۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۰
کد خبر: ۴۸۸۸۵
این نوشتار به بررسی شباهت سیاست‌های دولت فعلی آمریکا با رویکردهای دو دولت سابق این کشور پرداخته و نتایج آن سیاست‌ها را یادآور شده است.
به گزارش پایداری ملی، برای آنها که ادبیات تند و نمایش‌های جنگ‌طلبانه این روزهای دولت «دونالد ترامپ»، رئیس‌جمهور آمریکا را خارج از بافت تاریخی در نظر می‌گیرند این دولت ممکن است خطرناک‌ترین و شرورترین دشمن جمهوری اسلامی نسبت به 6 دولت قبلی آمریکا در طول چهار دهه گذشته به‌نظر برسد.

دولت ترامپ از زمان ورود به کاخ سفید شهروندان ایران را از ورود به آمریکا منع کرده، به مشارکت آمریکا در برجام پایان داده، چندین دور تحریم علیه ایران اعمال کرده، در اقدامی غیرمعمول سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست سازمان‌های اصطلاحاً «تروریستی» قرار داده و گفته که قصد دارد صادرات نفت ایران را به صفر برساند.

تمام این اقدامات اما، هنگامی که در چارچوبی گسترده‌تر و از دریچه تاریخ نگریسته شوند این واقعیت را آشکار می‌کنند که دولت ترامپ نه از لحاظ اصل خصومت‌ورزی علیه ایران تفاوتی با پیشینیانش دارد و نه از لحاظ شدت اعمال آن؛ به‌خلاف برخی تصورات، شخص ترامپ و دولت او اتفاقاً ویژگی‌هایی دارد که موجب می‌شود او در اعمال فشار بر ایران، ضعیف‌تر و شکننده‌تر از رؤسای جمهور قبلی عمل کند.

شاید از منظر عموم، رویکرد «باراک اوباما»، رئیس‌جمهور سابق آمریکا و سیاستمداران حزب دموکرات در کرانه‌ای‌ترین طیف از حیث تفاوت با رویکرد ترامپ قرار می‌گیرد. نگاهی عمیق‌تر و دقیق‌تر اما نشان می‌دهد اوباما و جریان همسو با او فقط در اینکه از کدام روش می‌توان به اهدفی نظیر براندازی نظام جمهوری اسلامی، تغییر ماهیت آن و یا تحدید مؤلفه‌های قدرت جمهوری اسلامی دست یافت با دولت ترامپ اختلاف دارند نه در اصل آنها.

 سیاست‌های خصمانه دولت اوباما علیه ایران هم به‌شکل مؤثرتری نسبت به دولت فعلی آمریکا اجرا می‌شد و هم اثرگذارتر بود، به‌عنوان نمونه، بخش زیادی از تحریم‌های یکجانبه‌ای که ترامپ امروز فقط به احیای مجدد آنها افتخار می‌کند، همان تحریم‌هایی هستند که دولت اوباما معمار آن بود.

درباره تحریم‌های چندجانبه نیز قطعنامه 1929 شورای امنیت که سال 2010 به‌تصویب رسید و اساسی‌ترین تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران را شامل می‌شد نتیجه قابلیت‌ اجماع‌سازی دولت اوباما در جهان علیه ایران بود. این قطعنامه شدیدترین فشارها بر ایران را در 4 حوزه توسعه بخش انرژی، جلوگیری از دسترسی ایران به منابع مالی برای توسعه برنامه‌های موشکی و هسته‌ای، ایجاد یک نظام بازرسی از کشتی‌ها و محموله‌های هوایی ایران و همچنین به‌وجود آوردن یک سیستم یکپارچه برای اعلام نقض تحریم‌های بین‌المللی وارد کرد.

اوباما همچنین در سال 2010 قانونی به‌نام «سیسادا» را امضا کرد که علاوه بر هدف قرار دادن بخش انرژی ایران، آرایش تحریم‌های آمریکا علیه ایران را به‌طور کلی تغییر داد و سیطره آمریکا بر مبادلات مالی دنیا را به‌عنوان اهرم فشار علیه تجارت با ایران به‌کار گرفت.

بنابراین می‌توان استدلال کرد تأکید دولت ترامپ بر سیاست تحریم چیزی جز دنباله‌روی از همان مشی دولت اوباما نیست، البته با سه تفاوت عمده که شکست سیاست او را رقم خواهد زد؛

اولاً دولت ترامپ به‌خلاف دولت اوباما فاقد این درک است که نظام تحریم‌ها زمان مصرف دارند و استفاده مفرط از آنها یا کش‌دار کردن زمان استفاده از آنها فروپاشی آنها را به‌همراه خواهد داشت. خود اوباما یا مقام‌های دولت او در جلسات استماع کنگره بر اساس همین درک در پاسخ به منتقدینی که می‌گفتند چرا در بحبوحه فشار تحریم‌ها روی ایران وارد مذاکرات شده، تصریح می‌کردند که تحریم‌ها در صورت ادامه‌دار شدن کارآیی‌شان را از دست می‌دهند و لازم است در زمانی از آنها به‌عنوان برگ چانه‌زنی استفاده شود که اثرگذار هستند.

دولت اوباما از طرف دیگر بر اساس همین درک، اِعمال تحریم را به یک هدف مشخص، خاص و نسبتاً واقعی یعنی آوردن ایران به میز مذاکرات گره زده بود و شرط رفع تحریم‌ها را مشخص کرده بود. معماران آمریکایی تحریم‌ها، از جمله «ریچارد نفیو» همواره تأکید می‌کنند تحریم‌ها بایستی صرفاً برای تغییر رفتار طرف مقابل در نظر گرفته شوند و حتماً اهداف مشخص برای رفع شدن داشته باشند، وگرنه دچار فرسایش شده و کارآمد نخواهند بود. دولت ترامپ در حال حاضر، سیاست بی‌هدف «تحریم برای تحریم» در پیش گرفته که اگر هم در دوره‌ای اثرگذار باشد در ادامه در حکم سنگی برای نزدن نخواهد بود.

دوم، دولت ترامپ در شرایطی از تحریم‌ها استفاده می‌کند که نتوانسته اجماع جهانی علیه ایران ایجاد کند. طبق یک قاعده بسیار ساده، بسیاری از کشورها حتی اگر شرکت‌هایشان مجبور به تبعیت از قوانین موسوم به «تحریم‌های ثانویه» آمریکا شوند از لحاظ هویتی حس خوبی نسبت به این ندارند که کشوری از سلطه‌اش بر بازارهای مالی برای زورگویی به آنها و وادار کردن آنها به همسو شدن با او استفاده کند، از همین روست که تحریم‌های یکجانبه آمریکا را چین، «دست‌درازی به قلمروی قضایی» (Long-arm jurisdiction) و کشورهای اروپایی «صلاحیت فراسرزمینی» (Extraterritorial jurisdiction) توصیف و عزمشان را برای یافتن راهکارهایی برای مقابله با آن اعلام کرده‌اند. 

سوم، نکته‌ای که دولت اوباما به‌حسب تجربه به آن دست یافت، اما دولت ترامپ به آن بی‌توجه است و اصرار به آزمودن آزموده‌ها دارد، فرهنگ مقاومت ایران در برابر تحریم‌ها است. مقام‌های دولت اوباما از جمله «جان کری»، وزیر خارجه اسبق آمریکا، «وندی شرمن»، سرپرست هیئت مذاکره‌کننده آمریکا و «ویلیام برنز»، قائم‌مقام اسبق وزارت خارجه آمریکا بعد از آنکه مشاهده کردند تشدید تحریم‌ها نه‌تنها به تسلیم ایران منجر نشد، بلکه شکوفاترین دوران پیشرفت هسته‌ای ایران را رقم زد بارها به ترامپ هشدار داده‌اند که او فرهنگ مقاومت ایران را درک نمی‌کند.

به‌عنوان نمونه، «وندی شرمن»، زمانی که ترامپ مدام تهدید می‌کرد تحریم‌ها علیه ایران را تشدید می‌کند گفت: «چیزی که او (ترامپ) نمی‌فهمد این است که ایران دارای فرهنگ مقاومتی است که کوتاه آمدن مقابل چنین تهدید‌های علنی را با تسلیم شدن برابر می‌داند؛ لذا آن‌ها (ایرانی‌ها) هرگز تسلیم نمی‌شوند».

اگر رویکرد ترامپ دست‌کم در ظاهر متفاوت از اوباما به‌نظر می‌رسد، از هر لحاظ تمامی خصائص سیاست‌هایی را که نئوکان‌های آمریکایی در دولت «جورج دبلیو بوش» پیگیری می‌کردند، در بر دارد. جالب آنکه، ترامپ یکی از تندروترین اعضای همان دولت یعنی «جان بولتون» را هم به کاخ سفید آورده است.

دولت بوش، مجموعه‌ای از اقدامات جنگ نرم و اقدامات سخت برای ناآرام کردن ایران را در دستور کار قرار داده بود. در دولت بوش،  «دیک چنی»، معاون وقت رئیس‌جمهور و «دونالد رامسفلد»، وزیر دفاع وقت حامی درگیری‌ نظامی با ایران بودند و «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه وقت از راهکارهای جنگ نرم برای براندازی در ایران حمایت می‌کرد.

دولت بوش به‌عنوان بخشی از تلاش‌ها برای راه‌اندازی براندازی نرم در ایران، برنامه‌ای با اسم مستعار «پیشبرد دموکراسی» راه‌اندازی کرد. هدف این برنامه چنانکه بعداً رسانه‌های آمریکایی گزارش کردند «تغییر حکومت از درون» یا همان براندازی نرم بود. کنگره آمریکا بین سال‌های 2005 تا 2009 بیش از 400 میلیون دلار برای پیشبرد این طرح اختصاص داد.

دولت بوش، علاوه بر این، در سال‌های پایانی‌اش در سال 2008 یک برنامه بسیار تحریک‌آمیز برای بهره‌گیری از اختلافات قومی ــ مذهبی و ایجاد اغتشاش در ایران راه‌اندازی کرده و 400 میلیون دلار هم برای آن در نظر گرفته بود. این عملیات مخفیانه، علاوه بر تحریک اقلیت‌ها در نقاط مرزی به شورش، جمع‌آوری اطلاعات درباره برنامه هسته‌ای ایران و پرونده‌سازی بر سر آن را هم در بر می‌گرفت.

این دولت بعد از پیگیری تمامی این راهکارهای تهاجمی، سرانجام چاره‌ای جز پذیرش واقعیت‌ها و کنار آمدن با غنی‌سازی توسط ایران نیافت، این چیزی است که «جان کری»، وزیر خارجه اسبق آمریکا در کتاب خاطراتش که اخیراً منتشر شد این موضوع را فاش کرده است.

کری می‌نویسد: «موضع آمریکا برای مدت طولانی این بود که هرگونه غنی‌سازی هرچند هم غنی‌سازی خیلی محدود مانعی بر سر راه توافق است؛ اما شریکان ما در گروه 1+5 به‌صورت متفق‌القول این موضع را کنار گذاشته تصمیم گرفتند به‌طور خاص به ایران چیزی که دیگر کشورها داشتند انجام می‌دادند، داده شود. از نظر آنها (شرکای آمریکا در 1+5) باید درباره غنی‌سازی در آینده صحبت شود تا ایرانی‌ها مذاکرات را جدی بگیرند. من همچنین از گفت‌و‌گوهای خصوصی‌ام فهمیدم که به‌رغم موضع علنی دولت بوش، این دولت در خفا و به‌صورت خصوصی موافق ایده (غنی‌سازی ایران) بود هرچند آنها هرگز درباره اینکه ساختار یا سطوح (غنی‌سازی) چگونه باشد، به جمع‌بندی و نتیجه نرسیدند».

آن‌طور که جان کری و همچنین ویلیام برنز در کتاب «کانال پشت‌پرده» نوشته‌اند بوش در اواخر دوره ریاست‌جمهوری‌اش مجبور شد شکست را بپذیرد و سیاست‌هایش را کاملاً تغییر دهد، اما به‌نظر می‌رسد برای ترامپ چندان نیازی به طی این مدت طولانی نیست، از هم‌اکنون بارقه‌های روشنی از شکست سیاست‌های اصلی ترامپ پدیدار شده است، در حالی که ترامپ تصور می‌کرد توانسته کره‌شمالی را با مذاکره مهار کند اما ادبیات سران دو کشور و به‌ویژه اظهار خسارت مسئولان کره‌شمالی از مذاکره با آمریکا نشان می‌دهد که این سیاست ترامپ در حال سیر نزولی و رو به شکست است. آزمایشات اخیر موشکی کره‌شمالی این گمانه را تقویت می‌کند.

ونزوئلا یکی دیگر از نقاط هدف کلیدی ترامپ نیز این روزها شرایطی را تجربه می‌کند که 180 درجه مخالف آن پیش‌بینی و سیاستی است که ترامپ و دولتش برای این کشور در نظر گرفته بودند. گفته می‌شود بولتون مشاور امنیت ملی ترامپ به او گفته بود که اگر یک ضرب‌الاجل سه هفته تعیین کند، کار ونزوئلا تمام و گوایدو به‌عنوان رئیس جمهور کودتا در این کشور تثبیت خواهد شد؛ ترامپ چنین کاری کرد و حتی شمار مهمی از کشورهای جهان با فشار آمریکا گوایدو را به‌رسمیت شناختند، اما با گذشت هفته‌ها از این  ماجرا، کار در ونزوئلا به‌ضرر ترامپ و گوایدو و به‌سود مادورو در حال چرخش است. در آخرین فراخوان دو  گروه که نشانه‌ای از عرض‌اندام اجتماعی داشت، نسبت طرفداران  مادورو در خیابان به طرفداران گوایدو نزدیک به 30 به یک بود (100 هزار نفر در برابر حدوداً 3 هزار نفر).

همچنین جنگ تجاری میان آمریکا و چین نیز به زمانه حساسی رسیده است و آمریکا برای مهار راهبردی روسیه نیز ناموفق عمل کرده است، و به‌نظر می‌رسد ادامه راه، تجربه بوش را در زمان بسیار کوتاه‌تری برای ترامپ پدیدار خواهد کرد.

درباره ایران، مقام معظم رهبری تقابل میان ایران و آمریکا را به «برخورد اراده‌ها» تعبیر و پیش‌بینی کرده‌اند ایران برنده این جنگ خواهد بود. ایشان فرمودند: «نه ما دنبال جنگیم، آنها هم به‌صرفه‌شان نیست که دنبال جنگ باشند و می‌دانند که به‌صرفه‌شان نیست. ما هم که خب اهل ابتدا به کارِ نظامی نیستیم ــ هیچ وقت نبودیم، الآن هم نیستیم ــ این برخورد، برخورد اراده‌ها است؛ این رویارویی، رویارویی اراده‌ها است؛ و اراده‌ی ما از آنها قوی‌تر است».

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر