مخاطرات چهارگانهای که عربستان سعودی از طریق سیاستهای بین المللی خود را در برابر آن قرار داده، با هدف انجام هرجومرج خلاق آمریکایی در خاورمیانه جدید شکل گرفته است. این سیاستها دیر یا زود باعث خفگی عربستان خواهد شد.
اوضاع نابسامان عربستان سعودی در تحولات کنونی منطقه و محاسبات آمریکا و رژیم صهیونیستی برای پیشبرد اهداف و برنامههای خود در خاورمیانه به کانون توجه رسانههای بینالمللی و تحلیلگران مسائل منطقهای تبدیل شده است.
روزنامه الاخبار لبنان نوشت: به وضوح مشخص است که برخی طرفهای بینالمللی عربستان را در زیر بار هجمه گسترده ای قرار داده اند تا سیاست های این کشور را مانند تحولات سوریه و عراق لیبی و یمن به سمت یک هولوکاست سوق دهند. عوامل انفجار کنونی همگی موجود هستند و شاید بتوان گفت انتظارها برای برداشته شدن پا از ترمز بین المللی است که به این ترتیب سرنوشت منطقه را به بازی می گیرد.
کسانی که ساختار حاکمیت عربستان سعودی و ماهیت شخصیتهای حاکم بر این کشور و سطح فرهنگی و علمی آنها را میشناسند و از رویکرد واقعی هیئت افتاء و مفتیان نزدیک به جریان حاکم و دیدگاههای ابتدایی و اولویت های سطحی آن ها آشنایی دارند و عمق رکود تمدنی موجود در عربستان را می دانند، تأکید میکنند که بروز هر نوع تغییرات اساسی در داخل مؤسسات حاکم عربستان غیرممکن است.
نمیتوان تحولات موجود در سیاستهای عربستان سعودی را به تغییر حکومت بعد از مرگ ملک عبدالله و به پادشاهی رسیدن ملک سلمان مرتبط دانست، چرا که سیاستهای عربستان در رویکرد کلی از دهها سال پیش تاکنون یکی بوده است. از زمان آغاز انقلابهای عربی چه در زمینه میزبانی از زین العابدین بن علی رئیس جمهور مخلوع تونس یا نقش این کشور در تغییر شخص حاکم بر یمن از عبدالله صالح به عبد ربه منصور هادی یا حمایت همهجانبه از هولوکاست موجود در لیبی و سوریه و اشغال نظامی مستقیم بحرین، ابعاد متفاوت این سیاست واحد قابل مشاهده است.
این همان نقشی است که عربستان سعودی در مرحله دوم خیزش های عربی در پیش گرفت، مرحلهای که در آن از کودتا در مصر حمایت کرده و حمله به یمن را ترتیب داد و از رسیدن به راهحل سیاسی در سوریه جلوگیری کرد. ریاض در همین مسیر شیخ نمر باقر النمر را اعدام کرده و در طی آن مناسبات دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد. این در حالی بود که تهران پیامدهای ناشی از فاجعه منا در حج و شهادت و ناپدید شدن برخی مسئولان خود در این فاجعه را نادیده گرفته بود.
بررسی مواضع سابق عربستان سعودی نشان میدهد که این کشور همواره عامل اجرای پروژههای آمریکایی بوده است. در دهه 80 قرن گذشته میلادی، ریاض در افغانستان از جهاد گران افغان بر ضد روسیه حمایت کرد. در آن زمان ماهیت پروژه آمریکایی کاملا مشخص بود. البته مدتی بعد عربستان به تروریست های افغان در طالبان پشت کرد و رویکرد مقابله با آمریکا را در پیش گرفت. همچنین ماهیت عربستان سعودی نسبت به درگیریهای عربی و اسرائیلی و پایبندی عربستان به رویکردهای آمریکایی بر کسی پوشیده نیست، به ویژه هنگامی که مسائل مربوط به مقاومت فلسطین و لبنان مطرح می شود. عربستان این نیروها را نیروهایی ماجراجو بر ضد ملت فلسطین میداند، ریاض حتی در مورد یاسر عرفات نیز هنگامی که تصمیم گرفت عقبنشینیهای بیشتر را رد کرده و تحصن کند، با وی شروع به مخالفت کرده و در نهایت یاسر عرفات مسموم شده و از دنیا رفت. سیاست عربستان سعودی جای پای اساسی غول آمریکایی در تمام جهان اسلام را ایجاد کرده است، این موضوع در اشغال عراق به اوج خود رسید، به گونهای که باعث شد سیاستهای آمریکا در مورد منطقه پس از شکست در عراق و افغانستان و ناکامی در لبنان و سومالی تغیییر کند. به این ترتیب فکر آمریکا به سمت اجرای تئوری پیش رفت که از رویکردهای متفکران خود در مورد دشمن تراشی و ایجاد هرجومرج خلاق در پی حوادث تروریستی 11 سپتامبر برگرفته شده بود.
سیاستهای اقتصادی عربستان انتقادات گستردهای را از سوی دولتهای بازدارنده در برابر سیاستهای امپریالیستی غربی به دنبال داشته است. ریاض رویکردهای اقتصادی و به ویژه نفتی خود را با اقدامات آمریکا در سرکوب و مهار نهضتهای اقتصادی آسیایی گره زده، به گونهای که عربستان را به ابزاری در دست ارباب آمریکایی تبدیل کرده است، این در حالی است که سیاستهای مذکور خسارتهای گستردهای را بر اقتصاد این کشور وارد کرده و این موضوع در بودجه اخیر عربستان که با کسری 87 میلیارد دلاری مواجه شده، ملموس است. عربستان سیاستهای خود در قبال خیزشهای عربی و تحولات مربوط به آن را کاملاً با سیاستهای آمریکا منطبق کرده است، این موضوع باعث شده تناقضهای زیادی در این سیاست ها ایجاد شود که تفسیر آن جز در سایه درک ماهیت عربستان به عنوان ابزار اجرای دستورات آمریکا ممکن نیست.ریاض در حالی که رهبر ساقط شده در پی اولین انقلاب مردمی در تونس را به حضور پذیرفت، اولین کشوری بود که رئیس جمهور برآمده از انقلاب مردمی مصر را نیز در پایتخت خود راه داد.
محمد مرسی که نماینده یک جریان دینی در منطقه بود، همگرایی خود با عربستان را اعلام کرد، اما ریاض بعدها بر ضد وی کودتا کرده و چندین میلیارد دلار پول به نظامیانی داد که در براندازی او مشارکت داشتند و قاهره را به خاک و خون کشیدند.
در حالی که علما و مفتیان سعودی هر نوع تظاهرات یا خروج از اطاعت حاکم را حرام اعلام کردند، ریاض با قدرت عجیبی بر ضد دولت سوریه قرار گرفته و از طرح های مختلف برای براندازی آن و انجام شورش های مردمی بر ضد آن حمایت کرد. آنها اختیارات مطلق به مؤسسات تبلیغاتی و رسمی و دینی خود دادند تا بر ابعاد مذهبی و تحریک آمیز بر ضد دولت سوریه تمرکز کرده و عربستان را به عنوان حامی اصلی سنی ها در برابر هلال شیعی نشان دهد. بعد از توافق کشورهای غربی با ایران در زمینه برنامه هسته ای این کشور، سیاستهای عربستان با افراطگرایی بیشتری همراه شد. به این ترتیب شتاب تحولات منطقه نیز افزایش یافت که تازهترین آنها اعدام شیخ نمر بود. در همین زمان با وجود اینکه تمامی عملیات تروریستی انجام شده در عربستان شامل انفجار مساجد شیعیان از سوی گروههای وابسته به رویکردهای وهابیت انجام شد، اهالی منطقه الشرقیه هیچ نشانهای از اقدام بر ضد حاکمیت سعودی از خود نشان ندادند.
مداخله نظامی مستقیم در یمن و مداخله غیر مستقیم در سوریه باعث شد این کشور در برابر چالشهای فراوانی قرار بگیرد. عربستان با وجود سطح بالای دفاعی که دارد هیچ استراتژی اقتصادی را دنبال نمیکند و هیچ مشارکتی را حتی با کشورهای اهل تسنن در پیش نگرفته است. البته برخی مطالب در مورد ائتلاف عربستان با ترکیه و تلاش برای تماس با پاکستان مطرح شده، اما هر دوی این کشورها پول عربستان را گرفته و هیچ چیز قابل توجهی به آن ندادهاند. این موضوع را در قبال کشورهایی حاشیهای نظیر بحرین و جیبوتی یا سودان نیز مشاهده میکنیم که تنها حمایت آن ها از ریاض، مشارکت در مواضع دیپلماتیک بر ضد ایران بدون داشتن هیچ وزنه منطقه ای است.
عربستان در پی حمایت نامحدود خود از شبه نظامیان سوریه، خود را در باتلاق این کشور گرفتار کرده است، این اقدام تا حدی است که برخی تحلیلگران اعدام شیخ نمر را نیز در واکنش و انتقام جویی نسبت به هلاکت زهران علوش عامل دست پرورده عربستان در سوریه ارزیابی می کنند.
این نشان میدهد که عربستان آمادگی دارد ساختار داخلی حساس خود را در واکنش به پیامدهای تحولات سوریه به مخاطره بیندازد. بر کسی پوشیده نیست که ترکشهای انفعال تبلیغاتی عربستان سعودی بر ضد سوریه به زودی در ابعاد داخلی این کشور خود را نشان خواهد داد، درست مانند دهه 80 که وقتی مبارزان سعودی از میدان افغانستان به عربستان بازگشته و کفر حاکمیت سعودی را مطرح کردند، مواضع دستگاه حاکم تغییر کرد.
این هستههای نظامی از تجربههای خود بر ضد امنیت داخلی عربستان استفاده کردند، درست همان طور که داعش این روزها اقدامات جنایتآمیز را بر ضد مساجد شیعیان و ضد امنیت ملی عربستان انجام می دهد. حتی یکی از این انفجارها، انفجار در مسجد مربوط به نیروهای ویژه در ابها بود. همچنین یکی از عناصر داعش نیز عموی خود را که سرهنگ پلیس عربستان بود، کشت. عربستان فریب جایگاه دینی خود و برگزاری مراسم حج را خورده است. این کشور همچنین نسبت به توانمندیهای مالی خود فریفته شده و فراموش کرده که این عوامل در سایه موارد فرسایشی که با آن مواجه هستند، زیاد نمیتوانند دوام بیاورند. عامل دینی بعد از شکستهای مستمر در تأمین امنیت حجاج بعد از فاجعه منا دچار نقصان شده است. این در حالی است که مؤسسات دینی عربستان نیز وابسته به تفکرات بسته وهابی است و دیگر گروههای تأثیرگذار اهل تسنن در آن حضور ندارند.
حتی مؤسسات دینی عربستان با تمامی تفکرات از جمله جنبش اخوان المسلمین دشمن است، این در حالی است که رویکردهای مذکور آمادگی دائمی برای تطابق با سیاستهای عربستان را دارند. اعلام محمد مرسی در مورد حضور در کنار سیاست های عربستان نمونه زنده ای از این مدعاست.
مداخله و حضور مستقیم در امور داخلی یمن یکی از بزرگترین خطراتی است که رژیم سعودی را تهدید میکند. یمن تاریخ ریشهدار و جغرافیای سختی دارد که چسبیده به جغرافیا و تاریخ عربستان است، بنابراین راه فراری از تبعات جنگ جنون آمیز یمن در ماههای گذشته برای عربستان وجود ندارد. این در حالی است که ماهیت یمنی ها ماهیتی سرسخت است و این عامل می تواند شتابزدگی عربستان را با گذشت زمان مهار کند. خشونت و کوهستان در نهاد یک یمنی قرار دارد. مخاطرات چهارگانهای که عربستان سعودی از طریق سیاستهای بین المللی خود را در برابر آن قرار داده، با هدف انجام هرجومرج خلاق آمریکایی در خاورمیانه جدید شکل گرفته است. این سیاستها دیر یا زود باعث خفگی عربستان خواهد شد. سوریه غزشگاه اصلی سیاست عربستان بوده و یمن آستانه ورود به مرحله التهاب سعودی. ساکنان منطقه الشرقیه در آرامشی هستند که در سایه افزایش سرکوب و قلع و قمع مردم زیاد طول نخواهد کشید، علاوه بر اینها رویکردهای وهابیت افراطی نیز به دنبال پایان دادن به تقسیم وظایف خود با خاندان حاکم هستند و هیچ گزینه ای بهتر از داعش برای تحقق رویای خود نمی بینند.