در قضیهی کرهی شمالی، معلوم شد که ترامپ متوجه هست که تهدید پیشاپیش به تغییر رژیم آن هم قبل از دیدار برنامهریزیشدهی سران دو کشور (که الان دیگر خیلی بعید بهنظر میرسد) برای تامین هدف خلع سلاح هستهای مفید نیست. اما این تا قبل از این بود که بگوید تغییر رژیم «دقیقاً همان چیزی است که اگر با هم به توافق نرسیم اتفاق خواهد افتاد.»
کمپین ترامپ موقع انتخابات ریاستجمهوری بهشدت بر این
موضوع متمرکز بود که جنگهای اخیر ایالات متحده برای رژیمچنج در خاورمیانه
همهچیز را بدتر از قبل کرده، و هزینهی زیادی هم از جیب و هم از جان
آمریکاییها برای این کار صرف شده است. مردی که تبدیل به چهلوپنجمین
رئیسجمهور آمریکا شد این جمله را در مناظرات مقدماتی حزب جمهوریخواه، در
فوریهی ۲۰۱۶، بیان کرد:
«جنگ عراق اشتباه خیلی خیلی بزرگی بود. آنها دروغ گفتند.
آنها گفتند آنجا سلاحهای کشتار جمعی هست. آنجا هیچی نبود.» از آن وقت
تابهحال چه چیزی تغییر کرده است؟ چرا اکنون ترامپ هوادار رژیمچنج شده
است؟
فکر نکنید که اینطور نیست: اولین نشانههای جنگ از دور
پیدا است. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه، روز دوشنبه سخنرانی بزرگی داشت
دربارهی اینکه چطور قرار است آمریکا بعد از بیرون رفتن ترامپ از توافق
هستهای با ایران تعامل بکند. البته که او سخنرانیاش را به آنجا نکشاند که
بخواهد چیزی دربارهی تهاجم به سبک جنگ عراق بگوید. اما خواستههایی را
مطرح کرد که تهران هیچوقت حاضر نخواهد شد برای دستیابی به توافقی «بهتر»
زیر بار قبول آنها برود، آنهم وقتی تحت «سنگینترین تحریمها در تاریخ»
کمر خم کرده است. گویا امید دولت این است که مردم ایران، با دیدن اندکی
چربزبانی از سوی عموسام، خودشان دولت تئوکراتیک خود را بربیندازند؛ که
البته خیلی بعید است. واقعیت این است که دیدن اینکه این راه نهایتاً منتهی
به جنگ میشود چندان سخت نیست.
یادتان هست؟ فریادهای بلند درخواست رژیمچنج در عراق (یا
درواقع قانونی که تصویب شد و رژیمچنج را تبدیل به سیاست رسمی ایالات متحده
کرد) هم از ابتدا طلب مداخلهی نظامی آمریکا در عراق را نداشت. دولت ترامپ
اصرار دارد که در مواجهه با ایران به این مسیر نخواهد افتاد، اما چنین
قولهایی وقتی از زبان کسی مثل مشاور امنیت ملی، جان بولتون، بیان میشود
پوچ بهنظر میرسد.
بهعلاوه، وقتی چند عامل زیر با هم ترکیب میشوند،
نهایتاً به دو گزینهی ستیز یا تسلیم میرسیم: هدفهای دیپلماتیک ناممکن،
نامحتملبودن هرگونه شورش داخلی، و نابردباری در برابر هر دستاوری کمتر از
غنیسازی صفردرصد؛ و همهی ما میدانیم که از دو گزینهی ستیز یا تسلیم
کدام را راحتتر میشود به ترامپ قالب کرد.
این منطق خودش را در قضیهی کرهی شمالی نشان داد. در
قضیهی کرهی شمالی، معلوم شد که ترامپ متوجه هست که تهدید پیشاپیش به
تغییر رژیم آن هم قبل از دیدار برنامهریزیشدهی سران دو کشور (که الان
دیگر خیلی بعید بهنظر میرسد) برای تامین هدف خلع سلاح هستهای مفید نیست.
اما این تا قبل از این بود که بگوید تغییر رژیم «دقیقاً همان چیزی است که
اگر با هم به توافق نرسیم اتفاق خواهد افتاد.»
معاون رئیسجمهور، مایک پنس، این جمله را در مصاحبه با
شبکهی فاکسنیوز تکرارکرد. او گفت: «میدانید، بعضیها هفتهی پیش صحبت از
مدل لیبی میکردند؛ و همانطور که رئیسجمهور هم به روشنی بیان کردند، اگر
به توافق نرسیم، همان بلایی که سر لیبی آمد سر کیم جونگ اون هم خواهد
آمد.»
دربارهی «مدل لیبی»، که بولتون هم به آن اشاره میکند،
تقریباً با اطمینان خاطر میتوان گفت: این مدل بیشتر اشاره از مذاکرات سال
۲۰۰۳ دارد، مذاکراتی که نهایتاً منجر شد به پایانبخشیدن به برنامهی
هستهای لیبی، نه جنگ سال ۲۰۱۱ که رژیم قذافی را برانداخت. ترامپ شخصاً حفظ
حکومت کیم جونگ اون را، بهعنوان یکی از شروط خلع سلاح، تضمین کرده است.
اما در این لحظه، این تمایزی است که تغییری ایجاد نمیکند. کدام دیکتاتوری
حاضر است تسلیحات هستهای خود را تسلیم کند تا چند سال بعد به کشورش حمله
شود و او را از قدرت برکنار کنند، مثل اتفاقی که در لیبی افتاد؟ دولتهای
سرکش اکنون تسلیحات کشتار جمعی را تضمینی برای مقابله با رژیمچنج
میبینند.
ترامپ دربارهی اینکه پیشاپیش میدانسته عاقبت لیبی و عراق
چه میشود شاید اغراق بکند، اما در زمانهای مختلف، آشوبها و خرابیهایی
را که در پی چنین مداخلاتی بهوجود میآیند بهخوبی تشریح کرده است. این
آشوبها باعث شد نیروهایی را که برای جنگ به آن مناطق میفرستادیم بیشتر
از قبل تقویت کنیم. ترامپ گفته است: «به شما چیزی را که میخواستید
میگفتند، اما بعد ما رفتیم آنجا و به کشوری اشتباه حمله کردیم. عراق هیچ
سلاح کشتار جمعیای نداشت. ما خاورمیانه را بیثبات کردیم... دلیل اینکه
خاورمیانه الان آشفته است این است که ما عراق را بیثبات کردیم.»
ترامپ قبل از اینکه لیبی جشنوارهی جهادیها نام بگیرد در
توییتر خود نوشت: «هر چقدر هم قذافی بد بوده باشد، چیزی که بعد از او
میآید بدتر خواهد بود. بشینید و تماشا کنید.» البته، ترامپ، با حمایتهای
گاهبهگاهش از کمپین حمله به لیبی، خودش به مخالفت با خودش برخواسته است،
اما حداقل این توییت نشان میدهد که او درکی از عواقب ناخواستهی چنین
عملیاتهایی دارد.
در سوریه، ترامپ سعی کرده است که تمرکز را بر جنگ با داعش
حفظ کند و آمریکا را، با سرنگونی دولت بشار اسد، در جنگ چندجبههای داخلی
سوریه وارد نکند. این سیاست، علیرغم هشدارهای متخصصان، تا حدود زیادی
موثر بود. تابدینجا، ترامپ توانسته است مداخلات علیه اسد را در حد چند
حملهی محدود، برای تنبیه او بهخاطر استفاده از سلاحهای شیمیایی، نگه
دارد.
حتی آن دسته از افراد داخل حلقهی یاران ترامپ که با
جهتگیری رئیسجمهور مبنی بر «اول آمریکا» موافقاند (مثلاً میتوانید به
استراتژیست اصلی و سابق کاخ سفید، استفن بنون فکر کنید)، ایران را استثنا
میکنند. اینجا جایی است که آنها چشم خود را بر تندروهای سنی، جهادیهای
سلفی که به آمریکا حمله کردند، میبندند، پیچیدگیهای ملتسازی را نادیده
میگیرند، و همان طرحهای بزرگی را که در جاهای دیگر خودشان شکستخورده
مینامیدند دنبال میکنند.
بله، درست است که ایران، برخلاف دیگر نمونههای اخیری که ما
به جنگ پیشگیرانه با آنها دست زدهایم، تا حدودی در خارج از مرزهایش
تولید خطر میکند. اما ایران بزرگترین خطری نیست که ایالات متحده را تهدید
میکند. ترامپ، یک بار با اشاره به هزاران میلیارد دلاری که واشنگتن در
خاور میانه خرج کرده است گفت: «اگر رئیسجمهورهای ما در این پانزده سال در
ساحل آفتاب گرفته بودند، ما الان وضع بهتری داشتیم.»حالا اینطور بهنظر
میرسد که او آماده میشود جا پای پیشینیان خود بگذارد.