۲۵ فروردين ۱۳۹۳ - ۲۱:۰۹
کد خبر: ۷۸۷۷
خاطرات دانشمندان هسته‌ای:
"وقتی دوباره فک مهر و موم کردیم و ماشین‌ها را باز کردیم، فهمیدیم حدود ۶۰ ماشین درجا ترکیده است و بقیه هم باید مجدداً بالانس می‌شد. حتی کارهای ساختمانی زیرزمین هم تعطیل شد اما نتوانستند فکر و دانش بچه‌ها را مهر و موم و تعلیق کنند".
برنامه هسته‌ای ایران در دوران پیش از انقلاب با سالهای جنگ و پس از آن از یک جهت شباهت و از جهت دیگر تفاوت دارد؛ چه اینکه در سالهای پیش از انقلاب کشورهای غربی برای ثبت قرارداد و ساخت نیروگاه‌های هسته‌ای در ایران از یک سبقت می‌گرفتند و حتی به عناصر دربار رشوه می‌دادند و حتی آمریکا با فشار تلاش داشت ساخت 8 نیروگاه هسته‌ای را در ایران تحمیل کند، ولی پس از پیروزی انقلاب این روند، دقیقا برعکس شد و آمریکا بیشترین تلاش خود را برای عدم تکمیل نیروگاه بوشهر و انتقال اورانیوم به ایران استوار ساخت تا پس از پایان جنگ تحمیلی ایران تنها یک نیروگاه نیمه تمام داشته باشد.

شباهت این دو دوره را می‌توان در دستیابی به فناوری غنی‌سازی اورانیوم دانست. پیش از انقلاب، آمریکا علی‌رغم اینکه ایران تماما سرسپرده این کشور بود، از انتقال دانش هسته‌ای به ایران خودداری می‌کرد و در سالهای پس از پیروزی انقلاب نیز این مساله تشدید شد و تمام تلاش غرب بر این امر استوار بود که مانع از دستیابی ایران به این انرژی شود. اما علی‌رغم این کارشکنی‌ها ایران به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای دست یافت و توانست یکی از 16 کشور دارای دانش غنی‌سازی اورانیوم شود.

شاید شنیدن مخاطرات دانشمندان هسته‌ای در این زمینه و همچنین تلاش‌های مسئولین برای هسته‌ای شدن جمهوری اسلامی ایران شنیدنی است. با توجه به 20 فروردین روز فناوری هسته‌ای در ادامه گزیده‌ای از خاطرات دانشمندان هسته‌ای را که برگرفته از کتاب موج زنده است، می‌خوانید.

* اسامی دانشمندان به دلیل مسائل امنیتی ذکر نشده است.

1. مهندس ابتدا سرپرست اول ناظر بودند، فوق لیسانس عمران از آمریکا. مهندس، کاشان بود؛ گفت برویم پروژه را نگاه کنیم. گفتم کجا می‌خواهیم برویم؟ 50 کیلومتری از کاشان دور شدیم. آن روزها جاده قدیم خیلی بد بود، اتوبان هم نبود. خلاصه گفتند اینجا باید کار را شروع کنید. با ما هم صحبت کردند که این پروژه خیلی مهم است. خرداد سال 79 شروع کردیم و چادری زده بودند که فهمیدیم کار ژئوتکنیک است. همزمان پروژه مفهومی و پایه را انجام دادیم.

2. در این چند ماه برای هیچ کس هم هیچ اتفاقی نیفتاد. 800 تن دینامیت منفجر شد و حدود 2میلیون متر مربع سنگبرداری انجام گرفت.

3. بعد از راه‌اندازی زنجیره نخست، البرادعی و همکارانش برای بازدید می‌آیند. یکی از آن بازرسان پیرِ دانشمندشان، از شدت حیرت ‌و شگفتی این همه تلاش و دستاورد علمی، ستونی را بغل می‌کند و می‌گوید به من بگویید در داخل این ستون چه می‌کنید؟

* 4 هزار متر مکعب بتن‌ریزی در روز در نطنز

4. خرداد سال 80 اولین بتن‌ریزی‌های حجیم آغاز شد. گودبرداری‌ها تمام شده بود، پی‌ریزی‌ها هم با 40 پیمانکار کار می‌کردند. یک موقع اینجا 800 تا 2000 کارگر کار می‌کردند. مقطع اول بتن‌ریزی 700 متر مکعب بود. حالا ما یک میلیون متر مکعب بتن‌ریزی داشتیم. بتن‌ریزی خرداد 80 شروع شد و اردیشهت 81 تمام شد. روزی 4 هزار متر مکعب بتن‌ریزی داشتیم.

5. بیش از 2.5 میلیون تن سنگبرداری ظرف 5 ماه اول فعالیت اجرا می‌شود و در سال80 دو سالن تولید با مساحت 70 هزار متر مربع هر کدام در 3 طبقه، طبقه اول و دوم هر یک سی هزار متر مربع و یک طبقه 8 هزار متر مربع بنا می‌شود. 27 هزار متر مربع ساختمان ابنیه بتنی سنگین نیز در مدت چهارماه ونیم احداث می‌گردد. دفن بودن این حجم مساحت ساختمانی زیرزمین به دلیل شرایط ویژه سایت و رعایت اصول پدافندی از مهمترین شاخصه‌‌های توانمندی‌های عمرانی مهندسان ایرانی به شمار می‌آید.

‌5. سال 82 تازه اولین عکس‌ها و بحث‌ها مطرح شد. تا قبل از آن چون اینجا نزدیک ابیانه است، خارجی‌ها زیاد از این قسمت رد می‌شدند. اینجا را به اسم توسعه سیلوها می‌شناختند. روزی یک اتوبوس از اینجا رد می‌شد، دیدیم ایستاد، یک نفر هم در رکابش آمد و شروع به فیلمبرداری کرد. اطلاع دادیم و رفتند ابیانه و گیرش آوردند. تعداد زیادی عکس از سایت انداخته بود.

6.گروه مونتاژ سانتریفیوژ که قطعات آن را در کارگاه می‌ساختند آمدند و داخل زیرزمین مستقر شدند. قبلا کارهای ساخت و ساز سانتریفیوژها را شروع کرده بودند. ما هم ساخت فونداسیون‌های پایلوت را شروع کرده بودیم. روی هر فنداسیون 16 ماشین سانتریفیوژ قرار می‌گیرد. هر زنجیره نیاز به 18 فونداسیون دارد و 6 زنجیره را باید راه‌اندازی می‌کردیم؛ یعنی باید 66 فونداسیون می‌ساختیم که هر یک ترازهای خودش را داشت.باید فونداسیون‌ها به شکلی ساخته می‌شد که در صورت وقوع زلزله سانتریفیوژ غش نکند. مجبور بودیم این فونداسیون‌ها را معلق اجرا کنیم. زیر اینها یک سری کلاستومرهایی بگذاریم که زلزله را دفع بکند. خیلی مهم بود که چه جنسی انتخاب کنیم. پایه‌های مشکی رنگ سانتریفیوژها از جنسی است که وقتی زلزله می‌آید، نیرو را جذب خود می‌کند؛ فونداسیون با آن حرکت کرده و نیروی بسیار کمتری به ماشین وارد کند.

7. فناوری فوق‌العاده پیچیده سانتریفیوژها برچرخش UF6با سرعت هزار دور در ثانیه استوار است. ایزوتوپ 235 به ورودی سانتریفیوژ بعدی و ایزوتوپهای دیگر به ورودی سانتریفیوژ قبلی منتقل می‌شوند تا آبشار 164تایی سانتریفیوژها شکل گرفته و به تدریج بر غنای اورانیوم افزوده شود.

8. خیلی از تجهیزات که کشورهای خارجی به ما نمی‌فروختند و وجود نداشت شروع کردیم با دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشور کار کردن و با انجام تست‌های گسترده، بخش عمده‌ای از این تجهیزات بومی شد.

9.  آخرین مرحله غنی سازی در نطنز جمع آوری محصول است که توسط تله‌های سرد انجام می‌شود. محصول جمع‌آوری شده با تانکرهای 25 تنی به مجتمع قرص و غلاف سوخت هسته‌ای در اصفهان ارسال می‌گردد تا آماده فرآیند سوخت رسانی نیروگاهی شود.

10. سال 68 وارد سازمان شدم و تا سال 69 نمی‌دانستم این قطعات برای چه و به چه منظوری است. آن زمان به من نقشه داده ‌شد و من می‌رفتم کار می‌کردم و بعد نتیجه را به مجموعه‌ای تحویل می‌دادم.بعدها متوجه شدم که بحث غنی‌سازی است و این قطعه مربوط به ماشین سانتریفیوژ است.

11. منابع محدود بود؛ آن موقع اینترنتی نبود و اگر شما می‌خواسید مثلا بحث بالانس را بررسی کنید باید اکتفا می‌کردید به کتبی که در دانشگاه‌ها است یا کتابخانه انرژی اتمی.از طرف رئیس وقت دستور داشتم بروم و ببینم کجا می‌توانم در زمینه بالانس کمک کنم.

12. اولین ماشین سانتریفیوژ را که مونتاژ کردیم یعنی اولین ماشینی که بالانس شد، تقریبا یک سال و نیم طول کشید. یک مقدار از قطعات را ازخارج  کشور وارد کرده بودیم و یک سری قطعاتش را هم داخل ساختیم. مونتاژ که تمام شد فکر کردیم چون همه قطعات را بالانس کرده‌ایم، همه چیز به خوبی عمل می‌کند. قطعات را گذاشتیم داخل بدنه و سانتریفیوژ را استارت زدیم. داخلش هم دیده نمی‌شد و درش هم بسته بود. انتظار می‌کشیدیم. هدف اولیه این بودکه سانتریفیوژ را به دور نهایی برسانیم. وقتی رسانیدم، گاز را تزریق کردیم. نزدیک ماشین شدیم و دیدیم که صدای ضعیفی می‌آید. بعد دو یا سه دقیقه صدا بلندتر شد و متوجه شدیم که روتور به بدنه می‌خورد و به دور نیفتاده است.

ماشین سانتریفیوژ دارای دو یاتاقان است که یاتاقان پایین دارای یک کاسه است که شیارهایی دارد و داخلش هم روغن است و این شیارها را پمپ می‌کند زیر خودشان و در واقع ماشین سانتریفیوژ روی یک لایه از روغن می‌چرخد. ولی یاتاقان بالایی آزاد است و دوتا مغناطیس هستند روبه وری همدیگر که فاصله‌شان باید به گونه‌ای باشد که نه هم راجذب کنند و نه رها.

* یکسال و نیم برای بالانس روتور

13. یکسال ونیم طول کشید که توانستیم روتور را بالانس کنیم. نهایتا شهریور 73 بود که توانستیم اولین ماشین سانتریفیوژ را برسانیم به دور نهایی. در طول این مدت بالاخره بحث قطعه سازی هم بود.بعضی از قطعات پیچیدگی‌های خاصی داشت.

14. نقشه‌های اولیه به هیچ وجه به فروپاشی شوروی ارتباطی نداشت.این نقشه‌ها به طریق دیگری آمده بود. ما به این نفشه‌ها آن ور آبی می‌گوییم. به هچ وجه پای دانشمند خارجی یا شخص خارجی در این کار نبود.P1 به عنوان اولین سانتریفیوژ ساخته شده تنها 10% قطعاتش داخلی بود اما بعد بهIR2 تحول یافته رسیدیم که الان 100 درصد تولید داخل است.

15. درجریان ساخت به این نتیجه رسیدیم که فولاد ماریجین کلیدی‌ترین ماده ساخت سانتریفیوژ است. باید تمهیداتی به کار برده می شد تا این فولاد را از خارج وارد می‌کردیم. این فولاد معروف است به فولاد 100% و ازجمله ویژگی‌ها و خواصش استحکام کششی بسیار بالای آن است. نمی‌توانستیم بگوییم که برای ماشین سانتریفیوژ می‌خواهیم. باید نقشه‌‌ای را تهیه می‌کردیم و کاربردی را برایش می‌دیدیم که برای آنها قابل قبول باشد. قرض کنید که از این فولاد در کف هواپیما یا چرخ دنده‌های ویژه استفاده می‌شود. باید می‌دیدیم که چند تا چرخ دنده بایدبزنیم که 70 تن سفارش را جواب بدهد؟ این خود می‌توانست سوال برانگیز باشد. ما که صنعت هواپیمایی نداریم، چرا می‌خواهیم برای کف هواپیما از این فولاد استفاده کنیم. مورد دیگر دستگاه‌های تزریق پلاستیک بود که گران درمی‌آمد ولی بسیار موفق بود. ما از این مطالب استفاده کردیم و درخواست را فرستادیم. بقیه موارد را به گونه‌ای دیگر پیگیری کردیم و از این طریق توانسیتم اینها را وارد کنیم.

16. آلومنیویم مورد استفاده در ساخت سانتریفیوژ نوع خاصی است که تنها چند کشور در جهان آن را تولید می‌کنند. در دوران دفاع مقدس یک شرکت بنابر ضرورت نیاز بچه‌های سپاه، مقداری آلومنیوم آلیاژی 70-75 تولید می‌کند که خواص مطلوب سانتریفیوژ را نداشته است. پروژه دوباره فعال شد و با تست‌های مکرر،به نتیجه رسیدیم.

17.درحال ساخت و ساز پایلوت بودیم که آقای البرادعی به همراه اشمیت و هاینونن آمدند و از نمایشگاه قطعات سانتریفیوژ بازدید کردند. در نمایشگاه دکتر صالحی که نماینده ایران در آژانس بود به یکی از مهندسان ایرانی گفته بود که اینها معتقدند کار از دستمان در رفته است. داخل محوطه که آمدند جلو یکی از سوله‌ها ایستادند و پرسیدند اینجا چیست؟ گفتیم انبار است. گفتند می‌خواهیم ببینیم. دنبال آلومینیوم ما بودند. گفتیم اینجا نیست. تولیدمان را که نشان  دادیم باورشان نمی‌شد. درحالیکه در تعلیق اول آلومینیوم‌های ما را مهر و موم کردند، در تعلیق دوم کاری به آن نداشتند. تیم کارشناسایی‌شان که آمد و نتایج را منعکس کرد، دچار بهت شده بودند. هیچ کارخانه‌ای در دنیا به این مقدار تولید نداشت که حالا بخواهد به مابدهد و این برای‌ آنها اثبات شد.

* سیم پیچی یک قطعه در مغازه‌ای در شهر انجام شد

18. زمانی که داوطلبانه پروتکل الحاقی را پذیرفتیم، اینها آمدند سراغ سازنده‌هایمان و بررسی کردند که فلان قطعه را کجا می‌سازید. یکی از قطعات موتور دستگاه بود و باید سیم‌پیچ می‌شد. من اینها را بردم به یکی از همین مغازه‌های سیم پیچی کنار خیابان. زمانی که می‌خواستیم برویم، حتی دوستان داخل سازمان هم باورشان نمی‌شد و می‌گفتند تو ما را کجا می‌بری. یکی از اینها به نام ادوارز به صاحب کارگاه گفت می‌توانی همین الان یک عدد برای من تولید کنی؟ او گفت که بله و بلافاصله این کار را کرد.

19. نقشه‌هایی که داشتیم با قطعاتی که برای ما از آن طرف آب آمده بود، مطابقت نداشتند. با دستورالعمل‌های مونتاژی هم به نتیجه نمی‌رسیدیم و دنبال راه‌حل رفتیم تا قطعاتی مطابق با نقشه‌ها بسازیم و کم کم به این رسیدیم.

20. سال 78 در 19 ماشین گازدهی انجام داده بودیم ولی بازدهی خوبی نداشتیم؛ چند تا ماشین از دست رفت و ترکید. نهایتا می‌خواستیم با 3 ماشین گازدهی را انجام دهیم. مرتب گاز UF6 به داخل سیستم تزریق می‌کردیم. از آن طرف، دستگاهی داشتیم که خروجی‌ها و محصول را برای ما اندازه‌گیری و آنالیز می‌کرد که آیا غنی شده یا نشده. هر چقدر از این طرف خوراک تزریق می‌کردیم، از آن سمت نتیجه نمی‌گرفتیم. تله‌های سردی هم طراحی کرده بودیم. 2-3 روز پشت سر هم این کار را کردیم و نتیجه نگرفتیم. خروجی ما گاز UF6 غنی شده نبود. هنوز نطنز شکل نگرفته بود. نتوانستیم نتیجه بگیریم و مایوس شدیم. یاد روز اول افتادم که مهندس گفته بود اگر از مسیر مستقیم نمی‌توانید نتیجه بگیرید گازدهی را قطع کنید، سیستم را معکوس کنید و ببینید می‌توانید نتیجه بگیرید یا نه.

با هم به داخل سالن آمدیم و بلافاصله شیرها را بستیم و تله‌های سرد را از زیرشان برداشتیم که سرد نکند. آرام آرام شروع کردیم به گرم کردن و بعد هم ظرف آب جوش آوردیم و زیرشان گذاشتیم تا گرم شود. آقای ض.م پشت دستگاه نشست و شروع کرد به نمونه‌گیری. تغییراتی را حس کرد. قبل از آن هر چه می‌گرفت هوا بود و هیچ اثری از اورانیوم و UF6 غنی شده نبود. داد زد و گفت که آنالیز شد. بعد از چند آزمایش گفت من الان یک نگرانی دارم، اگر موافق باشید تعطیل کنیم و فردا صبح اول وقت بیاییم و تا شب کارهای داخلی را انجام بدهیم.

صبح ساعت 6:30 آقای... آمد و مجددا کار گازدهی را شروع کردیم و تقریبا تا ساعت 8 شب پشت سر هم کار گازدهی را انجام دادیم. ساعت 8 شب بود که گفت مسیر را برعکس کنید. ایشان پشت دستگاه نشست و شروع کرد به آنالیز کردن. همه نگاه‌ها روی پرینت‌هایی بود که از دستگاه آنالیز می‌آمد. بعد از چند نمونه‌گیری بلند شد... فردا محصول نهایی را به سازمان بردیم آقای ... و گروهش آن را تست کردند و تایید کردند که اورانیوم غنی شده است.

21. نگاه سوم از سال 82 آغاز می‌شود. مقطعی که وارد مرحله صنعتی می‌شویم و سانتریفیوژها تکرار می‌شوند.

22.در یکی از جمعه‌های سال 82 مهندس آقازاده آمد. موضوع را برایشان تشریح کردیم که وی با خشنودی از این تقسیم‌‌بندی پرسید کار چه کسی بوده؟ مهندس و.ا گفت اگر می‌خواهید تنبیه کنید کار من بوده، اگر می‌خواهید تشویق کنید کار همکارم بوده است! ما گازدهی را تست کرده بودیم و مونتاژ را هم منتقل کرده بودیم. آژانس تمام بخش‌هایی را که در قطعه‌سازی با ما همکاری می‌کردند بازدید کرد. اولین روتور سانتریفیوژ را با دستگاه تراش مونتاژ کردیم و بعدها تجهیزاتی برای این کار ساختیم. بعدها قطعه‌سازی به بیرون از سایت منتقل شد. ما در مرحله پایلوت تمام محاسبات را لحاظ کردیم. حتی تست‌های زلزله، پایداری، بالانس و تمام موارد لازم برای اجرای صنعتی. پایلوت ما پایلوت کامل بود و نه دستگاهی.

23. به دلایل پدافندی مجبور بودیم سایت‌ها را زیرزمین بنا کنیم. مساله چگونگی ساخت، ارتباط با بیرون، محل ساخت قطعات، محل مونتاژ و مسائلی از این دست بود که باید درباره آنها فکر می‌شد. تصمیم گرفتیم همه کارها از عملیات عمرانی تا قطعه‌سازی و مونتاژ همزمان انجام شود. سوله‌ها را با آرایش خاصی طراحی کردیم. نه الگو داتشیم و نه کسی بود که بتواند ما را راهنمایی کند.

* آژانس دنبال نقشه‌ها و قطعات وارداتی ما بود

24. در مقطع تعلیق، خواسته‌های آژانس مشمول همه مسائل چرخه سوخت شده بود و تمام فعالیت‌های انرژی هسته‌ای ایران را در بر می‌گرفت. مثلا در مورد غنی‌سازی دنبال منبع نقشه‌های ما و یا قطعات وارداتی ما بودند. آنها در قطعات موجود در آبعلی آلودگی‌های بالاتر از حد استاندارد غنی‌سازی مشاهده کردند و دنبال منشأ آلودگی‌ها بودند. به هر حال بعضی قطعات وارداتی کارکرده و دست‌دوم بودند و با چرخش در بخش‌های مختلف موجب انتشار آلودگی شده بودند. منشأ آلودگی‌ها خارجی بود و ربطی به ایران نداشت. با این حال اثبات منشأ آلودگی‌ها بسیار طول کشید و زمان برد. متاسفانه ما تا مقطعی تصور نمی‌کردیم این‌قدر آژانس نسبت به این موضوعات حساسیت نشان بدهد. ما قطعاتی را که آلوده بودند مورد استفاده قرار دادیم اما طی همین فرایند تست قطعات، آلودگی را ناخواسته به سایر تجهیزات و قطعات منتقل کرده بودیم. موضوع هم عدم تجربه ما بود و هم عدم اطلاع از دست دوم بودن و آلوده بودن قطعات آن سوی آب بود. ضمن این‌که این قطعات هم به صورت عادی و شیوه‌های معمول خریداری و وارد کشور نشده بود. علاوه بر این، تجهیزات آزمایشگاهی آژانس نیز بسیار پیشرفته و دقیق بود و کمترین آلودگی‌ها را هم نشان می‌داد. با دستمال‌های ویژه نمونه برمی‌داشتند و پلمب می‌کردند و می‌بردند.

25. ما دنبال راستی‌آزمایی بودیم، بنابراین به تمام درخواست‌های جلسات آنها پاسخ می‌دادیم. در حین یکی از سفرها به من اعلام شد که بازرسان آژانس تقاضای جلسه دارند. از نیمه راه بازگشتم و با شدت بیماری که داشتم در جلسه شرکت کردم. در جلسه بعد یکی از بازرسان رو به من کرد و گفت خوشحالم که سالم می‌بینمت. با آن وضعی که در آن جلسه آمدی فکر کردم ترسیده‌ای! ماجرای بیماری را برایش توضیح دادم و خندید. فشار آنجا غیرقابل تحمل می‌شد که می‌خواستند خلاف انجام‌نشده‌ای را اثبات کنند.

* تعلیق و انفجار سانتریفیوژها

26. در تعلیق اول همه قطعات ماشین‌های ما را مهر و موم کردند. وضع ناگواری بود. اولین زنجیره 164 را آماده کرده بودیم. دقیقا خاطرم نیست چه تعداد ماشین بالا آمده بود و به دور نهایی رسیده بود که دستور تعلیق صادر شد. بیشتر ماشین‌ها به دور نهایی رسیده بودند. حتی اجازه ندادند که به‌صورت کنترل‌شده ماشین‌ها را پایین بیاوریم و قطع کنیم. گفته بودند به دلیل کمبود وقت برق را قطع کنید؛ ماشین‌ها به دلیل ارتعاشات زیاد در این حالت از هم می‌پاشند. بچه‌ها زنگ زدند که بیا اینجا و ببین چه آشوبی به پا شده. پشت سر هم ماشین‌ها یکی یکی می‌ترکیدند. هر ماشین به‌طور معمول ظرف 80 دقیقه به دور نهایی می‌رسد و ظرف 45 دقیقه با کاهش تدریجی فرکانس از دور نهایی به حالت صفر می‌رسد. همه چیز مهر و موم شد. وقتی دوباره فک مهر و موم کردیم و ماشین‌ها را باز کردیم، فهمیدیم حدود 60 ماشین درجا ترکیده است و بقیه هم باید مجددا بالانس می‌شد. حتی کارهای ساختمانی زیرزمین هم تعطیل شد اما نتوانستند فکر و دانش بچه‌ها را مهر و موم و تعلیق کنند.

* فروش شیرهای معیوب به ایران

27. شیرهایی در دستگاه سانتریفیوژ وجود دارد که در هنگام وارد شدن شوک به ماشین عمل می‌کند و مانع انتقال شوک و پیامدهای آن به سایر ماشین‌ها می‌شود و جریان ورود گاز و خروج آن را قطع می‌کند. به‌خصوص آن‌که شدت شوک ممکن است باعث پودر شدن روتور و تولید غبار آلومینیوم شود. تعدادی شیر ازیک شرکت انگلیسی خریداری شده بود. ظاهرا این شرکت متوجه شده بود که این شیرها با چه منظوری وارد کشور می‌شوند و قرار است در غنی‌سازی مورد استفاده قرار گیرند. این شیرها در موقع عمل کردن دریچه‌ای دارد که توسط یک واشر بسته می‌شود؛ آمده بودند این دریچه را تعمدا با مته سوراخ کرده بودند که نتواند عمل کند. واشر پایین می‌آمد اما دریچه باز بود. اساسا دریچه را منهدم کرده بودند. عملا باز و بسته بودن شیر، فرقی نمی‌کرد. در حین مونتاژ متوجه شدیم که شیرها عمل نمی‌کند. شیرها را باز کردیم و متوجه مشکل شدیم. فرصت بسیار محدود بود.

به تهران آمدیم و قرار شد هم روی ساخت شیر ایرانی کار کنیم و هم مجددا شیر خارجی تهیه کنیم. بعد از چندی به سایت بازگشتم و دکتر غ.ا نیز در سایت بود. ظاهرا شیرهای ایرانی درست عمل نمی‌کرد. ایشان گفت آقای مهندس آقازاده به فوریت منتظر حل این موضوع هستند. فورا به تهران برگشتم. در راه با چند نفر هماهنگ کردم و راهی برای تعمیر پیدا کردیم. وقتی به کارگاه رسیدم، مهندس قطعه‌ساز چندتایی را تعمیر و جای مته را پر کرده بود. باید در فرصتی چند ساعته شیرها را تست می‌کردیم.

* بازداشت جاسوس در تاسیسات هسته‌ای

با یکی از پرسنل سازمان به‌نام مهندس ن.ج تماس گرفتم که به سازمان بیاید و این کار را انجام دهیم.مهندس ن.ج عضو سازمان بود و با دستگاه تشخیص نشست یا لیک دیتکتور کار کرده بود. از ساعت 5 عصر شروع کردیم و حوالی ساعت 8 شب بود که تجهیزات آزمایش آماده شد. ن.ج گفت مهمان دارد و برای پذیرایی از مهمانانش به خانه رفت و ساعت 10 شب برگشت. تا ساعت یک شب عملیات تست انجام شد. 15 شیر آماده شد و صبح روز بعد برای تست به سایت فرستادیم. اما جالب این بود که چند روز بعد همین شخص را به جرم جاسوسی دستگیر کردند. ظاهرا ساعت 9 شب برای ارسال گزارش و نتیجه ماموریت جاسوسی‌اش رفته بود. بحمدالله سربازان گمنام امام زمان(عج) متوجه ارتباطات او می‌شوند و دستگیر می‌شود. با این شخص از سال‌های 68 به این‌سو کار کرده بودیم. از آن زمان به بعد خیلی به آدم‌ها بی‌اعتماد شدم. خبر به خارجی‌ها رسیده بود که شیرها تعمیر شده است، اما باز هم روی این موضوع کار کردند و یک سری شیر به ما فروختند که با مته بسیار ریز آن را سوراخ کرده بودند و جای سوراخ را با ماده‌ای قیرمانند پر کرده بودند، به نحوی که در شرایط عادی، شیرها بی‌عیب نشان‌ می‌داد اما به محض شوک و داغ شدن شیرها، منافذ ایجاد شده باز می‌شد و ماه قیرمانند آب شده، هوا وارد سیستم می‌شد و باعث ترکیدن ماشین‌ها می‌شد.

* ساخت ماشین سانتریفیوژ بومی

28. ماشین P1 که از روی نمونه‌های خارجی ساخته شده، دارای 94 قطعه است، اما ماشین IR2 از 64 قطعه ساخته شده است. ماشین IR2 از تکنولوژی پیچیده‌تری برخوردار است، اما ماشین ساده‌تری است. اگر دمپر P1 آسیب ببیند، باید کل دمپر عوض شود، اما در IR2 این‌گونه نیست. تمایز تعداد قطعات، ارتفاع ماشین، قطر روتور، بیلوز و جنس محصول از مشخصه‌های نسل جدید سانتریفیوژهاست. مونتاژ ساده‌تری دارد، پایین بدنه P1 جوشکاری می‌شود، اما در IR2 تمامی قطعات با پیچ و مهره به هم متصل می‌شوند. حتی اگر بعد از تست و در هنگام دور نهایی و گازدهی صنعتی هم آسیب ببیند، قابل اصلاح است. ارتفاع روتور از 105 سانت به 60 سانت کاهش یافته است، بیلوز میانی روتور حذف شده است و در عین حال از دور نهایی P1 برخوردار است. از این مرحله وارد نسل‌های بعدی شدیم. مشکل اصلی ما فولاد ماریجین بود که رفع شد. ما تصمیم گرفتیم با طراحی داخلی و امکانات داخلی، فناوری ساخت سانتریفیوژ را در اختیار بگیریم و بومی کنیم.

29. سال 81 بود. از تجربه‌هایی که در اصفهان داشتیم می‌خواستیم طرحی برای گازدهی آماده کنیم. در آن زمان کار پیچیده‌ای بود. هم گازش ترسناک بود و هم میزان خلوصی که در بیاید خیلی کم بود. یک روز آقای مهندس آقازاده به همراه گروهی از مسئولین ارشد به اینجا آمدند. من نیرویی بودم مثلا ناشناس برای مدیریت ارشد. با دکتر غ.ا کار می‌کردیم. اوایل سال 81 بود. آنها پرسیدند که از کجا می‌دانید این ماشین‌ها جواب می‌دهد. قرار بود البرادعی آخر سال بیاید. می‌خواستند تصمیم بگیرند که ایران اصلا این را کنار بگذارد یا نه و به ریسکش می‌ارزد اعلام کنیم ما در این مسیر داریم می‌رویم یا نه. همان موقع من من ساده گفتم این که کاری ندارد 10 تا را گازدهی می‌کنیم، دقیقا با همین ادبیات! مهندس آقازاده گفتند تازه می‌خواهیم 10تایی کنیم جواب کشور را چه بدهیم؟ آدمی منطقی بود. گفتم به هر حال اگر 164 را نتوانیم چه می‌شود؟ آن موفع که جواب کشور را دادن سخت‌تر است. بیایید مسیرش را درست کنیم و موازی کار کنیم. همان موقع آقای آقازاده توجه کرد و گفت ایشان مسئول است این کار را انجام دهد. بعد هم گفت اسمت چیه؟ پس شما کار را انجام بده، کی جواب می‌دی؟ من گفتم فکر می‌کنم یکی دو ماه زمان ببره، جواب را ان‌شاءالله می‌گیریم. با این‌که هنوز آغاز راهم بود، اما مطمئن بودم. دقیقا تیرماه جواب داد. یعنی 10 تا ماشین آوردیم و نصب کردیم. بردیم بالا، یعنی به دور نهایی رساندیم. خرداد شروع کردیم، مرداد جواب داد. 2 شبانه‌روز گازدهی کردیم. آن کار اولین تجربه بود و مشکلی نداشت.

30. دقیقا از اواخر سال 79 بود که آقای آقازاده پروژه‌ها را کلید زد. UCF را هم شروع کرد. یک گروه دانشمندی تشکیل داد که روی تولید UF6 کار می‌کردیم. آن موقع فضای کار در سازمان چندان مهیا نبود و خیلی‌ها جوان‌ها را باور نداشتند. آرام‌آرام حرکت شروع شد.

31. هر نقطه‌ای از چرخه سوخت دردسرهای خاص خود را دارد. سایت نطنز هم مستثنا نبود و البته وضعیتش حادتر هم بود. حاصل همه تلاش‌ها را باید در نطنز دید که در غیر این‌صورت بیهوده و بی‌نتیجه خواهد بود. فقدان ناظر باتجربه را هم به این معضل اضافه کنید. با آن که هزینه‌های ساخت بالا می‌روند، تجربه‌ها به بهایی ارزشمندتر نمود می‌یابند.

32. سوله آماده شده بود ولی بلوک نداشت. مساله این بود که ما نمی‌دانستیم این پروسه چگونه است، طراحی‌اش، جمع‌آوری‌اش، چیدمانش؛ نقشه‌هایی هم که داشتیم فقط طرح زنجیره بود. این‌که چگونه است و چگونه تنظیم می‌شود، هیچ اطلاعات و سند و مدرکی نداشتیم. یعنی اصلا سیستم اتصال اینها و سیستم گازرسانی و تناوب‌شان آماده نبود. شکل یک زنجیره را داشتیم، با خط هم کشیده بودند. حالا این به چه شکل وصل می‌شود، چه لوله‌هایی است، چه پایپینگی می‌خواهد، چطوری گاز بیاید داخل، چطور حرکت کند و چطور جمع بشود، هیچ چیزی نداشتیم. آقای غ.ا فشار می‌آورد که کار زودتر انجام شود. طراحی آنلاین انجام می‌شد. دور هم می‌نشستیم و تجهیز می‌کردیم، کارگاه می‌ساخت.

گفتند البرادعی می‌خواهد اسفند بیاید و همان موقع هم آمد. ساخت ماشین را یک گروه انجام می‌داد. تیمی که جزئی از معاونت ساخت بود. مجموعه آماده شد. اواخر بهمن زنجره 164 تایی آماده شد و اوایل اسفند چیدمانش شروع شد که یک خطا کردند و 30،40 تایی ماشین یک‌دفعه ترکید. دوباره شروع کردند. خطای انسانی بود. ماشین‌ها خیلی به خلا حساسند. واقعا کار سختی است. حتی اگر یک شیر را اشتباه باز و بسته کنید، به محض این‌که هوا داخل بشود، شروع به از هم پاشیدنمی‌کند. به هر حال دوباره چیده شد.

33. حرفی که با آقای آقازاده زدیم و ایشان قبول کرد، همواره در ذهنم است. واقعا آدمی بود که هم شخصیت ما را از نظر علمی و مدیریتی شکل داد و هم خیلی خوب گوش می‌کرد. به آقای آقازاده گفتم برای ما مهم‌تر از این‌که 3.5% بیرون بیاید، این است که یک زونکن دانش فنی بیرون بیاید. به هر حال زنجیره راه‌اندازی شد و گازدهی انجام شد و به مشکل برخوردند. مدت‌ها گاز به انتها نمی‌رسید. گفتیم اگر گاز به انتها نمی‌رسد بیایید زنجیره را نصف کنیم. گفتم در بخش تحقیقاتی این کار را من انجام می‌دهم و اگر اشتباه شد، مسئولیتش با من. همه گفتند این حرف است، آن موقع می‌پذیری؟ وقتی خوراک کل زنجیره کم است، گاز همه جا پخش می‌شود و ماشین‌ها فشار نمی‌گیرند، گاز کامل به انتها نمی‌رسد. من همان گاز را به نصف زنجیره وارد کردم که ایده جالبی بود و جواب خوبی هم داد. تیمی را که شکل داده بودیم به نطنز بردیم. گازدهی شروع شد و موفقیت‌آمیز بود.


تنسنیم


گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر