۲۰ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۲:۵۲
کد خبر: ۳۷۴۵۰
پروفسور «نیکلاس اونف» معتقد است دولت امریکا دشمنی با ایران را ادامه می‌دهد و روش ترامپ برای مذاکره ابتدا پیش کشیدن یک تهدید بزرگ است.
پروفسور نیکلاس اونف؛ از نظریه پردازان برجسته روابط بین‌الملل در حوزه نظریات سازه انگاری است که در گفتگو با خبرگزاری مهر، سیاست خارجی و به طور کلی عملکرد ترامپ را زیر سوال برده است. او معتقد است که دولت ترامپ حتی چیزی که بتوان آن را سیاست دانست، ندارد و برای نزدیکی به روسیه با موانع داخلی قابل توجهی روبروست.

«نیکلاس اونف» بنیانگذار نظریه اجتماعی روابط بین‌الملل (سازه‌انگاری) و استاد بازنشسته دانشگاه فلوریدای آمریکاست. او در دانشگاه‌های مطرحی، چون پرینستون، امریکن و کلمبیا تدریس کرده است. اونف مفهوم سازه‌انگاری را از علوم اجتماعی وارد این حوزه مطالعاتی کرد و این مفهوم بعد‌ها توسط افرادی، چون «الکساندر ونت»، «کاتزنشتاین» و سایرین بسط و توسعه داده شد.

*این روز‌ها ما شاهد اختلافات و شکاف‌های بزرگی میان اعضای گروه ۷ هستیم در حالی که همزمان انسجام و همگرایی در میان کشور‌های عضو پیمان شانگ‌های بیشتر می‌شود. در این میان برخی معتقدند با توجه به اینکه آمریکا این روز‌ها دیگر به مانند گذشته توجهی به سازمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی مانند ناتو، سازمان تجارت جهانی و یا پیمان‌های تجارت آزاد مانند نفتا و... ندارد و هزینه‌های مربوط به این سازمان‌ها را پرداخت نمی‌کند، لذا نظم جهانی و ساختار‌های بین‌المللی شکل گرفته پس از جنگ جهانی دوم در حال کم رنگ شدن و روبه افول است. نظر شما در این ارتباط چیست؟ چرا آمریکا به مانند گذشته هزینه برخی نهاد‌های بین‌المللی را پرداخت نمی‌کند و به این گونه سازمان‌ها توجهی ندارد؟

به نظرم خیلی سخت است که بخواهیم این موضوع را به همه سازمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی از جمله سازمان‌های نظامی، تجاری، محیط زیستی، سازمان‌های مرتبط با پناهندگان یا سازمان‌های بین‌المللی کنترل ترافیک هوایی عمومیت بدهیم، چون سازمان‌های بین‌المللی بسیار زیاد، بسیار متنوع و از نظر قدرت بسیارمتفاوت می‌باشند.

در کل می‌خواهم بگویم که خیلی از سازمان‌های بین‌المللی در حال رشد و شکوفایی می‌باشند، چون خیلی از آن‌ها امکان همکاری‌های فنی و تخصص‌های مدیریتی در ارتباط با بسیاری از مشکلات و مسائل فراتر از مرز‌های دولتی را فراهم می‌کنند.

مطمئن هستم که خیلی از خوانندگان شما این کنایه ترامپ را به خاطر دارند که گفت: باتلاق را در واشنگتن خواهم خشکاند، البته او نمی‌داند که این باتلاق جهانی است، اگرچه حالا نه به این اندازه که در کنایه گفته شد. در واقع مجموعه گسترده با کارکرد‌های گوناگونی از سازمان‌های بین‌المللی وجود دارد که با نهاد‌ها و وزرای دولت‌های متعدد (و بیشتر عمل‌گرا) و موسسات غیردولتی دارای منافع خاص (که بیشتر آن‌ها غیررسمی و غیرشفاف عمل می‌کنند) و شرکت‌های مالی و تجاری همکاری و همزیستی مسالمت آمیزی دارند و همگی با هم در مجموعه‌ای از الگو‌ها و روابط به نسبت با ثبات و بلند مدت در حال همکاری هستند.

به عنوان یک اصل کلی، دولت‌ها محدودیت‌هایی را که سازمان‌های بین‌المللی بر آن‌ها و موسسات تحت نفوذشان اعمال می‌کنند، تحمل کرده و هزینه‌های مرتبط با این سازمان‌ها را پرداخت می‌کنند، چون دولت‌ها می‌دانند انجام این کار‌ها مزایای غیرقابل انکاری برای آن‌ها دارد.

دولت آمریکا همیشه برای کسب منافع بیشتر، هزینه و سهم بسیار بیشتری به سازمان‌های بین‌المللی در مقایسه با دیگر دولت‌ها پرداخت می‌کند و این یک اصل کاملا واضح در تئوری‌های روابط بین‌الملل است.

این اقدام، یک روش کاملا عقلانی و منطقی است، چون مزایای بیشتری به نسبت هزینه‌ها نصیب دولت‌ها می‌شود و مسیر ارزان‌تری برای کسب این منافع در روابط بین‌الملل نیز وجود ندارد.

حالا ممکن است ترامپ به سادگی این موضوعات را رد کند و معتقد باشد که این چنین نیست، البته او اعتقادات متعددی دارد که خیلی راحت بسیاری از دلایل منطقی را زیر سوال می‌برد. اگرچه این رفتار ترامپ ممکن است یکی از تاکتیک‌ها و روش‌های کلی در مذاکرات باشد که او معمولا در کسب و کار‌ها و مسائل تجاری خودش از این روش استفاده می‌کند و برای بدست آورد قرارداد‌ها و معاملات بهتر، اول شروع می‌کند به تهدیدات بسیار زیاد.

یا این که او ممکن است علاقه داشته باشد که همه چیز را به هم بریزد تا اسمش را همیشه در سرخط خبر‌ها و تحولات ببیند، بدون تردید او بسیار فراتر از حد معمول یک رهبر سیاسی، دارای خود شیفتگی است. یا اینکه ممکن است این رفتار و عملکرد او برای پایگاه انتخاباتی‌اش که معمولا افرادی همیشه پرانرژی و پرخاشگر هستند، بسیار جذاب و قابل توجه باشد.

*با وجود این که ترامپ در اجلاس‌های ناتو و یا اجلاس گروه ۷ با رویکردی تهاجمی با متحدان واشنگتن رفتار می‌کند، در طرف مقابل او تلاش دارد تا همزمان روابطش را با روسیه و یا با کره شمالی بهبود ببخشد و یا به یک مصالحه با این دو کشور دست یابد، چرا این گونه است؟

به نظرم ترامپ خودش را یک رهبر سیاسی مقتدر و پرقدرت در راس همه سلسله مراتب و سطوح بالای فرماندهی می‌بیند. براین اساس او از همه دوستان و متحدانش می‌خواهد که از او تمکین کنند و در حالی که به نظرش برخی در مقابل او مقاومت می‌کنند، او از همه می‌خواهد که به دستورات و خواسته‌هایش عمل کنند. ترامپ همیشه افراد قدرتمند را بدون توجه به عملکرد آن‌ها، تحسین می‌کند و از نظر خوی و سرشت می‌توان او را فردی خودکامه دانست.

*جامعه بین‌المللی دوره جدید را تجریه می‌کند که در آن در حالی که آمریکا خودش را از سازمان‌ها و نظم قدیمی بین‌المللی کنار می‌کشد، همزمان چین در حال اعمال نظم مورد نظر خودش در منطقه از طریق احیای مسیر باستانی جاده ابریشم می‌باشد. تا چه حد تحولات خاورمیانه بویژه در سوریه تحت تاثیر تغییرات جدید در نظام بین‌الملل قرار می‌گیرند؟

آن چه شما تغییر ساختاری می‌خوانید از نظر تئوری‌های روابط بین‌الملل قابل چالش و بحث است. آیا تغییر روابط میان قدرت‌های بزرگ نشانه این است که ساختار بین‌المللی در حال تغییر است یا این که ساختار در حال کارکرد مناسب خود است؟ (مانند همان چیزی که تئوری موازنه قدرت واقع گرایان می‌گوید)

ساختار در واقع به عنوان فرایندی درازمدت که طی دهه‌ها در حال ایفای نقش است، به شمار می‌رود و شاید درک فعلی و کوتاه مدت ما از ساختار دقیق و مناسب نباشد؟ اگر برخی تغییرات کوتاه مدت را به عنوان تغییرات ساختاری در نظر بگیریم، براین اساس ما به تغییر و تحولات روزمره بسیار بیشتر از آن چیزی که هست اهمیت داده‌ایم، در حالی که اهمیت این تحولات روزمره به این میزان زیاد و قابل توجه نیست.

*برخی نظریه پردازان از جمله «جان مرشایمر» معتقدند که یکی از نقاط قابل توجه در سیاست خارجی ترامپ، گرایش به نوعی موازنه سازی افقی و منطقه‌ای از طریق کاهش نیرو و هزینه‌های سیاست خارجی در منطقه و در مقابل تشدید تنش و تقابل جویی با ایران است. آیا شما با این نظریه موافقید؟ آیا آمریکا تعداد نیرو‌های خود را در خاورمیانه کاهش داده است؟ اگر ما موضوع ذکر شده در مورد سیاست خارجی ترامپ را بپذیریم، واشنگتن چگونه با نفوذ منطقه‌ای ایران مقابله خواهد کرد؟

یک سال بعد از روی کار آمدن ترامپ، مرشایمر گفت: یک سال پیش من خوشبین بودم، چون فکر می‌کردم ترامپ توانایی برای تغییر دادن را دارد، اما بدبین هم بودم، چون ترامپ به ندرت چیزی در مورد سیاست خارجی می‌دانست. او شنونده خوبی نبود و واکنش‌هایش بدون فکر و غیرمنتظره بود. اگر امروز به شرایط فعلی نگاه می‌کنیم، هم واکنش‌های غیرمنتظره و هم بی‌توجهی به سیاست خارجی مشخص و واضح است؛ لذا یکی از ویژگی‌های برجسته دولت ترامپ پس از یک سال عدم صلاحیت و ناکارآمدی آن است.

به نظر من دلیلی وجود ندارد که بخواهیم بگوئیم از نظر مرشایمر شرایط بهتر شده است. به اعتقاد من و به عنوان کسی که با واکنش‌های احساسی و روزانه ترامپ مخالفم، او بطور کلی سیاست خارجی و یا حتی یک ایده‌ای که به بتوان آن را سیاست نامید، ندارد.

مطمئنم که مرشایمر هم با من هم عقیده و با این ارزیابی موافق است. در حالی که بدون تردید طیف متنوعی از مقامات رسمی صاحب نظر برای پیگیری اولویت‌های مناسب سیاسی وجود دارد، اما هیچکدام از آن‌ها نه جرات مقابله با ترامپ را دارند نه در سخنرانی‌های عمومی و نه حتی بصورت خصوصی این موضوعات را به ترامپ گوشزد نمی‌کنند.

دولت آمریکا دشمنی با ایران را ادامه می‌دهد، نه به این دلیل که این یک سیاست حساب شده است، بلکه، چون این راهی برای تحریک حامیان ترامپ است. البته پیگیری مسیر دشمنی با ایران بسیار ناهماهنگ و متناقض دنبال خواهد شد، چون در واشنگتن هیچ کس راهی برای کنترل ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای ندارد و در واقع کنترل ایران امکان پذیر نیست مگر با صرف هزینه‌های فاجعه بار و غیرقابل تصور در منطقه.

*در واکنش به اظهارات دونالد ترامپ که اروپا را دشمن آمریکا خوانده بود، دونالد توسک، رئیس شورای اروپا از ترامپ و پوتین خواسته است تا نظم جهانی را به هم نزنند. آیا به نظر شما پوتین و ترامپ در حال طراحی نظم جدید در نظام بین‌الملل فعلی می‌باشند؟ اگر پاسخ به این سوال مثبت است، قطب بندی احتمالی در نظم جدید جهانی چگونه خواهد بود؟

ترامپ و پوتین ممکن است بصورت مقطعی و تاکتیکی، یک سری روابط کاری را دنبال کنند، اما من تردید دارم که پوتین، ترامپ را فردی قابل اطمینان و مورد اعتماد در نظر بگیرد و از سوی دیگر مشکلات داخلی ترامپ هرگونه رابطه‎‌ای با روسیه را به شدت محدود می‌کند. با این حال روابط آن‌ها هیچ اقدام و نشانه قابل توجهی که به عنوان نظم جدید به شمار رود، ایجاد نخواهد کرد.

هر دو طرف با موانع داخلی روبرو هستند. چین را نیز باید در نظر گرفت و در کنار روسیه و آمریکا نشانه‎‌ای از افول چین نیز دیده نمی‌شود. من در گفتگوی دیگری اشاره کردم که اقتصاد جهانی سرمایه‌داری، مشکلات برجسته و غیرقابل حلی را در جهان ایجاد کرده است. فقط یک مورد آن تغییرات آب و هوایی است که موج گرمای تابستان امسال در ایران، ژاپن، اروپا و آمریکا رکورد زد.

احتمالش بسیار کم است که مکانیسم‌ها و تشکیلات عملی که من قبلا در مورد آن‌ها صحبت کردم، بتواند این مشکلات را حل کند. حتی مجموعه‌ای از رهبران خودکامه نیز بعید است قادر به حل این مشکلات و مسائل باشند.
مهر
گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر