه
کسی می توانست این کار را کند؟
انتخاب غافلگیر کننده ترامپ بدنه نخبگان، رسانه های شرکتی، مجموعه نظامی-
صنعتی و اشباح سازمان های اطلاعاتی را به وحشت انداخت، چرا که آنها خود را
با یک بحران مشروعیت در دولت جنگ رو به رو می دیدند. واکنش حزب جنگ که
اکنون قاطعانه با هیلاری کلینتون و دمکرات ها همسو شده بود، این بود که
پیشدستی کرده و دربرابر تهدید ترامپ مبنی بر نزدیکی با روسیه، یک کارزار
گسترده ضد پوتین را به راه اندازند. نخبگان دریافته بودند که آنها باید –
روی هوا و بدون هیچ مبنای واقعی- یک تب جنگی را که دیگر در میان توده های
مردم وجود نداشت، از طریق روسیه هراسی از نو خلق کنند. در این روند آشفته
آنها عملا بیشتر از خود قانون اساسی آمریکا مشروعیت زدایی کردند، آن هم
درحالی که مسئولیت این خسارت ها را بر دوش ولادیمیر پوتین گذاشتند.
ترامپ در مورد «تجارت آزاد» متزلزل است و با هر طرف دهانش که سریع تر حرکت
می کند سخن می گوید. اما دودلی و جهالت عمیق او مذاکرات نفتا را در تشتت
کامل قرار داده است. به نوشته نیویورک تایمز ترامپ یک معاون 24 ساله را
برای ملاقات با یک هیئت نمایندگی فرستاده که انتظار می رود شامل نمایندگان
بیش از 50 موسسه از بزرگ ترین شرکت ها و سازمان های آمریکا باشند، از جمله
والمارت، یو.پی.اس، شرکت والت دیزنی، جنرال الکتریک، جنرال موتورز،
کاترپیلار و بوئینگ؛ غول های صنعتی که به هر دو حزب شرکتی فدیه می دهند،
اما ترامپ نسبت به آنها بی اعتناست.
دوران عجیبی است. زنجیره های عرضه شرکتی که بر تریلیون ها دلار و میلیون
ها شغل (عمدتا در جنوب جهانی و مشاغلی همراه با بهره کشی شدید) در ایجاد
توازن اثرگذار است. انجمن ملی تولید کنندگان که در دوره های پیشین اظهارات
آن برای جمهوریخواهان و دمکرات ها وحی منزل بود، دردولت ترامپ نمی تواند یک
چرخ نفتا را به چرخش درآورد. مهم تر آنکه حلول ترامپ این واقعیت ناخوشایند
را برملا کرده که برای «تجارت آزاد» هیچ پایگاه توده ای وجود ندارد.
درواقع «تجارت آزاد» تعبیری است برای اجازه داشتن طبقه حاکم که با پول
خودشان و مشاغل دیگران هر کاری که دلشان می خواهد انجام دهند. حمایت از
«تجارت آزاد» توهمی است که هر دو حزب شرکتی که در یک بحران مشروعیت به خود
می پیچند، خواستار آن هستند.
اما این قبیل بحران ها به خودی خود این سیستم را به زیر نمی کشند. فقط یک جنبش مردمی است که می تواند این کار را انجام دهد.
بحران واقعی برای حزب جنگ زمانی از راه می رسد که توده های مردم به خیابان ها بیایند و خاتمه دولت جنگ همیشگی را مطالبه کنند.
بحران واقعی برای «دولت به زندان کننده گروهی سیاهان» زمانی از راه می رسد
که همین جمعیت مورد هدف آنها، دیگر مشروعیتی برای پلیس قائل نباشد و برای
مقاومت کردن به حرکت در آید و پلیس ها را با نیروهای امنیتی خودشان جایگزین
کنند.
بحران واقعی برای اربابان سرمایه زمانی از راه می رسد که مردم خواستار ملی
شدن بانک ها و معزول کردن همیشگی این طبقه حاکم واقعی شوند.
البته ترامپ خواهان هیچ یک از این ها نیست. اما در دوره ریاست جمهوری او
تناقضات واپسین مرحله سرمایه داری استکباری به چشم مردمان عادی، هم در حال
شدت گرفتن بیشتر و هم روشن تر شدن است. و ترس طبقه حاکم از چنین روزی
است که آنها را بسیار مفلوک تر خواهد کرد. نویسنده: گلن فورد (Glen Ford) روزنامه نگار