اگر چه این توصیفات آشکارا نادرست نیست، اما آنها نه خیلی روشنگر و نه خیلی خاص است. تعریف دیگری که اخیرامطرح شد، تا حدی مفید تر است، چرا که به ابعاد متفائتی اشاره میکند که در آن میتوان جنگ را آغاز و نامتقارن یافت و از آن بهره برداری نمود :اخیرا یک نویسنده اظهار کرده است که«از طریق به کارگیری توان نظامی، سیاسی و تکنولوژیکی، استراتژیهای نامتقارن میتوان به طور موفقیت آمیزی توانمندیهای دشمن را متزلزل کند. اگر چه ممکن است دشمن نتواند در میدان جنگ سنتی پیروز شود ولی استراتژیهای به کار رفته ممکن است برتری دشمن را خنثی کند، اراده ی جنگی وی را تحلیل برد، در توانایی او برای عملیات ماثر وقفه ایجاد کند یا او را از انجام عملیات کلی باز دارد.نیومن با دسته بندی سه رویکرد مختلف نامتقارن که ابعاد متفاوتی دارند، حیطه بندی بجا و مناسب دیگری را ارایه میکند. او شکل ظاهری به کارگیری اشکال مختلف جنگ نامتقارن را ناشی از اختلاف در پذیرش و تن دادن قانونی و نامتقارنهای ناشی از اختلافات بین رقبایی که در معرض جنگ هستند را از یکدیگر متمایز می کند.
مطابق همین نظریه «موسسه رند» تعریف زیر را منتشر نموده:
«استراتژی های نامتقارن به نقاط آسیب پذیر حمله میکنند که هدف- قربانی- آنها را ناشناخته یا در مقابل تهدید، روی آمادگی محدود سرمایه گذاری نکرده است. این استراتژیها متکی به تدابیر عملیاتی هستند که اصولا با تدابیر عملیاتی در تاریخ اخیر متفاوت است. به علاوه، آنها در خدمت افراد سیاسی یا استراتژیکی هستند که با اهدافی که قربانی تعریف میکند یکی نیست».
استیون متز و داگلاس جانسون تعریف کاملتر و کلی تر از عدم تقارن استراتژیک در قالب «اقدام، سازماندهی و تفکر متفاوتی نسبت به حریفان برای به حداکثر رساندن برتری خود، استفاده از نقاط ضعف دشمن و بدست آوردن ابتکار یا نیل به آزادی بیش تر»ارایه نموده است. این تعریف کاری، کاری است کاری است که در اینجا مورد استفاده قرار میگیرد. شناخت و بصیرتی را از ماهیت استدلال اصولی جنگ (جنگ نامتقارن فعالتی است که کلیه طرفها-دولتها یا بازیگران دیگر-میتوانند در آن شرکت نموده یا شرکت خواهند داشت) ارایه میکند و از تله یا دام فکر کردن بر حسب تهدیدات یا تسلیحات یا «شکل جنگ» معینی اجتناب میکند. در عوض، نتیجه ی اقدامات، گزینه های سازمانی و حوزه شناختی رقبای عمل کننده را نشان میدهد.
این تعریف همچنین باعث جلب توجه به این واقعیت میشود که جنگ نامتقارن از پدیده ی معاصر بسیار فاصله دارد. فریدمن ممکن است با این تعریف موافق نباشد، چرا که«مشکل میتوان فهمید که چگونه جنگ نامتقارنی که چنین تعریف گسترده ای دارد با انواع دیگر تفکرات استراتژیک متفاوت است». با وجود این، من آن را قدرت ویژه ای یافتم. همانطور که متز نیز بحث دیگری را در مورد معنی عدم تقارن مطرح میکند:
اگرچه واژه ی «عدم تقارن»اخیرا وارد واژگان استراتژیک آمریکا شده است ولی این نظریه ی جدیدی نیست. این بحث و مجادله از گفته ی سان تزو که «کل جنگ بر مبنای فریب است» تا حمایت پی. اچ. لیدل هارت از رویکرد غیر مستقیم و «منطق متناقض استراتژی»ادوارد لوت واک ادامه دارد. متفکران واندیشمندان استراتژیک همیشه اجتناب از توانمندی دشمن و یافتن نقاط ضعف او را اعلام نموده اند. این منطق اصلی کلیه ی تلاشهای رقابتی در زمینه ی ورزش، تجارت و جنگ است.
اظهار نظر متز؛ به ارایه ی پیشنهاد دوم منتهی میشود. برای درک صحیح از معنی نامتقارن، و به منظور اجتناب از افتادن در دام بحث در محدوده ی ایده و نظر کنونی، می توانیم بدتر از مراجعه به متفکران و اندیشمندان استراتژیک قبل از دوره ی کلازویتسی از قبیل سون تزو عمل کنیم.
نظرات واظهارات متز مقتضی و بجاست اما قانع کننده نیست. زیرا اگر چه او مشاهده ی برجسته ومهمی را انجام میدهد، ولی در ارایه ی نظرات خود به بیراهه میرود. من با او موافقم که جنگ نامتقارن واستراتژی عدم تقارن مفاهیمی هستند که به اندازه ی جنگ قدمت دارند. امابحث واقعا مهم این است که جنگ نامتقارن-یافتن، خلق و بهره گیری از عدم تقارنها-جوهره ی استراتژی است و اگر متز نسخه ی اصلی را به غلط تعبیر نکند، حداقل در مورد سان تزو قضاوت نمیکند. در واقع «فریب»در نظر سان تزو دارای اهمیت است، اما سان تزو را نباید به تنهایی برای آن برداشت و نگرش خواند. در واقع برای بحث در مورد جنگ نامتقارن و برداشت صحیح از تفکر نظامی سان تزو، کسی که از گفته های کوتاه و مختصر فراتر میرود بسیار روشنگر است، همانطور که اثر سان تزو را میتوان به حق رساله ای درباره ی جنگ نامتقارن به حساب آورد.
جنگ نامتقارن و هنر جنگ سان تزو
خواندن آثار کلاسیک برای روشن کردن مسائل استراتژیک امروزه بسیار آموزنده است.
هنر جنگ، اثر سان تزو بسیار جامع است و به ابعاد مختلفی اشاره میکند که در آن جنگ نامتقارن را میتوان و باید به کدام روش به راه انداخت. خواندن کتاب سان تزو از جار وجنجال حاکم بر جنگ نامتقارن میکاهد، در حالی که اهمیت آن را پایه ریزی و ماهیت واقعی آن را تثبیت می کند.
بدیهی است که کتاب هنر جنگ برای فهم معنی جنگ نامتقارن آموزنده است. از نظر سان تزو، ایجاد عدم تقارن کلید پیروزی است. «هنر جنگ»را میتوان به عنوان مظهر و تجسم جنگ نامتقارن یا حد اقل نمونه ی بسیار خوبی از آن تلقی نمود.
اولین نکته ای که سون تزو روشن میکند این است که نامتقارنها را میتوان در ابعاد و حوزه های مختلفی یافت و خلق نمود. سان تزو موارد اعمال فشار مختلف و بلقوه ای را نشان میدهد که با آن میتوان در سطح تاکتیکی، سیاسی و استراتیک در حوزه ی فیزیکی، مکانی، روحی و شناختی به وضعیت و شرایط نامتقارن دست یافت.
از نظر سان تزو، جنگ یک رقابت چند سطحی و چند بعدی است که عملیات نظامی و جنگ واقعی یک بخش مهم از آن است ولی تنها بخش آن نیست. سان تزو برای حکومت داری و ابعاد مختلفی که جنگ در آن رخ میدهد چشمان تیزبینی دارد. ابعاد سیاسی، دیپلماسی، اقتصادی و روحی حذف نمی شوند. در واقع او در خصوص توجه روی یک بعد خاص نظامی هشدار میدهد. در نتیجه او به تعهدات، زیرساختهای ملی، رهبری سیاسی، اقتصادی و نظامی می پردازد. به انسجام پیوندها، انسجام یگانی، اعتماد بین رهبران نظامی و نیروهایشان و روحیه ی نیروها می پردازد.
کلیه ی موارد فوق را میتوان از طریق اقدامات فیزیکی، تهدید، اطلاعاتگمراه کننده، کمبود اطلاعات و روشهایی تحت تاثیر قرار داد، روشهای نظامی وغیر نظامی. برتری از نظر تعداد، سازمانی، موقعیتی و گذرا را میتوان به وجود آورد و از آنها استفاده نمود. از نو آوری شگفت انگیز و ترکیب متغیر سلاحها و روشهای حمایت میشود، همه ی آنها نه ذاتا نظامی هستند و نه در رزم دخالت دارند.
متز و جانسون و نویسندگان دیگر نکات اعمال فشار مشابهی را نیز شناسایی کردند. آنها میگویند:
نامتقارن ممکن است استراتژیک –سیاسی، عملیاتی یا ترکیبی باشد. این میتواند مستلزم روشها، تکنولوژیها ارزشها، سازمانها، دورنمای زمانی یا ترکیبی از ایت = نها باشد. میتواند کوتاه مدت یا بلند مدت، عمدی یا سهوی باشد. ممکن است مجزا بوده یا بتوان آن را همراه با رویکرد های متقارن تعقیب نمود. سرانجام اینکه ممکن است هم دارای بعد روانی و هم فیزیکی باشد.
ثانیا اگر چه «هنر جنگ» یک دایره المعارف مفیدی از عدم تقارن های بالقوه است و انسان را وا می دارد فراتر از بعد نظامی فکر کند ولی ارزش آن برای فهم جنگ ریشه در دیدگاههای اساسی تری در مورد ماهیت جنگ و روش مناسب برای به راه انداختن آن و تعیین استراتژی دارد. هنر جنگ به نیازمندیهای به راه انداختن جنگ و تعیین استراتژی اشاره میکند و هر دوی اینها نامتقارن است و این با رویکرد اساسی برای بررسی و مطالعه ی جنگ آغاز میشود. در حالی که متز و جانسون میگفتند جنگ نامتقارن به گونه ای دیگر اقدام، سازماندهی و فکر میکند ولی این ترتیب باید معکوس گردد. فهم سان تزو و جنگ نامتقارن از آنجا آغاز میشود که هسته ی تدبیر اندیشیدن و تفکر به گونه ای دیگر است.
نکته ی تعجب آور در مورد کتاب هنر جنگ طرح مطالب و موضوعات گسترده ای است که به کلیه ی سطوح جنگ می پردازد و اینکه سان تزو برای ماهیت چند بعدی جنگ، و شیوه ای که بعضی از ابعاد میتواند بر نتیجه ی جنگ تاثیر بگذارد، دارای چشمان تیز بین بوده است. کالین گری با ارایه ی توجیهاتی کتاب هنر جنگ را تئوری کلی جنگ مینامد. در واقع ویژگی اساسی هنر جنگ آن است که سان تزو هنگام مطالعه یا تامل در مورد جنگ و ساختن استراتژی، از رویکرد کلی نگر جانبداری میکند. رویکرد کلی نگر، به جنگ به عنوان رقابت چند زمینه ای و چند بعدی می نگرد که بعد نظامی فقط یکی از ابعاد متعدد آن است. در واقع فهم جنگ و به راه انداختن آن، مستلزم رویکرد کلی نگر است.
اینکه سان تزو از رویکرد کلی نگر جانبداری میکند تعجب آور نیست، چرا که تفکر چینی شخصا کلی نگر و وابسته به موقعیت است. این رویکرد بر متن، ارتباطات، تغییر و شناخت الگوها به عنوان عوامل اصلی شناخت تاکید می ورزد. این نگرش از اثر سان تزو نشات میگیرد و آشکارا با این نظریه که به نظم میتوان پی برد و بر طبق آن به جهان شکل داد، ارائه می گردد. کسی که توانایی بهتر وبرتری برای پی بردن به نظم دارد، قادر است بین خود و محیط، سازگاری و هماهنگی ایجاد کند، در نتیجه به محیط حریف شکل داده و انجام همین کار را برای او سخت ودشوار می نماید. این برای کلیه ی سطوحی که ما در هنر جنگ با آن برخورد میکنیم به کار میرود و به یک بینش مهم دیگری منتهی میشود که سان تزو در باره ی جنگ نامتقارن ارائه نموده که در مباحث کنونی در باره ی جنگ یا وجود ندارد یا روی آن تکیه نشده است. این عامل ممکن است برخی رویداد های غیر منتظره ای را تشریح کند که غرب در دهه ی ۱۹۹۰با آن مواجه شده است. اصولا جنگ نامتقارن در باره ی تکنولوژی، تسلیحات یا تهدیدات معینی نیست. جنگ نامتقارن در باره ی ماهیت اساسی دیالکتیکی، تعاملی و موقعیتی جنگ است.
عدم تقارن به طور نسبی تعریف و ایجاد میشود. توانایی به راه انداختن جنگ نامتقارن با ذهنیتی آغاز میشود که بتوان این ماهیت را شناخت.
جنگ و استراتژی حول محور ذهن می چرخد، ذهن خود یا ذهن حریف.
به نظر سان تزو، پیروزی و برتری اطلاعاتی یا به عبارت دقیق تر به داوری و بررسی بهتر بستگی دارد که با رفتار و قابلیت سازگاری و انعطاف پذیری بی ناهایت ممزوج شده باشد.
«دشمنت را بشناس»یک شعار پوچ و تو خالی نیست. غربی ها اغلب این را ضرورتی برای تسلط و استیلای اطلاعاتی تفسیر کرده اند. با این وجود همانطور که بحث فوق ذکر سان تزو نشان میدهد، نباید آن را فی نفسه با اطلاعات برابر دانست، ولی با مطالعه و آگاهی کامل از تحرک و دینامیک جنگ، انگیزه ها و عادتها، تجارت، دکترین ها، منافع، شخصیت، نقاط ضعف و قوت حریف برابر است. این موضوع به داوری، ادراک و شناخت الگوها مربوط میشود. ذهن حریف، هدف اصلی است که بر اساس آن به استراتژی خود شکل میدهیم. جنگ مرحله ثانویه است و پس از آن قرار دارد. نباید این را به عنوان بی میلی به درگیری در جنگ تفسیر نمود. در استراتژی چین باستان «نجنگیدن و مقهور کردن دشمن»نباید به عنوان ترجیحی برای اجتناب از جنگ به هر قیمتی تفسیر نمود. در عوض، فرد را وادار میکند تا در ابعاد مختلف قبل و بعد از جنگ واقعی فکر کند تا اینکه اگر جنگی به وقوع پیوست به رویدادها و حوادث، اقدامات و مقاصد شکل دهد، در عین حال باعث میشود که افکار خود را روی ذهن حریف و تاثیر اقداماتش متمرکز کندتا روی درگیری های تاکتیکی.
یک رویکرد کلی نگر و نظریه ای که «همه چیز»به یک موقعیت بزرگتری ارتباط دارد نیز بر دیدگاه اساسی در مورد استراتژی برتر و بهتر تاثیر میگذارد:به طور اخص هیچ و همه ی ترفندها و نقشه ها با هم در پیامدها و ترکیبهای مختلف جمع میشود. ماهیت موقعیت مهم جنگ، فرد را وادار به اتخاذ رویکردی میکند که بر انعطاف پذیری و سازگاری سازمانی و انعطاف پذیری ذهنی دارد که به فرد امکان میدهد تا هنگام نزدیک شدن به حریف از مجموعه ی وسیع و متفاوت گزینه ها یکی را انتخاب کند. ما اصول رویکرد کلی نگر، انعطاف پذیری و سازگاری را در ابعاد و حوزه هایی می بینیم که با روشهایی مورد بحث قرار میگیرد که هنگام نزدیک شدن به دشمن به کار میرود. هیچ یک منحصرا در یک حوزه ی خاص هدف نیست، ممکن است هدف، فیزیکی، روحی یا روانی باشد. از نظر سان تزو، نتایج مطلوب درگیری از روشهای چند گانه ای حاصل میشود که هم زمان در چند سطح به کار میرود، یکدیگر را تقویت کرده و به شرایط طوری شکل میدهد که برای دیگران مفید و موثر واقع شود.
در این سطح استراتژیکی بزرگ جزء لیست استراتژی های موجود پدیدار میشود که شامل روشهای دیپلماسی، اقتصادی و نظامی است. در سطوح استراتژیک عملیاتی، تاکتیکی و نظامی، آن را در تعاملات تدابیر پشتیبانی کننده می بینیم که هدفشان بر هم زدن توازن دشمن، جدا کردن بخشهایی از نیروهای حریف در سطوح مختلف، تجمع او و سپس سکل دادن به اوست. مثلا میتوان از از خسارات و گرفتاری های نظامی از طریق به راه انداختن جنگ در عرصه های غیر نظامی کم کرد. در عوض، برابری نظامی را میتوان با ایجاد اختلال در اتحاد دشمن به برتری تبدیل نمود. به عبارت دیگر سان تزو روشهایی را توصیف میکند که بر کلیت تاثیر میگذارد. او محیط را به عنوان کلیتی در نظر می گیرد که دشمن در آن قرار دارد.
این به جزء سازنده ی اصل دیگری از جنگ نامتقارن منتهی میشود. به راه انداختن موفقیت آمیز جنگ، مستلزم قابلیت و استعداد برتر برای سازگاری و در عین حال تاثیر گذاری بر قابلیت حریف برای سازگاری است. تدبیر اصلی منعکس کننده ی نظریه ای است که فرد باید خود را با وضعیت دشمن انطباق دهد که البته در راستای مفهوم موقعیتی، دیالکتیکی و ارتباطی جنگ نامتقارن است. این نشان دهنده ی برداشتی است که رفتار حریف غیر قابل پیش بینی و الگوی او غیر خطی است و تلاشهای فرد باید دائما وضعیت دشمن و گزینه های او را تحت نظر داشته و قلمرو او را محدود نماید. این باعث اقدامات فرد میشود و نظریه ی کلی درباره ی نیاز به سازگاری، دائمی است. سازگاری یعنی به حساب آوردن پاسخهای دشمن که انعکاس تلاشهای او برای سازگاری است.
پیامدها و نتایجی که از انعطاف پذیری و سازگاری به دست می آید ابداع راههای کاهش توانایی حریف برای سازگاری و کاهش انعطاف پذیری او، کم کردن«فضای تصمیم گیری»و حوزه ی گزینه های اوست.
اختلال در سازگاری بین مردم و واحد ها در کتاب «هنر جنگ» به طور برجسته به تصویر کشیده شده است. در واقع در بخشهای نخستین کتاب در مورد جنبه ی مهم سازگاری بحث میکند که در این مورد اهمیت حفظ سازگاری همیشگی، در جناح خودی است. سان تزو ایجاد اختلال در ارتباطات روحی، اطلاعاتی، فضایی، استراتژیکی و لجستیکی را هدف قرار میدهد. سان تزو در هنر جنگ به روابط بین مردم و رهبری و فرمانده و واحدها و نیرو هایش میپردازد. سان تزو در جاهای مختلفی میگوید:این ارتباطات را می توان با جدا کردن فیزیکی آنها، با جدا کردن آنها، جابه جا کردن آنها، اختلال در انسجام روحی از طریق ایجاد بی اعتمادی، کاستن از حمایت از رهبری با ایجاد ممانعت در طرحهای او و دور کردن ارتش از او، پخش اطلاعات نادرست، رشوه دادن به مقامات، از طریق فشار دیپلماتیک، اختلال در پیمانهای او، از بین بردن عظمت رهبر و مشروعیت و انسجام اقدامات او از بین برده، یا از آنها بهره برداری کرد.
با ایجاد هرج و مرج در جامعه ی دشمن که در دوران سان تزو از بین بردن نظم روانی، اجتماعی و سیاسی-که آرمان جامعه ی چین کلاسیک بود- میتوان به اهداف سیاسی جنگ دست یافت. سان تزو معتقد بود که هدف جنگ از بین بردن نظم و رفاهی است که حلقه ارتباطی بین رهبری و مردم را تشکیل می داد. اگر این ارتباط شکسته میشد، ادعای رهبر برای مشروعیت از بین میرفت. ایجاد هرج و مرج به معنی شکست و ناکامی اخلاقی رهبر و تغییر رهبری اخلاقی به مخالفت، یعنی شورشی، غاصب و یا اشغالگر بود.
سان تزو همچنین بی نظمی، بی اعتمادی، فرو پاشی، فرار و نافرمانی را جزو عواملی میداند که ارتش را تضعیف میکند، عواملی که هرج و مرج را القا نمودهو باعث میشود که فرمانده سازگاری و هارمونی خود را از دست بدهد. سان تزو با ترکیب عوامل فوق و تحرک فیزیکی پیش بینی نشده به دنبال آشفته کردن جو روانی و کار روی روحیه اوست. از طریق پنهانکاری، حمله و تحرکات سریع، حمله به جایی که انتظار نمی رود و استفاده از روشهای متعارف و نامتعارف، دشمن پریشان شده، وضعیت او مختل و از نظر تعداد نیرو در مرحله ی پایین تری قرار میگیردکه بر روحیه نیروها تاثیر میگذارد. به کار گیری روشهای هم زمان چند گانه و متغیر بر جنبه های فیزیکی، روانی و اخلاقی سیستم دشمن در تمام سطوح تاثیر میگذارد. ایده ی کلی، حفظ سازگاری در کلیه ی سطوح شامل هرج و مرج در کلیه ی سطوح اردوگاه دشمن، کسب اطلاعات و بی شکل بودن، غیر قابل شناخت بودن و پنهانکاری و غیره… درباره ی نیاز و تداوم تاثیر گذاری منوط به قابلیت سازگاری است. هدف، اقدا در حوزه های مختلفی است که او نمی تواند از خود واکنش نشان دهد یا اینکه نمی داند چگونه پاسخ دهد. در واقع وقتی از انعطاف پذیری او کاسته می شود قابلیت او برای سازگاری نیز کاهش می یابد.
خلاصه اینکه
جنگ نامتقارن به اندازه خود جنگ قدمت دارد، و استراتژی نامتقارن روش درست و مناسبی است برای به راه انداختن آن.
سان تزو نشان میدهد که یافتن، ایجاد و بهره گیری از عدم تقارنها ماهیت و جوهره ی استراتژی است و عواملی را که برای موفقیت در آن ضروری است نشان میدهد. مطالعه و بررسی تفکرات سان تزو نشان میدهد که جنگ نامتقارن در باره ی تسلیحات، تهدیدات و یا تاکتیکها نیست، اگر چه آنها بخش لاینفک آن هستند. انواع تسلیحات جدید، ترکیبات جدید، و الگوهای آرایش متفاوت میتواند عدم تقارن را بوجود آورد، اگر چه کوتاه و مختصر باشد.
اما جنگ نامتقارن مطمعنا تنها به بخش نظامی محدود نمی شود. ابعاد سیاسی و اخلاقی، اطلاعاتی، فضایی، گذرا و شناختی نکات بالقوه ای را برای عدم تقارنهای ویرانگر ارایه میکند. بالاتر از همه، این تحلیل نشان میدهد که جنگ نامتقارن ذهنیتی کلی نگر است که به انعطاف پذیری و سازگاری ارزش میدهد و ماهیت دیالکتیکی و موقعیتی جنگ را به رسمیت می شناسد.
اندیشکده روابط بین الملل