برخلاف تصور تنش میان عربستان سعودی با ایران موضوع تازهای نیست و ریشه در دههها رابطه دارد. همچنین دلایل متعدد ایدئولوژیک، اقتصادی و امنیتی این شکاف و تنش را تقویت میکنند.
به گزارش پایداری ملی، افزایش تنشهای لفظی بر نگرانی ناظران از وضعیت امنیتی خلیج فارس در آینده افزوده است. این نگرانیها تا چه حد جدی است و چگونه میتوان تلاشهای موجود برای دامن زدن به تنش میان دو کشور قدرتمند خاورمیانه ( ایران و عربستان) را مدیریت کرد؟ توصیف و تحلیل علی اصغر زرگر، کارشناس مسائل خلیج فارس را از تحولات و موضعگیریهای اخیر مقامات عربستان در پاسخ به پرسشهای «ایران» در پی میخوانیم.
** در هفتههای اخیر شاهد تشدید روزافزون اقدامات و اظهارات ایذایی مقامات عربستان سعودی علیه ایران بودهایم تا آنجا که ولیعهد عربستان در راستای ترغیب غرب به تحریم ایران بحث احتمال ورود کشورش به جنگ با ایران در سال های آینده را مطرح کند. تحلیل شما از چرایی تمایل ریاض به تشدید تنشهایش با ایران چیست؟
برخلاف تصور تنش میان عربستان سعودی با ایران موضوع تازهای نیست و ریشه در دههها رابطه دارد. همچنین دلایل متعدد ایدئولوژیک، اقتصادی و امنیتی این شکاف و تنش را تقویت میکنند. چنانکه عربستان بهعنوان کشوری که خود را مرکز جهان اهل سنت میداند خود را در مقابل ایران بهعنوان مرکز جهان تشیع تعریف میکند و سعی دارد این چالش را به خارج از مرزهای خود تسری دهد و معارضه بزرگی را روی این خط شکاف به وجود آورد؛ معارضهای که بیشک در پدید آمدن جریانهای افراطی و تروریستی چون داعش و طالبان بازتاب داشته است.
چالش جدی دیگر میان دو کشور بحث امنیت در خلیج فارس است. در حالی که عربستان حضور امریکا را برای تعادل امنیتی در خلیج فارس ضروری میداند و بنابر این خود را در همسویی با سیاست خارجی امریکا تعریف میکند؛ ایران بهعنوان یک مخالف اساسی خواستار خروج نیروهای امریکا از منطقه است و اعتقاد دارد میتواند در قالب یک همکاری جمعی تأمین امنیت خلیج فارس را رهبری کند.مسأله دیگر میان ایران و عربستان مسأله انرژی است. حضور و سیطره شرکتهای امریکایی بر نفت عربستان سبب پیروی بیشتر سیاستهای این کشور از امریکا در حوزه انرژی شده است. چنین است که در مقاطعی مانند سال های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران یا مذاکرات ایران و غرب در پرونده هستهای با همکاری عربستان و از طریق پایین نگاه داشتن قیمت نفت سعی شد با در تنگنا قرار دادن اقتصاد ایران زمینه فشار بیشتر و امتیازگیری از ایران فراهم آید.
چهارمین چالش جدی عربستان در برابر ایران مسأله تفوق طلبی و هژمونی در منطقه عربستان، کشوری است که خواه ناخواه بواسطه وجود اماکن مقدس جهان اسلام نوعی مرکزیت دارد، دارای منابع عظیم نفتی است و سرمایه گذاریهای عظیمی در امریکا دارد. با چنین مختصاتی تفوق و برتری در خاورمیانه را همواره حق خود میدانسته است. بر همین اساس باید گفت تعارض سیاستهای عربستان و ایران در عراق، سوریه، لبنان و یمن ناشی از همین چالش تفوق طلبی است.
بماند که مرحوم حسنین هیکل چالش عمده میان برخی کشورهای عربی و ایران را حسادت به موقعیت ایران میدانست؛ حسادت کشورهایی که یک جوی آب روان نداشتند در برابر کشوری با موقعیت استراتژیک، چهارفصل، دارای جمعیت تحصیلکرده با هوش سرشار و دارای همبستگی ملی که بزرگترین رودخانهها از کوههایش سرچشمه میگیرند و به خلیج فارس میریزند.مجموعه آن چالشها و این حسادت در کنار ناکامیهای عربستان در جبهههای متعددی که طی سال های اخیر با ایران گشوده است رهبران جوان عربستان را واداشته چنین مواضعی را مطرح کنند، زیرا در سال های گذشته اتفاقات عجیبی روی داده است. از جمله در حالی که عربستان سعودی و کشورهای دیگر هم برای نگاه داشتن صدام و هم برای از بین بردن او، این ایران بود که توانست در دوران پس از سقوط صدام نفوذ خود را در عراق گسترش دهد. آنها در ترکیه برای آلترناتیوسازی در برابر ایران هزینهها کردند، حال آنکه میبینیم اکنون در رابطه ایران و ترکیه همگرایی بیش از واگرایی است.
نفوذ ایران در یمن و لبنان و دیگر کشورها در شرایطی که عربستان با میلیاردها دلار هزینه در باتلاق جنگ یمن گیر کرده است و به رغم تزریق پول به برخی گروهها در لبنان از متوقف کردن حزبالله بازمانده از دیگر عوامل تشدید تنشاش با ایران است. البته من نمیخواهم بگویم که ایران در این کشورها و از قبال این نفوذ نفع عظیمی میبرد اما مسأله این است که هر جا عربستان هزینه کرده موجب تقویت قدرت و گسترش نفوذ ایران شده است. خب هرکس خودش را جای این شاهزاده عربستان بگذارد میبیند که چنین عکسالعملهای روانی از سوی او قابل انتظار است.
** وجه دیگر این داستان آن است که بپرسیم در برابر این رویکرد حاکمان سعودی چه واکنشی باید داشته باشیم. در واقع ایران چگونه باید وضعیت را مدیریت کند؟
الان مسأله اساسی این است که امریکا از فضای حاکم بر این رابطه سوءاستفاده میکند. مبنای بسیاری از عکس العملهای جبهه عربی دربرابر ایران حاصل ترس های امنیتی است و ترامپ و هیأت حاکمه امریکا از این فضا کاملاً برای ترغیب این کشورها به خرید تسلیحات بیشتر و نیز تأثیرگذاری بر جهتگیری سیاست خارجیشان استفاده میکند. این است که ولیعهد عربستان با شناسایی ضمنی اسرائیل و هماهنگ کردن خود با تل آویو خواستار شکلگیری یک جبهه عربی – عبری یا عربی – صهیونیستی علیه ایران است واین سیاستی است که در واقع امریکاییها علیه ایران پیگیری میکنند، زیرا امریکا ترجیح میدهد به جای درگیر کردن خود در منطقه احتمالاً از طریق یکسری جنگها یا چالشهای نیابتی مسائلاش در خاورمیانه را مدیریت کند.
** تشکیل جبهه عربی- عبری با توجه به پیشینه تاریخی جنگ اعراب و اسرائیل و پیوندهای فرهنگی- مذهبی این کشورها با فلسطین تا چه حد ممکن است؟ این جبهه همین حالا هم به نحوی تشکیل شده است. شاید در ظاهر سازمان یا توافقنامهای وجود ندارد اما جبهه عملاً وجود دارد و روی نضج گرفتن آن کار میکنند. خب ما رابطهمان با عربستان قطع است. از میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به غیر از عمان، کشور دیگری با ایران ارتباط تنگاتنگ ندارد. در این میان کویت خودش را معقول نشان داده است با این حال مواظب است به سرنوشت قطر دچار نشود. قطر هم با همه آنچه پیش آمده مرکز فرماندهی نیروهای امریکایی در خلیج فارس است. بنابراین طبیعتاً سیاست خارجی بسیار شکنندهای دارد. به این معنی که اگر فرضاً درگیری میان ایران و امریکا رخ دهد قطر واقعاً نمیداند باید چه موضعی در پیش بگیرد. امارات متحده عربی و بحرین نیز که در کنار عربستان کاملاً یک جبهه ضد ایرانی تشکیل دادهاند و رابطه داشتن و نداشتنشان با ایران چندان فرقی نمیکند.
اما درباره اینکه ایران باید چگونه این تنشها را مدیریت کند باید گفت که مسأله به نحوی به رفتار آمریکا بستگی دارد. برخی تحلیلگران از احتمال بروز رفتار غیرعاقلانه از سوی ترامپ سخن میگویند. بویژه با توجه به چیدمان جدید مقامات در کاخ سفید که سبب شد افراد هم رأی با ترامپ جایگزین چهرههای کمی معقولتر شوند و کاخ سفید از حضور افرادی که میتوانستند نظرات رئیس جمهوری امریکا را تعدیل کنند خالی شود. حالا اطرافیان ترامپ گروه منسجمی از محافظه کاران سرسخت مسیحی – یهودی و حامیان جدی اسرائیل و مخالف ایران هستند، اما اگر ترامپ بخواهد وارد جنگی شود قاعدتاً این جنگ علیه کره شمالی نخواهد بود زیرا اولاً کره شمالی سلاح اتمی دارد و بعد هر جنگی در آن منطقه مستقیماً روی ژاپن و چین و... تأثیرگذار است. این است که این تحلیلگران میگویند آنجا را بهم میریزد اگر ترامپ بخواهد جنگی غیر عقلایی راه بیندازد، شاید علیه ایران باشد؛ آن هم نه یک جنگ مستقیم بلکه یک جنگ محدود نیابتی.
** چنین تحلیلی تا چه حد قوی است و اعتبار دارد؟
ما فارغ از صحت و سقم این تحلیل باید با تقویت همبستگی اجتماعی و بهبود وضعیت اقتصادی شرایط خودمان را برای مواجهه با هر وضعیتی مهیا سازیم. از طرف دیگر باید حساسیتهای منطقهای در اظهار نظرهای مسئولان مورد توجه قرار گیرد. این درست است که طولانیترین مرز را در خلیج فارس داریم و میتوانیم رهبری مسائل امنیتی منطقه را برعهده داشته باشیم با این حال باید از موضع دلجویی و مشارکتجویی موازنه امنیتی منطقه را رقم بزنیم.
** موضع تمایل به گفتوگو و همکاری بارها از سوی مقامات ایران تکرار شده اما تاکنون چندان پاسخ مثبتی نیافته است، دیگر چه میتوان کرد؟
نباید عجله به خرج داد. شنیده شدن این صدا و اثرگذاری آن به همنشینی نخبگان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای عربی و ایران در نشستها و کنفرانسهای متعدد دارند. وجه دیگر مسأله تحریکات خارجی است. در شرایطی که ما با حضور امریکا در منطقه مخالفت داریم این قدرت فرامنطقهای 13 یا 14 پایگاه در منطقه دارد و منافع اقتصادی و امنیتی متعددی در خاورمیانه برای خود تعریف کرده و طبیعتاً خواهان سهم است. بنابر این شاید نتوان خواهان حذف صددرصدی قدرتهای فرامنطقهای بود. بلکه باید بهدنبال راهکارهایی بود که از مداخلات مخرب آنها جلوگیری کرد. بنابراین مسائل منطقه نیز همچون مسأله هستهای نیازمند معاملات سیاسی، مذاکرات دیپلماتیک و تجدید نظر در تعاریف حوزه نفوذ است. اگر مراجع قدرتمند در ایران این امر را به وزارت امور خارجه واگذار کنند، دستگاه دیپلماسی ما این قابلیت را دارد که از طریق دیپلماتیک از چالشهای فرسایشی و جنگ جلوگیری کند.
** به تشکیل جبهه عبری – عربی اشاره کردید. شاهد بودیم که در روزهای گذشته بن سلمان اظهارات خیلی صریحی در تأیید اسرائیل انجام داد. به نظرتان چرا این موضع عیان شد و بازتاب آن در دیگر کشورهای منطقه چه خواهد بود؟
بخشی از همگراییها ناشی از وجود هراسهای مشترک است. ترسی که عربستان از گسترش نفوذ ایران دارد موجب شد که به اسرائیل نزدیک شود. این نزدیکی همچنین از نتایج همسویی کامل عربستان با سیاست خارجی امریکا است. ریاض نمیتواند صددرصد با سیاست امریکا در منطقه همراه باشد اما اسرائیل را به رسمیت نشناسد.
این تضادی است که در سیاست اعلامی و عملی عربستان در سال های گذشته وجود داشته و امروز ولیعهد جوان جسارت به خرج داده و چیزی را که پنهانی بوده علنی کرده است. البته پیش از عربستان مصر و اردن، قطر و امارات به نحوی این راه را رفته بودند اما خب علنی شدناش مسأله دیگری بود که متأسفانه با وجود آشفتگیها و نابسامانیهای موجود در کشورهای اسلامی واکنش قابل توجه و تأثیرگذاری بر نیانگیخت.