۱۳ تير ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۰
کد خبر: ۲۸۲۷۵
جنگ‌های نیابتی عامل اصلی رادیکالیزه‌شدن سیاست، هویت و گفتمان در خاورمیانه محسوب می‌شود. عربستان براساس اندیشه‌های وهابی و بنیادگرایی سلفی چنین روندی را گسترش داده است.
امنیت ملی هر کشوری تابعی از رقابت‌های منطقه‌ای و ساخت قدرت در سیاست جهانی است. به‌قدرت رسیدن دونالد ترامپ را باید انعکاس نیازهای درون‌ساختاری مجموعه‌های فوق صنعتی آمریکا دانست. نهادهایی که دارای ریشه‌های عمیق در ساختار سیاسی بوده و اهداف اقتصادی خود را از طریق سازوکارهایی همانند گسترش بحران پیگیری می‌کنند. اگرچه نشانه‌های اجتماعی و منطقه‌ای بحران را می‌توان از غرب آسیا تا خاوردور مشاهده نمود، اما روندهای موجود سیاست جهانی معطوف به معادله جدیدی از دوران گذار خواهد بود. دورانی که معادله امنیت و قدرت ماهیت ساختاری خود را از دست می‌دهد.

1. جنگ پیشدستانه و تصاعد بحران در غرب آسیا

جنگ پیشدستانه در زمرة عوامل گسترش‌دهنده بحران محسوب می‌شود. جورج بوش پسر و دونالد ترامپ از انگیزه لازم برای به‌کارگیری سازوکارهای جنگ پیشدستانه در منطقه برخوردار بوده‌اند. اقدامات نظامی دونالد ترامپ در پایگاه الشعیرات سوریه و تهدید به انجام عملیات نظامی در واپسین روزهای ژوئن 2017 بیانگر نشانه‌هایی از تصاعد بحران می‌باشد. چنین اقداماتی زمینه لازم برای افزایش نقش‌یابی عربستان در منطقه و گروه فتح‌الشام در سوریه را فراهم می‌سازد.

تهدیدات جدید آمریکا برای انجام اقدام نظامی علیه سوریه نشانه‌های گسترش بحران را منعکس می‌سازد. قدرت‌های بزرگ برای تحقق اهداف منطقه‌ای خود از آزادی عمل ژئوپلیتیکی بهره می‌گیرند. آزادی عمل تابعی از معادلة قدرت، ائتلاف و تحرک عملیاتی است. پایگاه‌های نظامی آمریکا در حوزه‌های مختلف جغرافیایی امکان انجام اقدامات فراقانونی در سیاست بین‌الملل را برای نهادهای فوق صنعتی و میلیتاریسم آمریکایی به‌وجود می‌آورد.

مشابه چنین اقدامی را ایالات متحده در هفتم آوریل 2017 علیه پایگاه هوایی الشعیرات سوریه به انجام رساند. اقدام نظامی آمریکا علیه پایگاه نیروهای هوایی الشعیرات سوریه در شرایطی انجام گرفت که رئیس‌جمهور چین مه‌مان دونالد ترامپ در آمریکا بوده است. الگوی رفتاری ترامپ در برخورد با حوزه‌های بحرانی با سنت‌های مبتنی بر نظامیگری آمریکا هیچ‌گونه تمایزی نداشته و نشانه‌هایی از اقدام تهاجمی در چارچوب «عملیات پیشدستانه» را منعکس می‌سازد.

سنت عملیات پیشدستانه در دوران جدید توسط جورج بوش در سال 2003 علیه عراق به‌کار گرفته شد. باراک اوباما تلاش نمود تا از سازوکارهای چندجانبه‌گرایی راهبردی در عملیات نظامی استفاده نماید. واقعیت‌های ژئوپلیتیک بحران بیانگر آن است که قدرت‌های بزرگ از قابلیت‌های ابزاری و بازیگران هویتی براساس پایگاه اجتماعی خود به ایفای نقش سیاسی و امنیتی مبادرت می‌نمایند. با توجه به فرایندهای تحول سیاسی و امنیتی سوریه می‌توان نشانگان بحران و سازوکارهای مدیریت بحران در سوریه را بر اساس شاخص‌های معطوف به تهدیدات مرکب تبیین نمود.

2. تهدید مرکب و جبهه‌بندی بازیگران در ژئوپلیتیک بحران

هرگاه تهدیدات منطقه‌ای رادیکال گردیده و گسترش پیدا کند، زمینه برای شکل‌گیری نشانه‌های جدیدی از تهدید و بحران به‌وجود خواهد آمد. در چنین فرآیندی ائتلاف‌های امنیتی، زمینة لازم برای ظهور و گسترش تهدیدات مرکب علیه نشانه‌های امنیت ملی ایران را به‌وجود می‌آورد. نشانه‌های تهدیدات مرکب را می‌توان در سازوکارهای کنش امنیتی عربستان و اسرائیل علیه اهداف و منافع ملی ایران و موقعیت ژئوپلیتیکی روسیه در غرب آسیا و شرق مدیترانه مشاهده نمود.

 واقعیت ژئوپلیتیکی بحران را باید در اقداماتی دانست که بازیگران هویتی در سازوکارهای مربوط به تهدیدات مرکب برای مدیریت بحران از آن بهره می‌گیرند. چنین روندی را می‌توان به‌عنوان بخشی از موازنة تهدید منطقه‌ای در مقابله با الگوهای راهبردی دانست که ایران در محیط منطقه‌ای زندگی می‌کند. هر یک از نشانه‌های مربوط به بحران‌های منطقه‌ای، زیرساخت‌های لازم برای گسترش تهدید امنیتی علیه ایران را به‌وجود می‌آورد. اعزام ناوچه‌های نظامی روسیه به شرق مدیترانه در روزهای بعد از عملیات نظامی آمریکا بیانگر این واقعیت است که بحران سوریه روزهای پرمخاطره و تهدیدآفرین‌تری را پیش رو خواهد داشت.

3. تحرک عملیاتی ترکیه و بازتولید تضادهای امنیتی جدید در سوریه

ترکیه و عربستان برای مواضع راهبردی نسبتاً مشترکی در منطقه بوده‌اند. هدف اصلی ترکیه و عربستان را باید مقابله با دولت بشاراسد دانست. نقش عملیاتی ترکیه و مشارکت عربستان در فرآیند جنگ‌های نیابتی منطقه‌ای، روند مدیریت بحران سوریه را دشوار‌تر خواهد کرد. ترکیه نیز در زمرة بازیگرانی محسوب می‌شود که از قابلیت لازم برای اثرگذاری بر فرآیند بحران امنیت منطقه‌ای برخوردار است. نقش ترکیه در تعامل با داعش و فرآیندهای بی‌ثبات‌سازی دولت بشاراسد از این جهت اهمیت دارد که معادلة هویت، ساختار نظام بین‌الملل و قدرت را با یکدیگر پیوند می‌دهد.

واقعیت‌های ژئوپلیتیکی بیانگر این موضوع است که سوریه بیشترین مرز خشکی را با ترکیه دارا می‌­باشد. بنابراین عبور گروه­های ناراضی سوریه از مرز 877 کیلومتری با ترکیه کار ساده­ای خواهد بود. در شرایطی که داعش با نشانه‌هایی از افول راهبردی در عراق و سوریه روبه‌رو گردیده، می‌توان نشانه‌هایی از تشدید بحران در سوریه را مشاهده کرد. حمایت پردامنة آمریکا از جبهه‌النصره، زمینة شکل‌گیری فضای جدیدی از عملیات نظامی علیه دولت بشاراسد را به‌وجود آورد. واقعیت‌های ژئوپلیتیکی بیانگر آن است که فتح‌الشام که بازتولیدشدة جبهه‌النصره است، به‌عنوان نیروی جدید عملیاتی در برابر بشاراسد صف‌آرایی خواهد کرد.

4. سازوکارهای کنترل و مدیریت ژئوپلیتیک بحران

اگرچه بین جبهه‌النصره و داعش تفاوت‌های ایدئولوژیک و راهبردی وجود دارد، اما محور اصلی رویارویی تمامی گروه‌های یادشده را باید در مقابله با دولت بشاراسد دانست. عملیات نظامی آمریکا در سوریه بخشی از سازوکارهای مدیریت بحران ایالات متحده در مناطق و حوزه‌های بحران‌ساز تلقی می‌شود. اگرچه موشک‌های کروز و تام هاوک آمریکا پایگاه نظامی و عملیاتی سوریه را هدف قرار داد، اما واقعیت‌های عملیات نظامی نشان می‌دهد که چنین اقدامی به‌مفهوم کنش غیرمستقیم علیه ایران و روسیه نیز محسوب می‌شود.

در چنین فرآیندی بود که وزرای خارجة ایران، سوریه و روسیه در 14 آوریل 2017 در مسکو مذاکرات سه‌جانبه را شکل دادند، اما چنین مذاکراتی نتوانست نتایج مطلوبی برای اجتناب از توسعه‌گرایی نظامی و عملیاتی آمریکا در سوریه به‌وجود آورد. هدف اصلی اقدامات نظامی آمریکا در سوریه را باید محدودسازی قدرت تحرک و کنش راهبردی ایران در منطقه دانست. تمرکز نیروهای نظامی و عملیاتی آمریکا در حوزه‌های بحرانی منطقه، امکان به‌کارگیری شکل‌های دیگری از اقدامات آمریکا را امکان‌پذیر می‌سازد.

اگر مشارکت نیروی هوایی روسیه در روند مقابله با داعش در سوریه وجود نداشت، بحران امنیتی سوریه آثار پرمخاطره‌ای در محیط منطقه‌ای ایجاد می‌کرد. تهدیدات نظامی و عملیاتی آمریکا در روزهای آخرین ژوئن 2017 نشان می‌دهد که ایالات متحده به‌گونه اجتناب‌ناپذیر در آینده نزدیک از سازوکارهای اقدام نظامی و تهاجمی علیه سوریه بهره خواهد گرفت.

مجلس نمایندگان آمریکا تلاش دارد تا شکل دیگری از روندهای محدودکنندة قدرت نیروی هوایی سوریه و روسیه در مناطق درگیری را سازماندهی کند. لایحة اعطای موشک‌های ضدهوایی به گروه‌های شورشی سوریه را می‌توان در زمرة اقداماتی دانست که آمریکا قبلاً از این الگو در مقابله با اتحاد شوروی در افغانستان دهة 1980 بهره گرفته است. بسیاری از الگوهای رفتاری دونالد ترامپ مشابه سازوکارهایی است که رونالد ریگان و کاسپار واینبرگر در مقابله با بازیگران انقلابی و رادیکال از آن بهره گرفته‌اند.

سوریه برای روسیه نقش محوری در شکل‌بندی رقابت‌های ژئوپلیتیکی را خواهد داشت. روسیه امیدوار است یک هم­پیمان منطقه‌­ای مستحکم و دائم داشته باشد تا استقرار نیروهای دریایی این کشور در مدیترانه و نفوذ آن در سیاست خارجی مدیترانه­ای را تضمین کند. پایگاه­های دریایی روسیه در بندر طرطوس در حال بازسازی و توسعه برای حضور کشتی­های بزرگترند. طرطوس برخلاف بندر سواستوپل اوکراین، به ناوگان دریایی روسیه اجازه خواهد داد دور از چشم و گوش ترکیه به‌عنوان هم‌پیمان آمریکا و ناتو، دست به مانور بزند. ترکیه از طریق تنگه بسفر و دریای اژه همه­ی تحرکات را زیر نظر دارد.

روسیه از عدم ثبات سیاسی حاصل از انقلاب در سوریه و منطقه نگران است، زیرا منطقه جدایی ­طلب و سنی مذهب داغستان در شمال قفقاز دغدغه­ای بزرگ برای روسیه به شمار می‌­رود. این منطقه می‌­تواند به عرصه­ ی اصلی سرکشی سنیان علیه دولت مسکو تبدیل شود. روسیه برای ناکام گذاشتن مداخلة نظامی آمریکا در سوریه و رویارویی با آن گام­هایی اساسی و متعدد برداشته است. تاکنون روسیه در کنار چین همواره مانع صدور هر قطعنامه ­ای در شورای امنیت علیه سوریه شده است.

واقعیت‌های مدیریت بحران در محیط منطقه‌ای نشان می‌دهد که هرگونه عملیات و اقدام نظامی می‌تواند زمینه‌های سرعت دادن به بحران و در نتیجه مدیریت بحران را به‌وجود آورد. براساس چنین نگرشی، رویکرد مقامات دفاعی ایران و روسیه می‌تواند زمینه‌های لازم برای مدیریت بحران براساس معادلة قدرت را امکان‌پذیر سازد. ایران عموماً تلاش دارد تا زمینة حل مسالمت‌آمیز بحران سوریه به‌وجود آید. آیندة بشاراسد در ساختار سیاسی سوریه تابعی از سازوکارهای مدیریت بحران برای ایجاد ثبات سیاسی خواهد بود.

نتیجه‌گیری

رویکرد ایران و روسیه مبتنی بر این انگاره است که خروج بشار اسد از قدرت منجر به خلأ سیاسی در سوریه شده و این امر بحران منطقه‌ای را تشدید می‌کند. آمریکا تلاش دارد تا از طریق گسترش قدرت و به‌کارگیری قابلیت عملیاتی ترکیه در سوریه، زمینه‌های دولت‌سازی جدید در سوریه را به‌وجود آورد. تحقق چنین اهدافی در شرایطی که نشانه‌هایی از بحران منطقه‌ای و گسترش آن به بحران بین‌المللی مشاهده می‌شود، طبیعی است که منجر به ثبات سیاسی نخواهد شد.

جنگ‌های نیابتی بیش از یک دهه به‌عنوان واقعیت راهبردی خاورمیانه محسوب می‌شود. عربستان و محمد بن‌نایف ولیعهد قبلی پادشاهی سعودی نقش محوری سازماندهی جنگ‌های نیابتی را عهده‌دار بوده‌اند. تغییر در موقعیت کارگزاران عربستان و تثبیت ولایتعهدی محمدبن‌سلمان را می‌توان به‌عنوان نقطه عطف جدیدی برای گذار از بحران‌های منطقه‌ای براساس الگوی جنگ نیابتی دانست. در روند جدید، الگوی رفتاری محمدبن‌نایف موقعیت خود را از دست داده و شکل جدیدی از سیاست امنیتی را می‌توان در منطقه مشاهده نمود. الگوی جدید در قالب گذار از جنگ نیابتی هویتی به نبردهای منطقه‌ای دانست که مشابه آن را صدام‌حسین در سپتامبر 1980 علیه جمهوری اسلامی ایران تجربه کرده است.

جنگ‌های نیابتی را می‌توان محور اصلی کنش امنیتی عربستان برای مقابله و محدودسازی قدرت منطقه‌ای ایران دانست. در سال‌های 17-2003 رویکرد امنیتی عربستان با فراز و نشیب‌های متفاوتی در مقابله با ایران قرار دارد. رهبران عربستان مقابله با ایران را بر اساس «نظریه مقابله با هلال شیعه» به انجام می‌­رسانند. چنین رویکردی در سال 2006 تبیین گردید. نظریه پردازان امنیتی عربستان، الگوی مقابله با شیعیان را در راستای گسترش تضادهای هویتی اسلامی در منطقه پیگیری می‌­کنند. کشورهای آمریکا و اروپا را باید محور اصلی گسترش تعارض برای کنترل موج بیداری اسلامی در منطقه آسیای جنوب غربی، شرق مدیترانه و شمال افریقا دانست.

جنگ‌های نیابتی عامل اصلی رادیکالیزه‌شدن سیاست، هویت و گفتمان در خاورمیانه محسوب می‌شود. عربستان براساس اندیشه‌های وهابی و بنیادگرایی سلفی چنین روندی را گسترش داده است. رادیکالیزه شدن تحولات خاورمیانه در سال‌های بعد از جنگ سرد ماهیت ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی دارد. نشانه‌های رقابت ژئوپلیتیکی را می‌توان در روابط ایران و عربستان در دوران‌های مختلف تاریخی بویژه در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی به بعد مشاهده نمود. نشانه‌های رقابت ایدئولوژیک نیز ریشه در تضادهای مذهبی منطقه‌ای دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
نام
ایمیل
نظر